آرمان پورقربانی
۱۳۹۴/۰۴/۰۱ ۰۳:۲۴ چاپ
گیل خبر/ چندی پیش در جشنی که به مناسبت حماسه بزرگ 24 خرداد و سالروز پیروزی دکتر حسن روحانی در انتخابات اخیر ریاست جمهوری در رشت برگزار شده بود؛ یکی از نماندگان مردم رشت در مجلس شورای اسلامی، دوران هشت ساله پیش از دولت تدبیر و امید را به پایان دوران مغول تشبیه نمود و از این باب مورد هجمه فراوان واقع شد. از دلواپسان گیلانی گرفته تا یکی دیگر از نمایندگان رشت در مجلس، این شباهت را توهین قلمداد کردند و البته با ادبیاتی نه چندان دوستانه، وی را شماتت نمودند. حال با یک فرضیه روبرو هستیم که آیا قصد از این مشابهت، توهین بوده یا صرفا یک مقایسه تاریخی صورت گرفته است؟ اگر چه هجمه ها به جشن برگزار شده مذکور، تنها در این باب نبوده است! در تاریخ آمده که چنگیز خان مغول در سال 1219 م، اولین لشکرکشی به خاک ایران در دوران امپراطوری خوارزمشاهیان را انجام داده و سرانجام با تلاش نسلهای بعدی وی، پس از سه حمله تا سال 1256 م، سرزمین پارسیان، به تصرف نسبتا کامل قوم مغول در آمد. ثمره فتوحات آنان، ویرانیهای دهشتناک که تاریخ ایران را دستخوش تغییر نمود و نهایتا تشکیل حکومت ایلخانان بود. مغولها در حملات ویرانگرشان به هر شهری که می رسیدند، اقدام به کشتار و نابودی تمدنهای انسانی می کردند و اگر در جایی هم اطاعت مردم را در برابر خود می دیدند، تنها لطفشان این بود که تنها به غارت اموال بسنده می کردند. آنها به هیچ کس رحم نمی کردند و حتی بر وعده های خویش پایبند نبودند و پس از پیروزی و فتح شهری که به وسیله توافق با یکی از اقوام آن، موفق شده بودند هم خلف وعده نموده و افراد آن قوم را هم نابود می کردند! اگر چه باید گفت دلایل شکست ایرانیان از مغولها، عدم همبستگی و اتحاد میان سران کشوری و بی انضباطی در کار بود اما آثار تهاجم مغول بر سرزمین پر فروغ ایران آن روز، هولناک بود. به طوریکه اقتصاد این کشور که البته در آن زمان غالبن کشاورزی بود، تقریبن نابود شد و قرنها تمدن مردمان این سرزمین در ارتباط با پیشرفت در این زمینه به معنای دقیق کلمه، از بین رفت. صدمات فراوانی بر روح ایران و فرهنگ غنی این کشور، ژرف تر از ویرانی های فیزیکی و خسران عظیم اقتصادی وارد شد و سردمداران مغول، بدون آنکه ایدئولوژی جدیدی داشته باشند؛ مراکز علمی و کتابخانه ها را سوزاندند، محافل فکری و اهل اندیشه و تفکر را سرکوب کردند و در نتیجه مردم را نسبت به سرنوشت خویش، بی اعتنا ساختند. در میان کتب تاریخی، هنگامی که دوران جهانگشایی مغولها مورد مطالعه قرار می گیرد، وحشت جهانی از این قوم، کاملا مشهود است. چنانکه ساکنان غرب اروپا هم نگران بودند و هرگز کاری نکردند که نظر مغول نسبت به آنان جلب شده و مورد تاخت و تاز، قرار بگیرند. این وحشت گسترده، باعث شده بود که عده ای از ایرانیان هم، هراسناک از نام مغول، حتی اجازه مقاومت به خود نداده و دروازه شهر را به روی آنان بگشایند؛ اگر چه در نهایت تفاوت چندانی نداشت. همه اینها باعث شد، شماری از دانشمندان ایرانی که جان سالم به در برده بودند، به مناطق امن، مهاجرت نموده و آثار علمی اندکی که باقی مانده بود را با خود به سرزمینهای مصون از نابودی، بردند. حالا به تاریخ معاصر بازگردیم! در سال 1384 خورشیدی، در نتیجه چند دستگی و عدم وحدت در هر دو جناح مطرح سیاست کشور(اصلاح طلبان و اصولگرایان)، کسانی دولت را در دست گرفتند که البته با روشهای پوپولیستی و مردم فریبانه توانسته بودند سبد رای خود را پر کنند. مردمی که به انتظار اتفاقات بزرگ در راستای همان شعارهای انتخاباتی بودند، چشمانشان به دستان کسی بود که می خواست لیست مفسدان اقتصادی را از جیب خود بیرون آورده و افشا کند و دلارهای نفتی را بر سر سفره شان بیاورد. اما چندی نگذشت که نا امیدی، همه جا را گرفت. سردمداران دولتی که قرار بود مهر بورزد و عدالت بگستراند، به هیچ کس رحم نکردند! به آنانی که دست دوستی به طرفشان دراز کرده بودند هم وفا نکردند. عهدشان را شکستند و آرمانهای همان گروه را نیز به سخره گرفتند. اقتصاد کشور را در آستانه نابودی کامل قرار دادند و تولید و صنعت و تجارت را وقعی ننهادند و هر روز اخبار اختلاس، با ارقامی که در باور هیچ کس نمی گنجید، منتشر می شد. سرمایه مملکت به معنای دقیق کلمه، در مقابل دیدگان مردم، در حال از بین رفتن بود. بهترین اساتید دانشگاهها و مراکز علمی، بازنشسته اجباری می شدند و جلای وطن می کردند. نخبگان و دانشمندان بسیاری به کشورهایی دیگر مهاجرت نموده، زیرا افکار و آثارشان اجازه نشر پیدا نمی کرد و بدترین و سخیف ترین برخوردها با هنرمندان و شعرا و ادبا صورت می گرفت. فرهنگ غنی ایران زمین، باری دیگر مورد هجمومی زیر پوستی، اما عمیق، قرار گرفته بود. و در نهایت، جهان از وجود آنان وحشت زده بود. وحشتی که اگر تنها کمی بیشتر ادامه پیدا می کرد، به شهادت محسن رضایی که در مناظرات اتخابات ریاست جمهوری بر آن تاکید نمود، ایران، وارد یک جنگ تمام عیار شده بود. همه اینها در حالی بود که پس از هشت سال به آسانی می توان گفت با گروهی روبرو بودیم که خالی از هرگونه ایده و روش جدیدی برای مدیریت جامعه بودند. حال سوال اساسی اینجاست که آیا نمی توان این دو برهه از تاریخ ایران را با توجه به شرایط زمانی و آثاری که بر ابعاد مختلف ملک وملت پدید آوردند، مقایسه کرد؟ به نظر، مردم خود بهترین قاضی هستند و تاریخ، مناسب ترین پاسخ را به این پرسش خواهد داد   پایگاه گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.