علی رضا فکوری
۱۳۹۵/۱۰/۱۳ ۱۴:۴۳ چاپ
گیل خبر/ علی رضا فکوری ....همین پیشانی بامدادان،زدن به راه دشداشه ی سیاهی چندان دلپسندی ندارد؛چه کردن توان اما اکنون که «عشق» چونان من هایی همین چشمان سراسر سیاه است:بی حدقه حتا! matboeh «میلان کوندرا» یک جایی گفته:«در جامعه ای که مردم از آزادی بی بهره اند،برای تجربه کردن آن به عشق پناه می برند»....من چنین دریافته ام که در سرزمین اندیشه گی مردمانی که عشق هم مانندگی شگفتی به زخم ناسور دارد،ما چاره ای جز پناه بردن به سرزمین «جزمیت» نداریم؛سرزمینی سراسر اجبار و ریا بازی.یا یکدیگر را فرومی کوبیم به حسادت،یا در ستایش هم مثنوی می سراییم - البته با هفتاد«من»!....یا چشمان خود را بر چراغ ها می بندیم و در تنهایی می کشیم شان.و این گونه است که همه ی چشمان بیدار «سیاه»می شوند و شهر می شود شهر کورانی که تک چشمها پادشاهان اند.این اما گناه مانیست؛گناه ما نداشتن فداکاری و گذر از خویشتن است.گناه ما نیست چون در سپهری به جهان پا نهاده ایم که قانون خشونت فزای تنازع بقا در آن چیرگی دارد؛حکم لازم! امکان زیستن بدون جولان و تکتازی تلواسه و استرس در اعصاب گرسنگی،تنها در «منظومه» های قدرت میسور است.ازین رو همه می کوشیم تا خود را در مدار یکی از این منظومه ها قرار دهیم.قراردادن و قرار گرفتن همان و در آغوش نیستی آرمیدن همان. من ناخرسند می شوم وقتی می بینم آنان که دوستشان دارم و «دوست»شان هستم(نمی دانم خیلی از آنها هم آیا دوست من هستند)به یکدیگر طعنه می زنند.چاره ای ندارم جز این که:یا برای گریز از رنجی که می برم،از این گروه نازنین و شریف اما با آگاهی تاریخی ناکافی،بیرون روم یا این که حقیقت این ۳۵ سال اخیر مطبوعات گیلان را همین جا - به قول بهروز وثوقی در گوزنها - «بیریزم رو دارییه»! ما نباید این اندازه خام باشیم...از هر جهت که نگاه کنیم دست کم بیست سالی می شود که ما «خام»شده ایم.یعنی از وزارت «خاتمی»در ارشاد که گذر گردیم،ما خام شدن خود را آغازیدیم.کار ما اکنون به جایی رسیده که آدم هایی با هوش زیر متوسط هم ما را می پزند. خودم و خودم خوب می دانم که چه اندازه «مجید» را دوست دارم....«همرنگ» را می گویم.از آن وقتی که جوانکی بود و با استاد فروتن ام و پایه گذار تکنیکی و حرفه ای مطبوعات نوین در گیلان - مسعود خان فتوحی - میامد «کادح» تا هم اکنون که نستوه ،سنگ سیزیف را در رشته کوه مطبوعات می لغزاند،دوستش داشته ام و به «مایه»های حرفه ای اش نیز احترام می گزارم.چندی پیش در گروه «هنر و رسانه»دیدم بچه ها بهش تبریک می گویند به خاطر نصب اش در نمی دانم کمیته ی رسانه ی شورا -مورا یا یک همچین چیزایی.برنمی تابم که نزدیکی انتخابات،«ویترین»ترین شورای تاریخ شهر رشت،مرا (یا دوستم را)به «قاقالی لی»مهمان کند تا به «کمند»رودربایستی در افتیم و الخ..... گشنه نگه داشتن ما باعث آمده در سرزمینی که آزادی به ندرت افتاده،عاشقی هم از یادمان برود!وقتی هم که عشق نباشد تا ترجمان دیگری از آزادی تجربه شود،یا به دامان تعارفات لزج و بی پایه می افتیم یا به مغاک واگرایی رادیکال. اگر دوستان دیده یا نادیده ام در مطبوعات گیلان می خواهند بدانند که: چرا مطبوعات گیلان، علی رغم شمار زیادشان - به قول «شیون» - «ایته نبه همه بنی سربه سر»، یا چه پیش آمد که طی پانزده سال اخیر تبدیل به رپرتاژنامه یا «زیان نامه» شدیم و اقتدارمان را آب برد و دچار ازاله ی حیثیت حرفه ای شدیم،با کمال افتخار و البته مختصر ،تاریخ مطبوعات گیلان (از سردبیری تا روزنامه نگاری و خبرنگاری) در سی و اندی سال اخیر و چگونگی اضمحلال اش را ، برای یاران باز خواهم گفت. البته با اجازه ی آقایان: جکتاجی،مسعود فتوحی،علی صدیقی،اسماعیل راستی،علی رضا پنجه ای،نادر اسدی،علی رضا کشت پرور و دست بالا،شاید یکی دو نفر دیگر.....که به خاطر نمی آید.... شادباشید و دیرمانید علی....ر....ضا فکوری

گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.