رضا حقی؛
۱۴۰۲/۱۲/۲۴ ۱۳:۴۲ چاپ زمان مورد نیاز برای مطالعه: 6 دقیقه

گیل خبر/ رضا حقی:

قبل از همه گیری کرونا، شهردار یکی از شهرهای شرق گیلان از من دعوت کرد تا به اتفاق او به جلسه شورای تامین شهرشان برویم.

برایم جالب بود پرسیدم باچه عنوانی باید در این جلسه حضور داشته باشم؟ گفت فردا که آمدی، به شما می‌گویم.
در وقت مقرر در دفتر کارش حاضر شدم. گفت از شما به عنوان فعال فرهنگی و هنری در این جلسه دعوت شده تا در مورد برگزاری مراسم چهارشنبه سوری نظرات شما را بشنویم.
به اتفاق ایشان به جلسه رفتیم و آنجا مطرح کردند.
چهارشنبه سوری در شهرشان مثل یک جنگ واقعی برگزار می‌شود انواع فشفشه و بمب دست ساز و درگیری و زد و خورد در شهر اتفاق می‌افتد گروه‌هایی از خارج از شهر در این روز وارد شهر می‌شوند و باعث تشدید این رفتارها می‌شوند.
گفتم من از منظر دیگر به این مسئله نگاه می‌کنم.
اصلا چرا همیشه فکر می‌کنیم باید برخورد کنیم؟
شما در حال حاضر وارث چهل و اندی سال برخورد نامناسب با این مسئله هستید و انگار دارید تاوان این همه سال را می‌دهید.
اگر این برخوردها خوب بود که باید تا الان جواب می‌داد اگر تا الان جواب نداده هیچ -که بدتر هم شده- پس رویه را عوض کنید.
گفتند به نظر شما چه کار کنیم؟
گفتم باید با عملکردمان به این افراد بگوییم برخورد ما اشتباه بوده است.
گفتندچه برخورد اشتباهی؟
گفتم یادتان نیست در اوایل دهه ۶۰ هرچه کاه و کلش را مردم برای چهارشنبه سوری می‌خواستند در سطح شهر بفروشند می‌گرفتند انگار مواد مخدر گرفته‌اند؟ جلوی فروش کاه و کلش را گرفتید و هیچ چیز به عنوان جایگزین به آنها ندادید.
آنها به طرف ترقه رفتند الان تبدیل به بمب‌های کوچک شده.
یک روز پریدن از آتش را مجاز ندانستیم الان یک ماه مانده به چهارشنبه سوری در سطح شهر انگار جنگ شده است و همه جا صدای ترقه می‌آید.
گفتند به طور مشخص بگویید ما چه کار بکنیم بهتر است؟
گفتم خودتان یک خیابان یا میدان شهر را از چند طرف مسدود کنید و به نیروهای انتظامی بگویید انواع ضد هوایی و توپ بیاورند و آنجا شروع به نورافشانی و سروصدا کنند تا آنهایی که صدای بلند دوست دارند این قدر صدای توپ وگلوله بشنوند که سیر شوند.
هر کسی هم که ترقه وبمب دارد بیاید آنجا و تفریحش را بکند.
در سطح شهر هرجا جوانی را دیدید به جای دستگیری و بگیر و

ببند با احترام او را به این مکان راهنمایی کنید و بگویید این مکان برای این کار در نظر گرفته شده است.

خیابانی دیگر را مخصوص خانواده هادر نظر بگیرید.

حداقل به طول ۲۰۰ متر آتش روشن کنید و خود نیروهای نیروی انتظامی در کنار مردم از روی آتش بپرند.
بگذارید مردم پلیس را در کنار خود احساس کنند نه روبروی خود.
مسابقه پریدن از آتش بگذارید و به نفرات بر گزیده جایزه بدهید.

در کنار این‌ها با کمک هنرمندان تاتر می‌توانید مراسم قاشق زنی، چارشنبه خاتون ، شال اندازی، آتیل پاتیل و بره گردانی از آداب سنتی چهارشنبه سوری در این منطقه را در سطح شهر انجام دهید.
تا مردم چیزی برای دیدن و سر گرمی داشته باشند.
وقتی ما برنامه‌ای نداریم که به آنها نشان بدهیم خودشان یک بر نامه درست میکنند تا سر گرم شوند.
ما نباید فقط بگوییم این کار را نکن. در کنارش باید بگوییم این کارها را هم میتوان انجام داد تا خود شان از کارهای ارایه شده یکی را انتخاب کنند.

از من تشکر کردند و گفتند اجازه بدهید بعد از خروج شما از جلسه روی پیشنهادات شما با دوستان به گفتگو بنشینیم.
اگر الان دوباره  دعوت شوم تا نظرم را بگویم. احتمالاً برای آنها از خاطره خاله ام می‌گویم که وقتی پیش او رفتم از تنها بودنش گله می‌کرد.
گفتم خاله جان شما که چهار فرزند دارید.
گفت بله دارم. ولی چه فایده.
وقتی کوچک بودند شلوغ کاری می‌کردند این‌ها را دعوا می‌کردم، داد می‌زدم.
وقتی شب‌ها دیر به خانه می‌آمدند وقتی اتاقشان به هم ریخته بود وقتی لباسشان را کثیف می‌کردند وقتی در مدرسه نمرات پایین می‌گرفتند یا تجدید می شدند این‌ها را دعوا می‌کردم و بعضی اوقات کتک می‌زدم.
همه بزرگ شدند و رفتند هر کدام خودشان بچه دارند.
خبر داری که، یک نفرخارج  است دو نفر که  استان دیگر هستند یک نفر هم که شهر دیگر.

آرزو دارم بیایند اینجا شلوغ کنند، با هم دعوا بگیرند، اتاق را کثیف کنند، داد و فریاد بزنند ولی آنقدر مشغله کاری دارند و گرفتار زندگی و بدبختی خودشان هستند که هفته ها خبر آنها  را ندارم.
هر از چند گاهی تلفن می‌زنند و هر چند ماه یک سری به من می‌زنند.
حسرت آن همه شلوغ کاری و دعوا و کثیف کاری به دلم مانده است. نگاهی به خاله‌ام می اندازم وچیزی برای گفتن ندارم.
مسئولین محترم اینقدر دست دست نکنید تا به حسرت خوردن خاله من مبتلا شوید.
خیلی مشکل هست برنامه ریزی کنیم موقع جشن مردم چی کارهایی می توانند انجام دهند؟
در ایام عزاداری تکلیف همه معلوم هست.
ولی با گذشت این همه سال هنوز یک سرود، یک آهنگ، یک موسیقی را نتوانستیم  بین مردم همه گیر کنیم که در این مواقع بخوانند.
چهار شنبه سوری را تبدیل به چهارشنبه  سوزی کرده‌ایم.
باید منت بکنیم بعد از مسابقه فوتبال شادی کنند.

  مسولین فرهنگی چرا اینقدر در این زمینه‌ها  تنبل هستند؟
هیچ دستگاه فرهنگی و هنری خود را مسئول ارایه طریق در این زمینه‌ها نمی داند.
انگار شنیدن آمار کشته شده ها و مصدومین چهارشنبه سوری برای همه عادی شده است.
تنبلی وبی حالی دستگاههای فرهنگی در این زمینه مرا یاد جمله مادر خدا بیامرزم می‌اندازد.
  مواقعی که خیلی بی‌حوصله و بی‌حال می‌شدم به من می‌گفت حکایت تو حکایت آن مردی است که در سایه درخت نشسته است و مگسی روی پیشانی‌اش نشسته او حتی حال ندارد دستش را بلند کند و مگس را از خود دورکند.
به مگس می‌گوید به پدرم بگویم به تو زن دهد تا مثل من شوی!