رضا حقی
۱۴۰۰/۱۱/۱۱ ۰۹:۱۹ چاپ

گیل خبر/ رضا حقی

علی حاج علی عسگری بازیگر، نویسنده و کارگردان جز سری اول دانشجویان رشته تئاتر دانشکده هنر دانشگاه تهران بود.او سال 1354 بعد از فارغ التحصیلی به استخدام وزارت فرهنگ و هنر آن زمان در آمد. ابتدا درمهاباد،بعد در کرمانشاه به عنوان کارشناس تاتر مشغول فعالیت شد ودر سال ۵۶ به شهر خودش رشت منتقل شد.

اولین دیدار من با او به سال ۱۳۶۱ برمیگردد. نمایش رولت روسی نوشته محسن مخملباف را کارگردانی کرده بودم و از طرف دبیرستان جهاد فرهنگیان بین مدارس مقام اول را به دست آورده بودیم. جهت اجرای عمومی در سالن سردار جنگل حاجی تئاتر ما را بازبینی کرد تا مجوز اجرا بدهد. بعد از دیدن نمایش گفت خوب است می توانید اجرا کنید. گفتم مرا راهنمایی کنید. چند ایراد به بازی من گرفت و چند مورد درباره کارگردانی، تحلیل کار و میزانسن گفت. وچند پیشنهاد عملی به من داد. من محو صحبت‌های او شده بودم. پرسید گوش می کنی؟ گفتم آره، باز هم بگید. در آن سال ها نه کتاب آموزشی بود، نه مدرسی، نه جزوه ای. انگار از آسمان یکی برایم نغمه می خواند. چند مورد دیگر گفت. گفتم میشه باز هم ایرادات را بگویید گفت نه فعلا برای سن تو همین قدر بس است!

دهه ۶۰ و ۷۰ حرف اول و آخر تئاتر استان را او می‌زد. همان موقع کسانی که از او گلایه داشتند به آنان می‌گفتم موقعی قدر حاجی را می دانید که بازنشسته شود، تازه میفهمید چه کسی را از دست داده اید. صفر تا صد جشنواره های استانی و منطقه‌ای تئاتر در رشت، از گرفتن بودجه از تهران گرفته تا همه کارهای جشنواره ها را انجام می داد. یک تنه در مقابل همه کس می ایستاد. برای او مدیر کل، وزیر و مسئول حراست و معاون نداشت. پای حرفی که میزد می ایستاد.

سال ۷۵ به نمایشی مجوز اجرا داده بود و حراست اداره خواست نمایش را تعطیل کند. حاجی گفت، من به این نمایش مجوز داده ام اگر نظر من را قبول ندارید من را عوض کنید حق ندارید نمایش را تعطیل کنید، ونمایش اجرا شد.

بعد از بازنشسته شدن او بچه‌های تئاتر حرف مرا تایید کردند. بعد از او کارشناس تئاتر اداره ارشاد دیگر آن جایگاه را نداشت تا سال‌ها نتوانستند کسی را جایگزین او کنند و بعد هم که هر چند وقت کارشناسی تعیین می شود و عوض می شود دیگر برای کسی مهم نیست کارشناس استان کیست چون هیچ کدام از کارهایی را که حاجی انجام می‌داد نمی‌توانند انجام دهند. جایگاه تاتر استان در تهران بعد از حاجی دچار مشکل شد وهنوز به همان شکل باقی است.

در تمام این سال ها هر جا جمعی از تئاتری ها را دیده ام، گفتم حاجی هم باید حضور داشته باشد. در دهه ۷۰ او اداره ارشاد بود و من حوزه هنری گیلان.
درکل کشور کل کل این دو اداره در کارهای هنری زبانزد هنرمندان بود. ولی ما در استان هیچ مشکلی با هم نداشتیم.

بعد از انقلاب به دلایل نامعلومی به نمایش های استاد اکبر رادی در گیلان مجوز اجرا نمی‌دادند. در حوزه هنری سه نمایش از آقای رادی، نمایش پلکان به کارگردانی رضا میرمعنوی، نمایش آهسته با گل سرخ به کارگردانی حسن پورسیفی و نمایش مرگ در پاییز به کارگردانی علیرضا پارسی را همزمان روی صحنه بردیم. برای استاد رادی در رشت تجلیل برگزار کردیم. تا این تابو برداشته شود و بعد از آن مجله سوره حوزه ویژه نامه‌ای برای استاد رادی منتشر کرد.

استاد رادی به پاس این تجلیل،دست نویس نمایش بوی باران لطیف است خود را برای اولین بار در ایران قبل از اجرای تهران در اختیار ما گذاشت. این نمایش توسط رضامیر معنوی در آن سال در جشنواره کشوری همه جوایز از جمله بازیگری زن، مرد، کارگردانی و نمایش منتخب را از آن خود کرد و حاجی عسگری پیش من آمد و گفت به آقای رادی بگو اجازه بده می خواهم نمایش آمیز قلمدون او را کار کنم. او فکر می کند من جلوی آثار او را در این سالها گرفتم ولی من در این مورد تصمیم گیر نبودم. با آقای رادی صحبت کردم و حاجی آن نمایش را روی صحنه برد.

در جریان روز رشت سال ۹۴ وقتی حدود ۵۰ گروه نمایشی از سبزه میدان تا شهرداری و از آنجا تا سازمان فرهنگی ورزشی شهرداری آن روز را جشن گرفتند. و حدود ۱۲۰ اجرای نمایش داشتیم. حاجی به اتفاق آقایان انوش نصر، میرمعنوی ،پارسی و پورسیفی از اول تا آخر کارناوال با ما بود. بعد از تمام شدن نمایش ها به من گفت دیگر آرزویی ندارم. امروز نبض شهر در دست تئاتری ها بود و مردم چقدر خوشحال بودن از دیدن این همه تئاتر خیابانی. این بهترین روز زندگی من بود. آرزوی پنجاه ساله من امروز محقق شد.

فردای آن روز به علت دعوای بین شهردار و شورای شهر رشت کل حرکت آن روز را زیر سوال بردند. گفتند در یکی از نمایش ها دختر و پسر کنار هم رقصیدند.

حتی کار به دستگیری مدیرعامل وقت سازمان فرهنگی ورزشی آقای قانع منجر شد. هنرمندان تئاتر همه مضطرب شده بودند و قرار شد انجمن نمایش سازمان فرهنگی به اتفاق من فردای آن روز به جلسه شورای شهر برویم و جوابگوی مسائل پیش آمده باشیم. حاجی شب به من زنگ زد گفت چه برنامه ای داری. گفتم فردا می‌خواهیم به شورای شهر برویم جهت ادای توضیحات. گفت نرو. تو الان در تیررس مستقیم هستی. بگذار من با آنها می روم. حاجی به اتفاق آقایان انوش نصر، مجید پرکار و محمد پورجعفری به شورا رفتند.

حاجی در آنجا گفت انجمن نمایش سازمان فرهنگی شهرداری در این یکسال کارهایی انجام داد که سی سال در ارشاد نتوانستیم انجام دهیم. شما چطور می‌گویید این رقص بوده است. من کتم را در می آورم برای شما می رقصم تا شما متوجه شوید فرق بین رقص وغیررقص چیست. به عنوان کارشناس می‌گویم این رقص نبود شما فکر می کنید متخصص این کار هستین که نظر میدهید؟ چی از جان این بچه ها می خواهید؟ خلاصه کار از توبیخ و تشر به هنرمندان عوض شد و اعضای شورا عذرخواهی کردند و از هنرمندان دلجویی کردند.

در انتخابات خانه تئاتر به حاجی پیشنهاد دادم کاندیدای خانه تئاتر شود. شک داشت. گفت با این سن و سال حالشو ندارم. اصرار کردم خندید گفت باشد با طناب تو می روم داخل چاه. بعد از انتخاب شدن خوشحال بود که بازهم مورد پذیرش اهالی تاتر قرار گرفته است.

در دیدار هیئت امنای انجمن نمایش و خانه تئاتر و چند تشکل تئاتری دیگر با استاندار وقت دکتر سالاری،به حاجی گفتم شما مجری باش گفت نه. تو مجری باش من می‌خواهم بیشتر حرف بزنم.حرف هایی زد به مذاق مدیر کل وقت ارشاد خوش نیامد ولی حاجی حرف خودش را می‌زد و فرقی برایش نمی‌کرد کی خوشش بیاید و چه کسی خوشش نیاید.

حاجی در هیچ مجلسی زینت مجلس نبود، حرفهای یکی به نعل و یکی به میخ نمی زد، اصل جنس بود. خودش بود و فکر خودش. حرف هایی که می زد خوشایند مسئولین حاضر نبود.حرف خودش رو بدون تعارف می زد.

به من می گفت در جلسات هر دوی ما حرف نزنیم بهتر است. پرسیدم چرا؟ گفت حاضرین تحمل حرف‌های دو تا کله خراب را با هم ندارند! یا تو حرف بزن یا من حرف میزنم!

حدود بیست روز پیش به او تلفن کردم و گفتم می خواهم شما را ببینم.پرسید ماجرا چیست؟ گفتم می‌خواهم یادداشتی بنویسیم در مورد مقایسه عملکرد مدیران کل ارشاد در بعد از انقلاب. چون شما با همه اینها کار کردید. قرار گذاشتیم جلوی مجتمع خاتم حدود یک ساعت با من حرف زد و کلی خاطرات از آن دوران را برایم گفت. پرسیدم برنامه جدید چی داری؟ گفت می‌خواهم سالگرد ازدواج ۵۲ سالگی ام را بگیرم . گفتم کیک هم می گیری؟ گفت آره. به شرطی که رقص چاقویش را تو بکنی! گفتم برای تو حرکات موزون چاقو هم می کنم، و کلی خندیدیم.

خانمش در مراسم تدفین به من گفت چقدر پشت تلفن با تو میگفت و میخندید. چی بهم میگفتید؟ من اشک امانم نداد جوابش را بگویم.

آقای سخاوت امانی عکاسی که در این چهل سال انقلاب، مراسمی نبود که او را در حال عکاسی نبینم، جمله ای زیبا در مراسم تدفین حاجی گفت - بک اداره ارشاد بود ویک حاجی عسگری، حاجی عسگری به تنهایی یک اداره ارشاد بود - راست می گفت او طی این سال ها یک تنه اسم اداره ارشاد را بارها در اذهان عمومی زنده نگه داشت. با وجود او وکارهای که انجام میداد می فهمیدیم در استان ادره ارشاد داریم.

اداره ارشاد به اوجایگاه نداد او به اداره ارشاد منزلت می داد.او چه در زمانی که معاون اداره کل بود چه در زمانی که مسئول سالن سردار جنگل بود و چه زمانی که کارشناس مسئول اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی بود، همه این پست ها به او جایگاه و مرتبه ای ندادند. حاجی بود که به این جایگاه ها شأن و منزلت می داد. حاجی سقف قدرت یک کارشناس در اداره ارشاد بود.حاجی، متر و معیاری برای نسل های بعد به عنوان کارشناس است.

بعد از اهدای دکترای افتخاری به آقایان انوش نصر رضا میرمعنوی به حاجی گفتم چرا مدارک خودت را نمی دهی تا دکترای تورا هم بدهند گفت رضا جان موقعی که خیلی از هنرمندان و مدیران کل دیپلم داشتند من لیسانس گرفته بودم. الان دکترا را می خواهم چه کار کنم. به شوخی گفتم پروفسور حاجی عسگری خوبه؟ گفت نه من دکترم نه پروفسور نه لیسانس من فقط علی حاج علی عسگریم .

راست می‌گفت، این عناوین او را در چهارچوب قرار میداد او را محدود میکرد. او فقط علی حاج علی عسگری بود، خدایش بیامرزد.