دکتریوسف احمدی قاسم آبادی؛
۱۳۹۵/۰۲/۲۷ ۱۲:۰۰ چاپ
گیل خبر/ دکتریوسف احمدی قاسم آبادی در جوامع بخشی از افراد، در حال زیستند که دارای فکری روشن، ذهنی خردمند، افکاری بلند و پرسشگری دارند. آنان با توجه به معیارهای علمی و فرهنگی بدست آمده، می توانند عیوب جامعه را پیدا و سپس آنرا نقد و یا با آن مبارزه کنند. آنان دغدغه بیداری جامعه و مبارزه با خرافات، تحجر، بی عدالتی و ... را دنبال می کنند. بیدار و آگاه به زمان، و رهایی بشر از جهل، گرسنگی، ظلم، فساد و ... نیز از اهداف آنهاست. آنان واقعیتهای جامعه و نیاز آن را خوب میشناسند و تحلیل می کنند. و بدنبال افق بهتری هستند؛ که فعلا وجود ندارد. تمرکزشان روی جامعه، بیداری انسان و مبارزه با کجی هاست. روشنفکران واقعی بمنزله نمایندگان واقعی مردمند. آنان بدون طمع به قدرت، وکیل ملتند؛ نه وکیل الدوله و وکیل قدرت. آنان مطالبات واقعی مردم را شناسایی و آن را بطور دقیق می توانند طرح، و مطالبه کنند. به نظر می رسد خلوص و عیار روشنفکران واقعی بالاتر از احزاب است. نوعا احزاب نگاه به قدرت دارند. از این رو ممکن است؛ به سازشکاری متهم شوند. گرچه احزاب معتقدند که ما نیز چون روشنفکران هستیم. لذا منافع ملت را خوب درک می کنیم؛ و می توانیم مطالبات به حق مردم را شناسایی، طرح و برآورده سازیم. فعلا قصد مقایسه نیست. به باور ما هر دو قابل احترامند و باید از وجودشان بهره گرفت. آن دو؛ این ظرفیت را دارند که مطالبات جامعه را نمایندگی و در مسیر توسعه و ترقی حرکت و موثر باشند. تضعیف، حذف و ندیدن آنها نوعی استبداد، خودخواهی و از نواقص جدی جامعه است. اگر بپذیریم که روشنفکر(منورالفکر) طبقه و یا گروهی تحصیل کرده ی جامعه که دارای دغدغه ی انسانی، اجتماعی، فرهنگی و ... دارد؛ بطوریکه می توانند مطالبات بحق مردم را شناسایی؛ طرح و مطالبه کنند. ویژگی های روشنفکرIntellectual بی تردید روشنفکری امری اکتسابی است. آنان در این زمینه و مشابه آن سالها کار فکری کرده اند. و توانسته اند؛ از خود در این زمینه توان و استعدادش را برای جامعه به ثبت رسانند. و در مقابل جامعه به او مدال و درجه فهم و جایگاه رفیع روشنفکری را هدیه می دهد. بی شک، عقل جمعی می تواند قضاوت کند؛ که چه کسی روشنفکر است؟ کار و جایگاه او در متن اکثریت جامعه است؛ آنها میتوانند پناهگاه و مرجعی برای مردم باشند. آنان برای رفع مشکل توده های مردم تلاش می کنند؛ و بعضا فریاد بر میآورند تا دیگران را علیه منکر متحد کنند. او خودش را اسیر مشکلات جزئی نمی کند. از طرفی مرز را نمی شناسد. قوم، خویش و باند برایش خط مرزی و قرمز نیست. فراجناحی و فرامرزی است. او به همگان توجه دارد؛ نه به بخشی از همکارانش. او دردی جهانی دارد. انگار برای خود رسالت پیامبری قائل است. ابزار او مطالعه، قلم، دانایی و سخن وری است. او از روشهای انتقاد سازنده و هشدار به موقع به آینده ی بهتر نوید؛ و می اندیشد و نسبت به وضع نافرم موجود نگران است. اینان بر کسانی که از مردم سواری میگیرند؛ و نیز بر کسانی که سواری می دهند نهیب می زنند. بیداری و نجات بشر از دست فریب، خدعه، خیانت؛ از عالی ترین اهداف روشنفکر است. او بدنبال سعادت، رفاه، آزادیهای مدنی، استقلال فکری و رهایی بشر از بردگی مدرن است. این نوع بردگی در نوع خودش بدتر از گذشته است. او می خواهد روح و ذهن انسان را از امورات واهی پاک و در مسیر واقعی قرار دهد. از اینرو روشنگری و روشنفکری بخش اعظم کار اوست. او انسانی واقعی، که نسبت به کژی ها و شیطان صفت ها، روحی ناآرام دارد. خود را به آب و آتش می زند؛ و برای نجات انسان و جامعه، خود را قربانی و فدا خواهد کرد. او وجدان ناآرام و بیدار مظلومان و به خواب رفتگان است. دفاع از حقیقت محور حرکت او؛ و با زبان و قلمش به هنرنمایی میپردازد. اهل ریسک و خطر پذیر است؛ با قدرت چندان میانه ی خوبی ندارد. رفتار آنان به عنصر "امر به معروف و نهی از منکر اسلام شباهت و نزدیکی دارد. آنان در صورتی که قدرت در مسیر سلامت و نرم جامعه حرکت کند؛ حمایت و گرنه در مقابل قدرت قرار می گیرند. بی تردید قرار نیست؛ که همیشه علیه قدرت شمشیر بدست گیرند؛ و با قدرت بجنگند. قدرت در جوامع غیر دموکراتیک همواره آمادگی و میل به فساد و سلطه دارد. اما آنان نقد مشفقانه و هدایت قدرت را دنبال می کنند. جامعه و اجتماع مسکن و مأوای اوست. آزادی و عدالت دو عنصر ارزشمند و گم شده ی اوست. او در راستای تکامل و ترقی جامعه حرکت و بی تابی می کند. آرمان، قلمرو و جنبش روشنفکری قابل معامله و محدود کردن نیست. بی تردید این عنوان شایسته را نمی توان به هر کسی اطلاق و نامید. شأن و منزلتش بالاتر از آن است؛ که تن به پستی دهد. گرچه امروزه بعضا دم از آزادی، عقلانیت، روشنفکری، عدالت و جانبداری از آنها بمنزله ی یک کلاس و پز در آمده است؛ که نباید از آن غفلت کرد. روشنفکر در متن جامعه زندگی می کند. و گرنه نمی تواند عیوب را ببیند؛ و با آنها مبارزه کند. یقینا او از حاشیه ها ی جامعه نیز بی خبر نیست. جوامع فقط متن ندارند بی تردید حاشیه های آن نیز دارای مسائل و بحث هایی دارد. غفلت از آنها اعتبار روشنفکر را کاهش خواهد داد. او سنگ محک هایی دارد؛ که می تواند با آن عیار و میزان سلامت جامعه را بسنجد. و آن، معیار و عنصر آگاهی است؛ که از طریق فکر، علم و تلاش مستمر در مطالعه بدست آمده است. بی تردید؛ اگر مطالعه نتواند به انسان ایده، معیار و قدرت تشخیص دهد امری خنثی و کم اعتبار است. سر او چون کبک در برف نیست؛ بلکه او در حیات جامعه، حیاتی منحصر بفرد دارد. روشنفکر و آگاهی تاریخی تصمیم، قضاوت و عمل انسانی ناشی از میزان آگاهی افراد است. باید بدانیم که عمل و روابط ما از کدام نوع آگاهی برخاسته است؟ آگاهی تاریخی ناشی از تاریخ و گذشته است. این آگاهی براساس واقعیتهای گذشته است. آگاهی تاریخی یعنی خودمان را در تاریخ؛ خصوصا تاریخ خودی درک و پیدا کنیم. هویت یابی انسان بی تاریخ دارای نقص جدی است. خود را در ارتباط با گذشته پیوند و تعریف کنیم. بی تردید حرکت و تصمیم منهای اتصال و ارتباط با گذشته نمی تواند بی عیب باشد. حقایق تاریخی می تواند جلوی افراط و تفریط های ما را؛ و حتی از میزان غرور کاذب ما بکاهد. و در مقابل عزت نفس؛ و چراغی پر فروغ را برای حرکت در حال و آینده به ما ارزانی دارد. بازیابی تاریخی خویش، نوعی الگو سازی است؛ که می تواند از ضعف ها پل پیروزی سازد؛ و از پیروزی ها سکوی پرتاب؛ و برای حرکت و تصمیم گیری استدلالهای تاریخی، فرهنگی و اعتقادی؛ باعنوانهای مشاور و راهنما بهره گیرد. گرچه تاریخ از آن گذشته است؛ اما فهم و تجارب آن در قالب زمان نمی گنجد. بلکه امری فرا تاریخی است. بی تردید همه ی تاریخ؛ تاریخ ی مصرف ندارد؛ بلکه ماندگاری و جاودانگی نیز در درون آن وجود دارد. ساده انگاری برای تاریخ، در تاریخ قابل دفاع نیست. درک و فهم درست از حقایق تاریخی نیاز به هنر و فهم ویژه ای است؛ وگرنه تصمیم ها از سلامت و صحت واقعی برخوردار نخواهند بود. از این رو روشنفکر برای اینکه درست حرکت و تصمیم گیرد؛ بشدت نیازمند به انواع معرفت از جمله؛ معرفت تاریخی، فرهنگی و ... است. بحران هویت از عدم شناخت تاریخ نشأت می گیرد. در فروپاشی سلسله ی ساسانیان بحران هویت خود را نشان داد. واکاوی در تاریخ می تواند؛ در ساختار هویت ملتها تاثیرگذار باشد. آگاهی تاریخی در بازسازی افراد جامعه مهمترین نقش را داراست؛ که در سایه ی آن هویت انسانی در جغرافیای مشخص؛ خود را احیا می کند. از اینرو آگاهی تاریخ پیش زمینه ای است؛ برای تصمیم گیری. با توجه به مطالب آمده؛ تاریخ می تواند؛ نقش اساسی در تفکر و تصمیم گیری افراد و روشنفکر داشته باشد. با شناخت و آگاهی تاریخی خود را بهتر و بیشتر می شناسیم. لذا روشنفکر برای اینکه به رسالتش درست و دقیق عمل کند؛ بشدت نیازمند به آگاهی تاریخی، فرهنگی، اعتقادی و ... است. وگرنه کارش می لنگد. خود آگاهی تاریخی به ما می آموزد؛ که وحدت بین حوزه و دانشگاه و متعاقب آن روشنفکران و روحانیون امری ضروی است. این وحدت می تواند منافع مادی و معنوی ملت را حفظ کند. و گرنه قصه ی مشروطیت، و موارد مشابه را خواهیم داشت. کشور منهای روحانیت و روشنفکر، بعید به نظر می رسد؛ که ما را به اهداف نزدیک کند. نگاه منفی آندو به هم سابقه، درخشانی در تاریخ ما ندارد. خودخواهی ها، تمامیت خواهی ها در این زمینه قابل قبول نیست. ما می توانیم از دست آوردها و تجارب غرب و شرق بهره گیریم. اما این بهره گیری نباید به قیمت از دست دادن فرهنگ ناب اسلامی و ایرانی باشد. و برعکس. برای این منظور انواع خودآگاهی ها از جمله تاریخی امری ضروری بنظر می رسد. سرکوب فرهنگ ها و نگاه تک فرهنگی ما را از توسعه ی پایدار بازخواهد داشت. روشنفکران؛ استعمار و استثمار ستیز با هویت تاریخی اسلامی و ایرانی در کنار روحانیت اصیل؛ همانند شهیدان بهشتی و مطهری و تعامل آندو صنف؛ نسخه ای بی بدیل است؛ که می تواند از منافع ملت دفاع کند؛ و چالش فرسایشی آندو، خواست استعمارگران است. می توان بین نگاه های اسلامی و مدرنیته و اسلام با دموکراسی نقاط مشترک فراوانی یافت؛ که بتوان از آن نقاط برای توسعه و پیشرفت کشور بهره ها گرفت. وحدت حوزه ودانشگاه مورد نظر امام خمینی (ره) باید بصورت عملیاتی و کاربردی تحت عنوان اتاق فکر یا اتاق پالایش و یا هر نام دیگری؛ متشکل از نخبگان و دلسوزان دو حوزه تشکیل؛ تا آنان بتوانند راههای همکاری و پالایش را بیشتر مطالعه کنند. هرگونه اتهام، تمامیت خواهی، حذف و ... ما را از دستیابی به اهداف دور خواهد ساخت. موانع سر راه روشنفکران از مشکلات روشنفکران آن است؛ که مردم بعضا با زبان و ادبیات آنان آشنایی ندارند. و بالعکس. در همین راستا از پیامبر اکرم داریم که: إنَّا مَعَاشِرَ الانْبِیَآءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ. ما انبیاء مأمور شده ایم که با مردم به اندازه فهم و درکشان سخن بگوئیم. (اصول کافی، جلد، 1، ص23). در جامعه ی مذهبی؛ روحانیت به مراتب برای مردم قابل اعتماد و احترام تر از روشنفکران است. آنان همدیگر را بهتر و بیشتر درک می کنند. حداقل تاکنون اینگونه بوده است. این به معنایی حقانیت و برتری یکی بر دیگری نیست. بلکه نشان از کارایی است. که روشنفکران ما باید پیرامون آن فکر و چاره ایی بیندیشند. در این راستا از دﮐﺘﺮﻋﺒﺪﺍﻟﮑﺮﯾﻢ ﺳﺮﻭﺵ داریم: "ﻣﺎ ﺑﺎ ﻋﻘﻮﻝ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻃﺮفیم، ﻣﻨﺒﺮﯼ ﻫﺎ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﻋﻮﺍﻃﻒ ﺟﺎﻣﻌﻪ. ﻣﺎ ﻋﻘﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻘﻞ ﺗﻠﻨﮕﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ، ﺁﻧﺎﻥ ﺷﻌﻠﻪ ﻋﺎﻃﻔﻪ ﺭﺍ ﻣﺘﺒﻠﻮﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨ. ﻣﺎ ﺧﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍ .ﻣﺎ ﻣﯽ ﺗﮑﺎﻧﯿﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺭﺍﻧﻨﺪ. ﻣﺎ ﻣﯽ ﺳﮕﺎﻻﻧﯿﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﯽ ﻧﺎﻻﻧﻨﺪ .... ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻮﺭﺍﻧﺪﻥ ﻋﺎﻃﻔﻪ ﺁﺳﺎﻧﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﺮﺩ ﻣﺸﮑﻞ ﺗﺮ. ﺷﻮﺭﺍﻧﺪﻥ ﻋﻮﺍﻃﻒ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯾﯽ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ،ﺑﺎﺭﻭﺭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺧﺮﺩ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ. ﺁﻧﺎﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﺮﯾﺪ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺳﯿﻨﻪ ﭼﺎﮎ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﻣﻨﺘﻘﺪ ﻭ ﮔﺮﺩﻧﮑﺸﺎﻥ ﺑﯽ باک. ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ، ﻣﺎ ﺑﺮ ﺳﯿﺒﻞ ﻓﺤﺶ ﻣﻨﺘﻘﺪﺍﻥ .ﺁﻧﺎﻥ ﺟﻬﻞ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﻧﺪ ﻭ ﺧﺮﺍﻓﻪ ﺩﺭﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻣﺎ ﺍﻣﺎ ﺑﺬﺭ ﭘﺮﺳﺶ می اﻓﺸﺎﻧﯿﻢ ﻭ ﺗﻌﻘﻞ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ.ﺟﺎﻫﻠﻪ ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩ ﻏﺎﯾﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ،ﻋﺎﻗﻠﻪ ﺍﺭﻣﻐﺎﻥ ﻧﻬﺎﯾﯽ ﻣﺎ . ﻋﻘﻞ ﮔﺮ ﺩﺷﻨﺎﻣﻢ ﺩﻫﺪ ﻣﻦ ﺭﺍﺿﯽ ﺍﻡ ،ﺯﺁﻧﮑﻪ ﻓﯿﻀﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﻓﯿﺎﺿﯽ ﺍﻡ ،ﺍﺣﻤﻖ ﺍﺭ ﺣﻠﻮﺍ ﻧﻬﺪ ﺍﻧﺪﺭ ﻟﺐ ﺍﻡ ،ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺣﻠﻮﺍﯼ ﺍﻭ ﺍﻧﺪﺭ ﺗﺐ ﺍﻡ. گرچه بر این مطلب وی نقد وارد است. اما در درونش از حقیقت خالی نیست. در گذشته بیشتر تقابل روحانیت و روشنفکران همیشه مسئله دار بوده است. باز حداقل از مشروطیت گرفته تا پهلوی اول و دوم. بین آندو داوری نبوده؛ که قضاوت کند. نگاه، روحانیت؛ بعضا موضوع نوسازی و مدرنیته را در تقابل با دین معرفی کردند. گرچه مدرنیته با دین در موارد تقابل همند. اما مدرنیزاسیون ( نوسازی) عنصری خنثی به نظر می رسد. لذا باید با نوسازی و مدرن مهربانتر بود. دشمنان روشنفکران: بی تردید روبه مزاجان با طرح مسائل بی اساس و تفرقه آمیز می خواهند؛ با خاموش کردن روشنفکران؛ بتوانند به نیات پلید دنیایی شان بیشتر برسند. غافل از آنکه مرام روشنفکری واقعی خاموش شدنی نیست. همانطوریکه صدای پیامبران خاموش شدنی نیست. روبه مزاجان خود تا خرخره، در آلودگی به سر می برند؛ ولی می خواهند با طرح مسائل واهی، که خود مصداق آنها هستند؛ به فریب، خدعه و دغل کاریشان ادامه دهند. غافل ازآنکه دم خروس از زیر لباسشان پیداست. برای جلوگیری از شکست در عرصه ی داخلی و خارجی؛ رسالت جدی روشنفکران و روحانیت ایجاب می کند. که همگی در کنار بسیجیان واقعی، بهتر و بیشتر قرار گیرند؛ تا از منافع ملت و اسلام بهتر دفاع شود. صد البته این رابطه باید دو طرفه باشد. هیچکدام مقدس و بی عیب نیستند. تقدس گرایی و خود شیفتگی، خود بخشی از مشکلات جدی ماست. تا زمانی که نوع نگاه ها اصلاح نشود؛ و یکی خود را برتر از دیگری قلمداد کند. ما در رسیدن به اهداف و آرمانها، به مشکل برخورد خواهیم کرد. احترام به نظرات یکدیگر، تعامل و گفتگو در چارچوب اسلام ناب، قانون اساسی، علم و دانش پذیرفته شده در جهان و...؛ امری راهگشا و قابل دفاع بنظر میرسد. وگرنه در رسیدن به اهداف ناکام خواهیم ماند. در این خصوص الگو گیری از جامعه مدنی میتواند ما را در رسیدن به اهداف یاری رساند. پایگاه گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.