سعید فرج پور
۱۳۹۹/۰۱/۲۲ ۱۵:۵۲ چاپ
کرونا:((محیط زیستی های جهان!متحد شوید!))

سالهاست که طرفداران محیط زیست در گوشه و کنار جهان،با بهره بردن از قواعد اکولوژی در صدد توضیح این مهم اند که اگر انسان همچنان خود را محور اصلی طبیعت بداند و تمام خوب و بدهای آن را با محک منافع خود ارزیابی کند،در آینده ای نه چندان دور امکان ادامه حیات نخواهد داشت.سالهاست این هوادارانِ پرسر وصدا و البته کم مخاطب میان سیاستگذاران عمده جهان (و البته عامه مردم)با بهره بردن از علومی مانند ((تعبیر interpritation)) به قول شاملوی بزرگ ((می خواهند بیچاره خلق را متقاعد کنند که شب هنوز از نیمه نگذشته است))و هر چه پیش رفته اند جز توفیقاتی اندک عایدشان نشده است.

گیل خبر/ سعید فرج پور

کارشناس محیط زیست

 

۱-از همان روزی که چارلز داروین در تبیین چگونگی ادامه حیاتِ هر گونه،به فرضیه تکاملِ خود شکل می داد و برای اولین بار،برای توضیح آن،از قانون ((انتخاب طبیعی)) گونه ها نام می برد،انسان باید می دانست که همه ی این انتخابهای طبیعی،لزوما به نفع او نخواهد بود.سالها،دست زدن به ((انتخاب مصنوعی)) در گونه ها و دست بردن در تکامل ژنها،برای پرورش گونه های مفید و موثر در تولید غذا،از سوی بشر،طوری خیال انسان مصرف گرا و لذت طلب را راحت ساخته بود که هیچگاه تصور نمی کرد که قانون ((انتخاب طبیعی)) در یک ((پاتوژن)) بتواند چنین اوضاع و احوال نظمی که طی قرن ها به آن سامان داده بود را در هم ریخته و به چالشی عمیق بکشاند.داروین برای توضیح فرضیه تکامل خود انتخاب طبیعی را چنین شرح می دهد که گونه ای امکان ادامه حیات خواهد داشت که بتواند در موازات تغییر شرایط پیرامون خود،با تغییر ساختار ژنی،بیشترین تطابق را با این محیط ایجاد کند و معتقد بود که ادامه حیات اصولا بر کاکل همین قانون می چرخد،اما هیچگاه تضمین نکرده بود که این قانون طبیعی در اکولوژی،لزوما به نفع یک گونه مانند انسان تمام شود!
۲-در همه گیری کم نظیر ویروس کووید-۱۹ اگر از تفاسیر غیر مدلل و افسون زده ای مانند بیوتروریسم و دست اندرکاری انسان در شکل گیری این ویروس بگذریم و این نوع تعابیر را به ذات افسانه پرداز و داستانسرای بشر مرتبط بدانیم،آنچه بیش از همه در وقوع این پاندمی محتمل است،جهشی عجیب است که در فامیل این ویروس بوقوع پیوسته و او را چنان ((پری رویی که تاب مستوری ندارد))به میدان جهان آورده است تا به جولانی عبرت آموز مشغول باشد.تا کنون فرضیه مستدل دیگری نتوانسته وجوه جدید این ویروس را شرح دهدو احتمالا انتخاب طبیعی محتمل ترین واقعه ایست که در تاریخ تکامل این ویروس دست برده و چنین قدارش ساخته است.
۳-سالهاست که پاتوژنها و بخصوص باکتری ها این خط سیر را پیش گرفته اند.پیش از ویروس ها(که معروف ترین تغییرات تاثیر گذارشان را در دهه های پایانی قرن بیستم با شیوع ویروس HIV یا همان ویروس ایدز شاهد بودیم و پس از آن انواع آنفلوآنزاهای حیوانی وسوسه همه گیری در جامعه بشری به سرشان زد و بعدها،مرس و سارس و ابولا و اکنون هم کووید-۱۹)انواع جهش های نفس گیر را در خود ایجاد کرده اند.ساده انگارانه است که استفاده بی حد و حصر از آنتی بیوتیک ها و سایر داروهای محدود کننده را عاملی محتوم و بسنده برای کنترل بیماری زایی باکتری ها بدانیم و گسترش وسیع این دارو ها در اکوسیستمها را که به واسطه استفاده بی رویه و ورود بی کنترل شان به طبیعت از طریق پسابها و پسماندهای بیمارستانی و خانگی شکل می گیرد،عاملی برای عادت شان وبه تبع آن،جهش ژنی آنها فرض نکنیم.معلوم است که گسترش فراوان این موادِ محدود کننده در زیستگاههای طبیعی و در مجاورت مداوم با عوامل بیماری زا،ساختار ژنی شان را بر اساس قاعده انتخاب طبیعی،برای عادت کردن (آداپتاسیون) تحریک کرده به تغییرات هوشمندشان دامن می زند.اتفاقا از همین روست که برای مهار انواع باکتریهای بیماری زا یا باکتری هایی که عوامل بیماری زا در آنها فعال اند(باکتریوفاژها)،مداوما آنتی بیوتیک های جدید و وسیع الطیف تولید و روانه بازار می شود و رقابت بین پاتوژنها در تغییرات ژنی و انسان،در تغییر فرایند تولید آنتی بیوتیک ها بی وقفه در مدار زمان و گویا تا بی نهایت ادامه دارد.
۴-پس از فاجعه میناماتای ژاپن و پی بردن انسان به اینکه نمی توان با محور قرار دادن و به نفع یک گونه(انسان)به مصرف طبیعت پرداخت و به انتظار روزهایی روشن نشست،همچنین پس از کنفرانس ریو،سالهاست که طرفداران محیط زیست در گوشه و کنار جهان،با بهره بردن از قواعد اکولوژی در صدد توضیح این مهم اند که اگر انسان همچنان خود را محور اصلی طبیعت بداند و تمام خوب و بدهای آن را با محک منافع خود ارزیابی کند،در آینده ای نه چندان دور امکان ادامه حیات نخواهد داشت.سالهاست این هوادارانِ پرسر وصدا و البته کم مخاطب میان سیاستگذاران عمده جهان (و البته عامه مردم)با بهره بردن از علومی مانند ((تعبیر interpritation)) به قول شاملوی بزرگ ((می خواهند بیچاره خلق را متقاعد کنند که شب هنوز از نیمه نگذشته است))و هر چه پیش رفته اند جز توفیقاتی اندک عایدشان نشده است.اما حالا که وقت فریاد زدنشان است و آن فاجعه که هشدارش را می دادند بوقوع پیوسته و میلیاردها ذهن هراسان انسانی را آماده شنیدن و فهمیدن فرضیه های البته بوقوع پیوسته شان کرده، کم و بیش سکوت کرده اند و شاید خود نیز غافلگیرِ این سطح از درستیِ فرضیه های خود شده اند.
صفحات اجتماعی آنچنان که باید به این مفاهیم آغشته نیست و دقیقا در بزنگاهی که می توان به افکار عمومی شکل داد و نظرش را به واسطه فاجعه قاطعی که در نزدیکی او رخ داده و در حال بر هم‌ریختن عاداتش است،به قواعد محیط زیست و احترام به آن جلب نمود،عاری از این مطالب شده است.تلاش هواداران محیط زیست در تلوزیون ها و سایر رسانه ها از رونق افتاده،آنها که پیش از این،در بحران مخاطب، هرآینه از هر جای این رسانه ها فریادی بر می آوردند،در این روزها که مخاطب قابل توجهی می تواند جذب فرضیه های خردمندانه شان شود،خاموشی گزیده اند.برای گواهی کردن این خاموشی می توان به صفحاتUNEP در رسانه های اجتماعی اشاره کرد.حتی سازمانهای دولتی حافظ محیط زیست نیز مطلب دندان گیری در این خصوص و در این بزنگاه تاریخی تولید نکرده اند و شخصیتهای حقیقیِ مرجعِ حامی محیط زیست نیز،گویا دچار همین حیرت زدگی شده باشند که در توضیح اثرگذارِ چرایی بوقوع پیوستن پدیده ای که جهان را به مرز تعطیلی کشانده و جان هزاران انسان را گرفته دچار بی عملی شده اند.توضیح فرضیه هایی که حالا دیگر هم مخاطب دارد و هم مصداقی بارز،تا باورپذیری آنها را به بالاترین سطح خود در افکار عمومی جهان برساند.