نیم نگاهی به گفته هایی وهن آلود در باره ی منتخب مردم رشت؛
۱۳۹۵/۰۲/۱۴ ۰۴:۴۹ چاپ
اختصاصی گیل خبر/ علی رضا فکوری:...از سه راهی شفت که بپیچیم سمت غرب و همین طور به سمت کوهستانهای زیبا و لوند غرب گیلان پیش برویم،می رسیم به شهرستان «شفت» که تابلوی ورودی آن به ما می گوید که به سرزمین علما نزدیک می شویم.شهرستانی که مردمانی مهربان دارد و بسیار کوشا.برای رفتن سمت کوهستان و دو امام زاده ای که آن بالاها مدفون اند،از «احمد سر گوراب» می گذریم و بعدش ،باز هم می پیچیم سمت چپ و از کناره ی کانال آبرسان غرب گیلان رد می شویم و اندک _ اندک جلگه را پشت سرمی نهیم و نفس کوهستان به رخسارمان می خورد.راه ،همواری اش را واپس می نهد و به سربالایی می رسیم .در کمرکش یکی از پیچهایی که به راست خمیده است،هم رود کوچک وخوش آوایی ست وهم فرعی کوچکی ست که راهش را به سمت چپ کج می کند و می راند سمت یک آبادی زیبا.این آبادی «ویسه رو»(wisa rou) نام دارد.که ترجمه اش کرده اند وبه خطا می گویندش«ویسرود».هم چنان که به «چمسه خال» گفته اند«چمثخال» و به «رزه وان(raza van) شهر» می گویند «رضوانشهر»!مردمان بالادستهایی چون «ویسه رو» با پایین دستهای شهرنشین و شبه شهرنشین البته دوست هم هستند.ایرادی هم بهش وارد نیست.من خودم «خراب» مرام رفیق بازی ام و کم بازنده ی این حس بشری نبوده ام. (٢) روزی روزگاری که به یادش نمی آورم _ اهمیتی هم ندارد _ یک صبح از خواب برخاستم و دیدم کسانی بر کرسی های شورای شهر من نشسته اند که تا آن هنگام نامشان هم به گوشم نخورده بود؛هرچند شماری از آنان _ بعدها _ سخنان شگفتی بر زبانهای نا آزموده ی شان آوردند که پرده ی گوشم راپاره کرد _و البته پرده ی گوش شهروندان را نیز. این پدیده را می شناختم اما و شگفت زده ام نمی کند!...من،به این پدیده می گویم«فرزند نا مشروع» دموکراسی...البته دموکراسی نابالغ و نارشید؛فرزندی که زادجای آن همبستری «فقر دانایی انتخاب»و چیرگی«فرصت جویی» سبکسر در سپهر جامعه است.از این روست که بر این باورم _ چه در زندگی فردی و چه در سرنوشت گروه های بشری _ مهارت «انتخاب» ، مهم ترین دانستنی بشر متمدن است و نبودگی این مهارت،بزرگترین و گسترده ترین درد بشری.گسترده از این جهت که همه ی پهنه ی زیستی او را در بر می گیرد...از انتخاب شغل بگیر تا برسی به انتخاب رییس جمهوری.مامهارت انتخاب نداریم و به همین دلیل است که یکباره نمایندگانی انتخاب می کنیم که حرکت برخلاف سوگیری مردم را انگاری وظیفه ی ذاتی خود می دانند.یا کسی را به ریاست جمهوری برمی گزینیم که بیست سال به درازا خواهد کشید تا رد پاهای ژرف گام هایی را که نمی باید می گذاشت و گذاشت،هموار شود _ خوشبینانه!این نابلدی را بگذرید کنار این سندروم ملی که در ایران هرکسی فکر می کند هر کاری می تواند انجام دهد و تقریبأ هیچ شهروند اندکی "رو آمده" نمی تواند بپذیرد که«هر کسی را بهر کاری ساختند».این است که ما ،از بامدادان که پا می شویم تا«روزرنجی»خود را بیاغازیم،در میان میلیون ها «همه کاره»ای که به راستی «هیچ کاره»اند جانکنش می کنیم.از این روست که چیره دستان و قهاران در افزایش وزن و شمار رقمهای حساب بانکی ،یا آنان که توانایی رساندن حاصل جمع «آجر و سیمان وآهن و کارمند شهرداری و کاغذ و امضا و تو صیه و سفارش و شن و شانس و تورم و...»رابه عرش اعلادارند،فکر می کنند حوزه ی سیاست را هم می توان به رکاب کشید.کرسی ای دهن پرکن «برساخت» و ....به هنگام «فروخت» و سودی به کف آورد از جنس دیگر؛«قدرت». (٣ امروز _ ١٣اردی بهشت _ که خبرها را نگاه می کردم تا حال خودم را خرابتر کنم،چشمم به گفته های آقایی که نامشان «ویسرودی» است و خودشان و دوستان و روزگار، ایشان را بر یکی از کرسی های شورای شهر من نشانده است،سخن بر سبیل تحقیرانتخاب «صادق حسنی»رانده است؛انتخابی که _ به باور من _ تنها انتخاب «مدنی» مردم شهر ستان رشت در این سالهایی بوده که پای صندوقهای رای رفته اند:از مجلس شورای ملی گذشته تا اکنون.این انتخاب تنها انتخابی ست که در آن جوانهای سیاسی شده افکار عمومی را در حوزه ای که «جنبش مدنی »برخاسته است ،به انگیزه آوردند.تنها انتخاب مردم رشت است که به کمترین وابستگی به پوپولیسم و عوامفریبی تن داد. ممکن است «صادق حسنی» دارای تخصص و چیره دستی وسابقه در ساخت حاکمیت نباشد،ممکن است که این منتخب مدنی مردم رشت در مجلس،«وزن»سیاسی و دانش سیاسی ای در اندازه های یک سناتور نداشته باشد،اما او دستاورد انتخاب مدنی شهروندان رشتی است وآرای او ،نه از راههای «افتد و دانی»به کف آمده و نه از وعده ها و وعید های آسفالت و شغل و وام و ...._ همه ی شان هم بعید و سر خرمن! البته باید به کسانی چون این عضو محترم شورا _ که صمیمانه به موفقیت شان در رسته ی تخصصی اش احترام می گذارم _ یادآوری کرد که اگر بنا براین بود که انتخابات در شهرستان رشت و کشورمان،بر سیاق دموکراسی بود نه کاریکاتوری از دموکراسی،بسیاری از اشخاصی که نامشان در فهرست نامزدها بود و برخی شان حتا رای قابل توجهی هم آوردند،هیچ گاه به خودشان اجازه هم نمی دادند که در چنین رقابتهایی شرکت کنند.انتخابات شوراها نیز همچنین.حکایت مردم،حکایت آن ضرب المثل است که:«وقتی مامان نباشد،باید با زن بابا ساخت»....و حکایت بسیاری از آنان که در کشورمان بر مسند های قدرت تکیه زده وبه آن خو گرفته اند،مانندگان پادشاهان «کور»در شهرهای «یک چشم»هاست. (آخر) من می دانم که دوستان جوان و تازه نفس و پاکدل جریان«امید»از فردا به پاسخگویی این گفته ی وهن آلود عضو شورای شهر رشت بر می آیند وبرخبطش خرده می گیرند.اما خواهش این کمترین این است که بگذارند وبگذرندواسباب افزایش بسامد نامها در رسانه ها نشوند.اینان همین را می خواهند.از سوی دیگر،«رفیق بازی»را هم درک کنند...«بچه محلی» را هم در نظر داشته باشند و این را ببخشند که بسیاری از ما توانایی و دانایی سوا کردن محدوده ی ابراز علاقه های خود را نداریم.مثلأ مرام دوستی و حمایت دوستانه را _ که یک مسوولیت شخصی است _ به حوزه ی سیاست می آوریم _ که یک مفهوم اجتماعی است.باید بکوشیم و امیدوار باشیم که روزی فرارسد....روزی که همه ی انتخاب ها مبتنی بر«دانایی»و «مهارت»باشد. این یادداشت واکنشی به یک گفته نیست؛چون اگر قرار بود در برابر هر کنش برخطایی خطی نوشت،کارهای مهمتر سینه شان بر زمین می ماند.این متن را به این ضرورت نوشتم که گویه های دیگری از این دست شنیده بودم؛آن هم از زبانهایی که ...بماند!