اختصاصی/ چند ساعت تا ال کلاسیکو؛
۱۳۹۵/۰۱/۱۴ ۱۶:۲۴ چاپ
اختصاصی گیل خبر/ عماد واسع؛ در چند ساعتی که مانده به ال کلاسیکو ، بد نیست، کمی از جنگ گلادیاتوری در فوتبال از دو شهر رشت و انزلی نوشت ، جنگی تمام و کمال ، لطفا برای خواندن سطر سطر این نوشته از نظرات حال بهم زن و حس جوانمردی آبکی خود پرهیز کنید ، شما اگر دلسوز بودید به داماش یا چوکا و ملوان و سپیدرود مظلوم ، رهپویان تازه به جرگه مدعی ها پیوسته دلی می سوزانید و آستین بالا می زدید و از این وضعیت اسف بار درش می آوردید ، وقتی زندگی پیشرفت را به بافت عمومی مردم نشان می داد ، و یکسری مسائل به سینه دیوار آویخته شده بود ، حتی کوچه های تنگ هر محله از این دو شهر دیگر به خود میل دروازه و توپ پلاستیکی را به خود ندید ، اما یک چیز پشت به پشت و نسل به نسل چرخید ، انزلیچی ها فاتح هر جامی که بودند و باشند باید برای پیروزی به شهری بروند که ارزش در پیروزی در این جدال نهفته است و رشتی ها هم غیر از این و شکست بندر نشینان به چیز دیگر فکر نمی کنند . یک حس فاتحانه ، جدالی که نیزه و سپر و کلاه خودش فقط کم است ، قلبهای تپنده در سینه و جماعتی که برای تحقق رویای پیروزی شب را به روز بازی کشاندند . باید از همین دیار باشی تا ببینی ال گیلانو را و شور حالی که وصف ناپذیر است ،در راهروهای ورود به زمین فریاد مشتی ها و صدا کلفت برای صد چندان کردن انگیزه مانند مارش اجرای حمله است ، آخرین بوسه ها برای دادن قوت قلب دادن به یکدیگر ، تنها دیداری که کم کاری آخرین اتهام به فرد و اشخاص زده می شود ، که اگر زده بشود هم وا مصیبت هاست ، زندگی تیره و تار است ، قلندرها بیدار ، وای به حالت داور اگر تیم شهرمون ببازد ، این شعار را برای داور بازی از یک هفته قبلش بخوبی توجیه کردند ، او با علم صحت و ارزشمند بودن این دیدار باید سوت بزند و گام به زمینی بگذارد که گفته اند روزگارش با حاصلخیزی گره خورده ، یک طرف شده مصنوعی و طرف دیگر باتلاق ، اشک ، هیجان ، قهقهه ، و استرس و اضطراب در گوشه گوشه فضا پیچیده می شود ، یا چیره شدن یا مرگ ، مسئله این است ... photo_2016-04-02_20-45-49 عکس از دیدار سپیدرود رشت و ملوان بندر انزلی است ، دیداری که با شکست ملوانان خاتمه یافت ، پیشگاه هادیان گل خورده را هضم نکرده بود و ادیب قدس را برای باز گرداندن دوباره توپ از درون دروازه به مرکز زمین (روی خط سفید چند سانتی مرز ورود به دروازه بود )  با مشتی مشایعت کرد ، زندگی آنروز لبخندش را برای رشتی های سرخ پوش زده بود ، وقتی این جدال هر ساله بارها تکرار می شد ، استقلال رشت ، سپیدرود و داماش گیلانی که این روزها مانند گوشت قربانی خیراتش می کنند . وقتی فوتبال محوریتش در توانایی و محصور شدن خلاقیت از یک آتشفشان محلی و استانی بود که به سطح کشور شایستگی اش بیشتر از هر وقت دیگر ختم می شد ، وقتی پیروزی در این دیدار پاداشی بهتر از هر هدیه ای می شد ، یک سر راحت روی بالش گذاشتن و فردای آفتابی در شهری بارانی که همه بیشتر از هر وقت دیگر دوستت خواهند داشت .