چند تابلو نقاشی که خون را در رگ های تهرانِ دودآلود به جریان انداخت
۱۳۹۴/۰۲/۲۸ ۰۴:۵۲ چاپ
وقتی می توان با نگاه مشکوک هم از ترافیک لذت برد
به گزارش گیل خبر، شهری مانند تهران که درآن اقدامات فرهنگی محدودی صورت می گیرد به یکباره روزهایی پر از هنر در خود دید. آثار هنرمندان به فضای خشک تهران جان بخشید. افراد نیز با دیدن این زیبایی متوجه نقاط مثبت زندگی که زیر بار فشار مشکلات روزمره له شده بود، شدند. اقدام جدید شهرداری برای زیباسازی با عنوان نگارخانه ای به وسعت یک شهر، شور و زندگی خاصی به تهران داد. در این طرح که از پانزدهم اردیبهشت ماه آغاز شد و تا بیست و ششم اردیبهشت ماه ادامه داشت، آثار هنرمندان ایرانی و خارجی به نمایش گذاشته شد. از پیکاسو، ونگوگ و ادوارد مونه تا کمال الملک و بهمن محصص بیش از 700 اثر در 1600 بیلبورد در سطح شهر پراکنده شد. اقدامی نو که مردم را جذب خود کرد. با این حال مثل هر اقدامی، این طرح نیز موافقان و مخالفان خود را داشت. البته بسیاری از افراد متوجه این تغییر در شهر نشده بودند. که خود جای تامل دارد. نادیده گرفتن رویدادی با این وسعت می تواند نشانه ای از بریدگی ارتباط بین مردم و شهر باشد. در این گزارش نظر افرادی که از طریق رسانه ها یا به توجه خود آثار هنری بیلبوردها را دیدند، نوشته شده است. از ترافیک لذت می برم خانه سارا نزدیک میدان سرو است، او عادت دارد نزدیک ترین مسیرها را با ماشین شخصی اش طی کند. از دیدن آثار هنری روی بیلبوردها لذت می برد. « اولین بار که بیلبوردی با نقاشی پیکاسو را دیدم فکر کردم از تبلیغ هایی است که بعد از یک مدت محصول خود را معرفی می کند. اما بعد خبر این اتفاق درتهران را خواندم و خیلی تعجب کردم. به نظرم خیلی خوب و جذاب است. ولی خب کمی حواسم وقت رانندگی پرت می شود. خیلی از بیلبوردها را نمی توانم ببینم. در خیابان های خاص تهران همیشه ترافیک است. آن آثار را به خوبی دیدم. نام هنرمند، اثر و تاریخ اش را خواندم ، من این روزها از ترافیک لذت می برم. ولی اکثرا مجبورم از کنارشان عبور کنم. با اینکه گاهی سرعت خود را کم می کنم، باز هم فقط می توانم نام هنرمند را بخوانم.» مردی که سال های بازنشستگی اش را می گذراند، درحالی که در خیابان، آهسته قدم می زند درباره بیلبوردها می گوید:« اگر چنین برخوردی با هنر در تهران به وجود آمده خیلی هم خوب است و امیدوارم به هنرهای دیگر هم تعمیم داده شود. مثلا کنسرت های بیشتری در تهران برگزار شود یا کتاب ها حق انتشار پیدا کنند. شروع این روند خیلی خوب است ولی اگر فقط در همین حد بماند و تغییری در آن صورت نگیرد، به نظرم کاری بی فایده است. اگر شهرداری چنین امکانی دارد، کاش برای هنرمندان جوان در نقطه های مشخصی از شهر بیلبورد دایمی بگذارند تا آنها بتوانند برای هنر خود مخاطب پیدا کنند.» زن میانسال اما از دیدن بیلبوردها راضی نیست. او این کار را مانند تبلیغات بزرگی برای شهرداری می بیند. « اینجا فقط یک مارک مشخص زیر محصول نیست. هدف نصب این همه بیلبورد در شهر کاملا مشخص است. برای همین من هر وقت از کنار آنها می گذرم، ناراحت می شوم. متاسفانه هربار شاهد تغییر مثبتی در شهر بودیم، مشخص شد که برنامه ای پشتش است. حتما این روزها مسئولین در جو روشنفکری هستند. من نمی توانم هرچه پیش آید خوش آید، باشم. حتما عده ای در این راه پول خوبی به جیب زده اند. من دوست دارم هر چیزی را سر جای خودش ببینم. اگر کار فرهنگی را دوست دارند، چرا یک روز در ماه دیدن موزه ها را رایگان نمی کنند؟» فضای شهر اجازه سیاحت نمی دهد محمود از افرادی است که از هر نوع پروژه ای که با هنر و فرهنگ در ارتباط باشد، حمایت می کند. «با اینکه نظر هنرمندان در انتخاب این آثار نقشی نداشته، اگر چه بعضی در ابعاد نادرست کار شده اند، در هر صورت حرکتی مفید در جهت زیباسازی شهر است. حرکتی که باعث شده خون در رگ های شهر به حرکت درآید. وقتی به تهران نگاه می کنم، شهری مرده که رویش مقدار زیادی دود نشسته است را می بینم. هر حرکتی که شور زندگی را به شهر بازگرداند، خوب است. کاش تعداد این نوع کارها بیشتر شود.» نازنین مسیر خانه تا محل کارش را با استفاده از ون طی می کند. او روزانه سعی می کند در مسیر رفت یا برگشت مقداری پیاده روی داشته باشد. « می دانم که پیاده روی در تهران با این هوای آلوده اصلا فکر خوبی نیست. ولی عملا دیدم که اگر هر روز با سرعت به خانه برگردم، افسرده می شوم. تهران زیبایی زیادی ندارد، برای این بارها به مهاجرت فکر کردم. اگر بتوانم انتقالی بگیرم حتما از این شهر می روم. اما این روزها نقاشی چند هنرمند را روی بیلبوردها دیدم. اتفاق خیلی خوبی است. اما فضای شهر اجازه سیاحت به آدم نمی دهد. فرض کنید از پشت شیشه های یک ون یا اتوبوس چقدر می توان به تماشای این آثار نشست؟ وقتی خبر را خواندم کاملا هیجان زده شدم، ولی عملا آن چیزی که تصور کرده بودم نبود.» فرهاد در یکی از شرکت های معماری کارمی کند و در حال ادامه تحصیل برای بدست آوردن مدرک ارشد است. به نظر او هنر محدود به نقاشی نیست و باید بتوان با انواع آن ارتباط برقرار کرد. « خب کاملا مشخص است که حرکتی مثبت در جهت فرهنگی کردن تهران بود. من از هر بیلبوردی که دیدم لذت بردم. اما به نظر می رسد در این انتخاب، هنرهایی که کمترین عکس العملی را برای مخاطب به همراه داشته باشد، گزیده شد. چرا اجازه نمی دهند که گروه های موسیقی کنار خیابان با امنیت کار کنند؟ چرا جایگاهی برای هر کدام تعیین نمی کنند؟ هفت هنر داریم و جایگاه همه در تهران خالی است.» نگاه های مشکوک در شهر وجود دارد مینا مسئول روابط عمومی یک شرکت خصوصی است، هر روز از کرج به تهران می آید. « به نظر من تهران بهتر از قبل شد ولی خب این چیزی نیست که دایمی باشد. این شهر برای زندگی کردن مناسب نیست و افراد فقط برای کار باید به این شهر رجوع کند. در هر صورت نگاه های مشکوک به هر کاری در شهر وجود دارد. من روزانه با افراد زیادی در ارتباطم، مردم فکر نمی کنند که چنین کاری با هدف فرهنگ سازی انجام شده باشد. تریبون خوبی داشتند و توانستند خبررسانی کنند. اما حرکت درست و درمانی نبود که بتواند ذهن ها را از نکات منفی دور کند.» نرگس 47 سال دارد و روزانه دوشیفت کار می کند. مدت زمانی که باید فاصله منزل تا محل کار اول و بعد از آن به محل کار دیگری را طی کند، وقتی با مسیر برگشت به خانه اش را جمع کرد، متوجه شد روزانه یک ساعت و نیم در خیابان های تهران برای جابجایی از دست می دهد. « شاید من از کسانی باشم که تعداد بیشتری از بیلبوردها را دیده است. با توجه به هزینه ای که برای این کار شد و مدت محدود آن، باید توجه خاصی به نتیجه چنین کنشی در جامعه شود. آیا بعد از این مدت تعداد بازدید از موزه ها بیشتر خواهد شد؟ کاش اگر هدف فرهنگ سازی است، این نگاه تاثیری هم بر سریال ها و برنامه های ضعیف تلویزیون داشته باشد.» با وجود تمام نقاط قوت و ضعفی که نصب یکباره تعداد زیادی بیلبورد با محتوای فرهنگی می تواند داشته باشد، جای دارد تا به آن، به عنوان اولین قدم نگاه شود. با امید تکرار چنین پروژه هایی در سطح شهرها و نه فقط تهران، بررسی تجربه هر مرحله می تواند زمینه ساز اقداماتی بهتر باشد. باز شدن فضای فرهنگی، هوای تازه ای به تهران داد که موجب تلطیف ارتباطات مردمی خواهد شد. آیدین پورخامنه /نامه