۱۳۹۴/۰۲/۰۶ ۰۵:۰۴ چاپ
به گزارش گیل خبر، محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی با کت و شلواری مشکی رنگ، پیراهنی سفید، یکی با لبخندی باز و دیگری با تبسم، دست در دست هم پا به وزارت کشور گذاشتند تا در دقیقه ٩٠ معمای پر رمز و راز ثبت نام «اسفندیار محمود» حل شود. همین دقایق کافی بود تا عکاس و تصویربردار و خبرنگار بدانند سوژه های پرحرف و حدیثی را به چشم دیده اند. همین بود که احمدی نژاد و مشایی از همان لحظه ورود پز (V) ویکتوری را گرفتند، گویی انتخابات را برده اند. این پز ویکتوری و آن لبخند، دوامی بیش از ١٠ دقیقه نداشت چرا که آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی هم پایش به وزارت کشور برای ثبت نام در انتخابات باز شد. هاشمی که آمد، احمدی نژاد و مشایی رفتند. این رفتن اما تنها رفتن از تالار پرپیچ و خم وزارت کشور نبود. آنها در انتخابات ریاست جمهوری از قطار رقابت و سن قدرت بازماندند. آن عکس ها و لبخندها فقط یک بار برای ثبت در تاریخ گرفته شده بود و کارکردی نداشت. احمدی نژاد همان گونه که دفتر کارش را از رییس جمهور سابقش تحویل گرفته بود باید اسباب و اثاثیه اش را جمع می کرد و اتاق رییس جمهوری را در اختیار حسن روحانی می گذاشت. تنها تفاوتش اینجا بود که همان اندازه که احمدی نژاد با پاستور غریبه بود و رییس دولت قبلی اتاق به اتاق او را با کاخ ریاست جمهوری آشنا کرد این بار رییس جمهور ایران، نیازی به راهنما نداشت. درست در همین ساعات و دقایق اسفندیار رحیم مشایی با جمع و جور کردن وسایلش از نهاد ریاست جمهوری، گویی پایش را برای همیشه از فرش سیاست برداشت و رفت؛ رفتنی که حالا دوساله شده و کمتر کسی از اسفندیارِ محبوبِ محمود در این دو سال خبری داشته و دارد. حالا حتی همسایه های مشایی در منطقه فرمانیه تهران هم او را هر روز نمی بینند و صدای قرآن خواندنش را نمی شنوند. سلام و علیکی هم اگر میان مشایی و همسایگانش باشد به سه روز اول هفته بازمی گردد؛ روزهایی که مشایی برای حضور در جلسات ولنجک و دانشگاه ایرانیان از رامسر راهی تهران می شود. این همان چیزی است که گویا اسفندیار از فردای عدم احراز صلاحیتش در انتخابات ریاست جمهوری به دنبال آن بود؛ «غیبت و سکوت». او هر چقدر بیشتر سکوت کرد و کمتر دیده شد، قصه پردازی ها و داستان سازی ها برایش اوج گرفت؛ داستان هایی که ازمدت ها قبل، از او «راسپوتین» ساخته بود و حالا باید برای معمای سکوت پر رمز و راز و غیبت پرحرف و حدیثش، فصلی نو می نوشت و جوابی پیدا می کرد. امتزاج گمانه ها و شنیده ها با اخبار نصفه و نیمه واقعی، همه آن چیزی است که این روزها درباره مشایی شنیده و دیده می شود. افزایش همنشینی ها و تحرکات احمدی نژادی ها برای انتخابات مجلس دهم هم در پررنگ شدن پرسش «مشایی کجاست و چه می کند و رابطه اش با احمدی نژاد چگونه است؟» بی تاثیر نبوده است. اما چه کسانی به جز کسانی که پیوند نسبی و سببی با احمدی نژاد دارند می توانند پاسخی برای این پرسش ها داشته باشند؟ همین بود که یکی بر اساس شنیده هایش مدعی دک شدن مشایی و بقایی از سوی احمدی نژاد شد و دیگری این ادعا را تکذیب کرد و گفت: «رابطه دکتر و مهندس همان است که بود.» بعدی ها هم گفتند که «مشایی و احمدی نژاد تنها دفاتر کارشان عوض شده و رابطه شان بسیار مستحکم و پابرجاست و هر هفته با هم جلسه دارند». شنبه- ٥ اردیبهشت ١٣٩٤ ، ساعت ١٥ ، ولنجک اسفندیار رحیم مشایی با کت و شلواری ساده و طوسی رنگ و ته ریشی بر صورت پا به ساختمان ولنجک می گذارد. کمی دیرتر از دیگران رسیده اما محمود احمدی نژاد، جلسه با وزرای دولت سابق را بدون حضور او آغاز نمی کند. مشایی وارد می شود، احمدی نژاد از صندلی برمی خیزد وبه سرعت به استقبالش می رود، یکدیگر را در آغوش می گیرند و بوسه ای بر گونه های هم هدیه می دهند. احمدی نژادی ها سرپا ایستاده اند. مشایی با کمر دردش نمی تواند با همه مصافحه کند. از همان جا با همکاران سابقش سلام و علیک و خوش و بش می کند. تحلیل شرایط کشور دستور جلسه است. جلسه ای که احمدی نژادی ها آن را «جلسات دید و بازدید و گعده های خودمانی» نامیده اند. علی نیکزاد وزیر راه و شهرسازی دولت سابق، احمد علیرضابیگی استاندار سابق آذربایجان شرقی، وحید جلال زاده استاندار سابق آذربایجان غربی و محمدرضا میرتاج الدینی معاون پارلمانی محمود احمدی نژاد گویا بیش از دیگران حرف برای گفتن دارند. چرا که فعالیت انتخاباتی را در استان های آذری زبان کلید زده اند. گزارش کار می دهند، احمدی نژاد هر از چندگاهی نت بر می دارد و چیزی می گوید. مشایی تنها گوش می دهد. سه ساعتی جلسه طول کشیده و او تنها حرف ها را گوش می کند. احمدی نژاد در پایان جلسه از او می خواهد دوستان را به فیض برساند، مشایی امتناع می کند. اصرار که می شود چند آیه ای قرآن می خواند و معنا می کند. آرزوی توفیق برای دوستانش دارد و در نهایت دو بیتی از گنجوی ، شاعره قرن پنجم و ششم می خواند: یک دست به مصحفیم و یک دست به جام گه نزد حلالیم و گهی نزد حرام ماییم در این گنبد ناپخته و خام نه کافر مطلق نه مسلمان تمام برخی رسانه ها از احیای فعالیت های سیاسی اسفندیار رحیم مشایی در کنار تحرکات انتخاباتی احمدی نژادی ها خبر داده اند. براساس یکی از این خبرهای منتشر شده اسفندیار رحیم مشایی، عبدالرضا داوری و حمیدرضا بقایی از حوزه انتخابیه تهران کاندیدای انتخابات مجلس دهم خواهند شد. سایت دولت بهار وابسته به جریان محمود احمدی نژاد بلافاصله این خبر را تکذیب کرد و نوشت: «در حالی که مهندس اسفندیار رحیم مشایی اعلام کرده است که در سیاست ورود نخواهد کرد، برخی رسانه ها به بازنشر خبر کذب یک سایت درباره حضور وی در انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی پرداخته اند. مهندس رحیم مشایی در گفت وگو با دولت بهار، ضمن ابراز تعجب از انتشار چنین خبرهای دروغی، تاکید کرد من اعلام کرده ام در سیاست ورود نخواهم کرد.» انتشار این نقل قول از اسفندیار رحیم مشایی در کنار اظهارات چهره هایی همچون عبدالرضا داوری و علی اکبر جوانفکر درباره خداحافظی رحیم مشایی از سیاست، تردیدی را درباره بی علاقگی اسفندیار دولت سابق برای حضور در سیاست باقی نمی گذاشت اما این سوال همچنان طراوت داشت که اگر مشایی از سیاست خداحافظی کرده پس چرا در جلسات هر شنبه احمدی نژاد و وزرای دولت سابق شرکت می کند؟بهترین راه حل برای رسیدن به پاسخی برای این پرسش گفت وگو با اسفندیار رحیم مشایی بود. همین بود که در تماسی تلفنی از او می پرسم از سیاست خداحافظی کرده اید؟ می خندد و می گوید: «پس از پایان کارمان در دولت تصمیم گرفته ام حرف سیاسی نزنم.» می پرسد چه اتفاقی افتاده است؟ می گویم: «برخی خبرها از احتمال کاندیداتوری شما برای انتخابات مجلس از تهران خبر داده اند.» تعجب می کند به گونه ای که اصلا از ماجرا خبر ندارد. می گویم: سایت دولت بهار به نقل از شما گفته است که «اعلام کرده ام در سیاست ورود نخواهم کرد.» بازهم می خندد و می گوید: «من، بعد از پایان ریاست جمهوری با هیچ جایی مصاحبه نکرده ام و با این سایت هم حرف نزده ام و هرگز نگفته ام به سیاست ورود نمی کنم.» می پرسم حالا با همه این حرف و حدیث هایی که درباره خداحافظی شما از سیاست وجود دارد آیا به واقع از سیاست خداحافظی کرده اید؟ مکثی می کند و می گوید: تصمیم ندارم حرف سیاسی بزنم. به او می گویم چرا با این سکوت، خود را سوژه اخبار می کنید؟ بلندتر از قبل می خندد و می گوید: «این کشور پر از سوژه است. چرا مدام مشایی را سوژه می کنید؟من که کاری به کسی ندارم چرا برای تان مهم است که من از سیاست خداحافظی کرده ام یا نکرده ام؟» توضیح می دهم که در فضای رسانه ای و سیاسی چه خبرهایی گفته و شنیده می شود و چرایی سوال ها را بیان می کنم. می پرسم همچون گذشته بیش از آنکه فعالیت سیاسی داشته باشید به فعالیت های فرهنگی علاقه مندید؟ پاسخ می دهد: «پیش از آنکه وارد دولت شوم و از جوانی فعالیت های فرهنگی اولویتم بوده و اگر به سیاست هم ورودی داشته ام بنا به انجام تکلیف بوده است. اما درباره اینکه بخواهید بدانید از سیاست خداحافظی کرده ام یا نه هیچ جوابی ندارم بدهم.» در کمال احترام نمی خواهد حرفی بزند اما بازهم به سوالم گوش می دهد؛ اینکه برخی مدعی شده اند رابطه شما با آقای احمدی نژاد همچون سابق نیست صحت دارد؟ می گوید: «اگر رابطه مان مثل گذشته نبود من الان از کجا می آیم؟ من و آقای دکتر احمدی نژاد دو برادریم و برادری مان تمام نمی شود.» درخواست گفت وگوی حضوری و طرح همه پرسش های پر حاشیه را می کنم، مخالفت می کند اما می گوید برای نشست دوستانه آمادگی دارد. می گوید: «اوایل هفته به تهران می آیم و پیش از اینکه به رامسر برگردم می توانید به دفترمان تشریف بیاورید.» خداحافظی می کند واین تردید را به یقین بدل می سازد که او هست و تنها تفاوتش با گذشته در آن است که دیگر بی گدار به آب نمی زند. هرچه هست این مرد محبوب محمود احمدی نژاد سکوت کرده و به این راحتی ها سکوتش را نخواهد شکست. سکوتی که شاید راهبردی برای آینده باشد. /اعتماد
همرسانی کنید:

نظر شما:

security code