گیل خبر/ محمدرضا نظری نژاد کیاشی*
*عضو هیات مدیره کانون وکلای دادگستری گیلان
پنجشنبه غروب هفدهم شهریور، انجمن ترویج علم در موزه میراث روستایی گیلان مراسمی در بزرگداشتِ دکتر طالقانی به عمل آورد. به مناسبت آنکه در ابتدای امر، مدتی مشاورِ حقوقی این پروژه بودم و نیز تعلقخاطر به استاد گرامی دکتر طالقانی و پروژه فرهنگی و معماری موزه، با علاقمندی بسیار در این مراسم شرکت نمودم. از سخنرانی سخنرانان به ویژه آقای مهندس بهشتی و دکتر طالقانی که چون کلاس درس مفیدی بود، بهره بسیاری بردم.
با این مقدمه و توجه به مبنا و پیشینه تأسیس موزه میراث روستایی گیلان، به پرسشی که همواره به آن میاندیشم، خواهم پرداخت؛ پرسش از پیششرط توسعه و لوازم آن.
در وضعیت غلبهٔ فساد ساختاری، آنچه روزانه بیش از هر خبری، روحها را میآزارد، خبر فسادهای بزرگی است که رانتکاران و قدرتداران آلودهٔ آن هستند.
سادهترین معنای فساد، هدایت منابع عمومی به مصارف شخصی است. مصیبت بزرگتر، ساختار غیرمولدی است که سرمایههای مادی حتی آن که از فساد بدست میآید، به تولید در داخل که سببساز اشتغال و رافع بیکاری باشد نمیانجامد، بلکه به اموری غیرمولد همچون واردات و گسترش اقتصاد غیرمولد منتهی شود و یا در دیگر کشورها به سرمایهگذاری منتج میگردد که منتفع از آن، برخورداران از سرمایه اعم از مشروع یا نامشروع و مردمان کشورهای میزبان هستند.
برکنار از این امر که دستیافتن همگان در این کشور به امنیت، آسایش و رفاه، مبتنی بر چه زمینههای مادی و روانی است، مسئله بسیار مهم در غلبه فساد، ساختاری است که امنیت بلندمدت را به مخاطره اندازد و فردا را قابلپیشبینی نکند. در غیاب امنیت و ثبات پایدار، احتمال غلبهٔ منافع کوتاهمدت و برتری خودخواهی بر دیگرخواهی، منافع فردی بر منافع اجتماعی، بسیار زیاد خواهد بود.
همزمانی فقدان ثبات و امنیت پایدار با شرایطی که در اذهان ساکنان این سرزمین، هویت، تاریخ و فرهنگ درازدامنش، جایگاهی نداشته و نظام آموزشی و رسانهای نیز نه تنها توجهی به آن ندارد، که در پی مسخ و نسخ آن نیز گاه برمیآید، کندن، بردن و رفتن از این کشور، ناراحتی ایجاد نخواهد کرد، بلکه راهی برای نجات _و نه ماندن و ساختن _تعبیر میشود. از این منظر، کندن از کشور و بردن از آن -بخوانید تاراج یا چپاول-ویژگی کسانی است که تعلقی به این آب و خاک و تاریخ نداشته و نسبت به سرنوشت این کشور و مردم آن دغدغهای ندارند؛ کندن از جایی است که در آن ساکناند و بردن به جایی که در آن راحت و آسایش خویش را میجویند؛ واقعیتی بس تلخ که آقازادگان رانتپیشه به مانند شاهزادگان دوران قدیم در این فقره سرآمدند.
آسیب بزرگ آنجاست که نهاد قدرت در چند دهه گذشته بهرغم شعارهای دهانپرکن، توسعه را بیش از هر چیز، مادی و کالبدی میداند و تصور دارد که با منابع مادی هنگفت این کشور و در سایه اخذ دانش مدرن بیتوجه به زمینههای تاریخی و اجتماعی قادر به تمدنسازی است بیآنکه سرمایه انسانی را مورد توجه قرار دهد و یا اهمیت فرهنگ، هویت و تاریخ این کشور را با توجه دادن به علوم انسانی وضرورتهای «به زمامداری» دریابد.
او توسعه را پروژهای میانگارد که در مدت مشخص، با منابع مادی معلوم محقق میگردد و نه فرایندی که در جامعه مشخص با مردمان، تاریخ و هویت خاص باید آن را مدبرانه سامان داد.
اگر بیتوجهی به علوم انسانی و ضرورتهای حاکمیت قانون و الزامات حکمرانی مطلوب در وقوع انقلاب موثر بود، همان آسیب به اضافه بیتوجهی به سرمایه انسانی با اقسام موانع و انحای مشکلات و ناامیدیها، سیل مهاجرت فرزندان این کشور را در دهههای اخیر موجب شده است.
تمدنسازی جز با تلاش مادی و معنوی، کار و فعالیت سازندهٔ انسانی محقق نمیگردد و فعالیت انسانی سازنده، زاییده شرایطی است که امید، همبستگی اجتماعی و شادی عمومی فراگیر شود و این همه، جز در بستر توجه به تاریخ و فرهنگ درازآهنگ این کشور - و نه تکهتکه کردن آن - و از سوی دیگر تکریمِ آزادی و گرامیداشت آن محقق نخواهد شد.
در این راستا سخن دکتر طالقانی در مراسم بزرگداشت خویش، جالبتوجه بود که پیششرطِ تهاجم فرهنگی را تهاجمپذیرشدن مردمانش خواند که پرواضح بوده و این موضوع ناشی از شرایطی است که شخص در آن، از خود و تاریخش بیگانه شده و درکی از فرهنگ و سرمایه مادی و معنوی کشور خویش ندارد، و به تعبیر آقای مهندس بهشتی اهل سرزمین خویش نیست و پوچانگارانه، آنچه را خود دارد، از بیگانه تمنا میکند.
شایسته است تأکید نمایم که مجری پروژه موزه میراث روستایی گیلان، دکتر طالقانی، جامعهشناس است و همواره توسعه را امری انسانی و متضمن بهرهگیری از دانش و فرهنگ بومی و در سایه توجه به امید و غروری میداند که تاریخ گذشته و حتی نزدیک اهالی این سرزمین در اختیار ما گذاشته است.
پروژه ای که او مجری آن بوده و هم اکنون در ایران و جهان زبانزد شده است، محصول سرمایههای انسانیایست که به این کشور تعلق داشته و از آن اعتماد به نفس، امید و غروری هم برخوردارند که بیتوجه به اقسام مرارتها و مشکلات پیرامونی - از ضرورت تفهیم طرح به اولیای امر تا ضرورتهای بودجهای برای نگهداری و گسترش ان - خواستار آن هستند که نقش خود را در تاریخ بر جای گذاشته و به هموطنان خود یادآور شوند که فاتحان آناناند که گرچه بر زمین میافتند، اما بر زمین نمیمانند. بنابراین باید ماند و ساخت و امید و غرور را پراکند و گسترش داد.