به بهانه گزارشی از کشور همسایه
۱۳۹۴/۰۳/۰۵ ۰۵:۱۵ چاپ
به گزارش گیل خبر، تصویری که از افغانستان در ذهن بسیاری از ما ساخته شده است نزدیک به هم است: مردمان صورت های پرچروک، مردان کهنسال دستار بسته با ریش های بلند خزان زده. پشمینه پوش های تُندخوی طالبان. زنان برقع پوش. انفجار انتحاری. لکه های خون بر کف آسفالت و دمپایی های رها شده لابلای ماشین های نیم سوخته. خیابان های شلوغ و کودکان پابرهنه ای که با چشم های بادامی در سرزمینی که انگار همیشه آفتابش می تابد به دوربین ها زل می زنند. بمب های کنار جاده ای. صدای داوود سرخوش وقتی که با آهی سوزناک می خواند: سرزمین من خسته خسته از جفایی سرزمین من بی سرود و بی صدایی ... تصویر نزدیک تر اما ماجرای حضور برخی از مهاجران افغان در ایران است که کارهای سخت و توان فرسا را انجام می دهند. از کار در کوره های آجر پزی تا جمع آوری زباله و گاوداری و کشاورزی. کم حرف. صبور. لاغر اما پرتوان و خستگی ناپذیر برای کار کردن. آنها را برخی به چشم مهاجم نگاه می کنند نه مهاجر. انگار باقیمانده های سربازان محمود افغان باشند که در اصفهان مثل مغول ها « آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند». مدتها آنها را عامل بیکاری جوانان ایرانی قلمداد می کردند. باعث و بانی هر جرم و جنایتی. می گفتند آنها تخم نفرین شده مواد مخدر را در خون جوان ها کاشتند. می گفتند و هنوز هم می گویند باید برگردند به کشور خودشان. اینجا جا را زیادی تنگ کرده اند و ... اینها تصویرهای پراکنده عمومی است اما در دنیای سیاست و اقتصاد افغانستان این روزها تعریف دیگری دارد. یک بازار خوب برای سرمایه گذاری است. آنها دارند به سرعت پوست اندازی می کنند. می خواهند رنگ خاک و غبار را از کابل و هرات پاک کنند. می خواهند دنیا یک افغانستان جدید را شاهد باشد. مردمی سختکوش که می خواهند متمدن زندگی کنند. آنها ورزش را برای انعکاس این تصویر بسیار جدی گرفته اند. برنامه ورزشی 90 شاید نخستین دریچه ای بود که ایرانیان را با فوتبال در افغانستان آشنا کرد. دوربین این برنامه در ادامه سفرهایش به افغانستان رفت. روایتی دست اول و دوست داشتنی از مردمان کشوری ارائه کرد که در زمین های خاکی فوتبال بازی می کردند و تماشاگران زن و مرد در کنار هم به تشویق تیم هایشان می پرداختند. آنها به خوبی فوتبال ایران را می شناختند و علاقه شان را به کشور همسایه فارسی زبان پنهان نمی کردند گرچه برخی از آنها آشکار بود که خاطرات ناخوشایند از برخی برخوردها دارند. بی تردید حضور 80 هزار تماشاگر افغان در ورزشگاه آزادی یکی از شگفتی های ورزش در سال 94 است. هشتاد هزار تماشاگری که در تعطیلات نوروز ورزشگاه آزادی را قرق کردند. برای نخستین بار در تاریخ این ورزشگاه خوش ساخت و خاطره انگیز تماشاگران کشوری دیگر سکوها را پُر کردند. شاید برای نخستین بار در تاریخ افغانستان باشد که این همه تماشاگر یک رقابت ورزشی یکجا گرد آمده اند. در این کشور اصولاً ورزشگاهی با این ابعاد وجود ندارد. آیا حضور 80 هزار تماشاگر افغان در ورزشگاه صرفاً یک گردهم آیی ورزشی بود؟ آیا همه آنها برای تماشای مسابقه فوتبال آمده بودند یا فوتبال بهانه ای برای نشان دادن عشق و علاقه به سرزمین مادری است؟ فارغ از آنکه قطعاً دیدن یک مسابقه فوتبال در ایام تعطیل می تواند فرح بخش باشد بخشی از این استقبال به لذتی ربط دارد که در نتیجه گردهم آمدن هزاران هم زبان و هم فرهنگ ایجاد می شود. مثل تکمیل تکه های یک پازل که دور از هم افتاده اند. ورزشگاه آزادی به یک میعادگاه تبدیل شد. به جای برای دیدن همدیگر. خواندن سرود. شادی کردن. پای کوبیدن و خواندن ترانه هایی به زبان سرزمین مادری. این یکی از پتانسیل های ورزش و البته به صورت ویژه فوتبال است که به شما لذت با هم بودن و کنار هم بودن می دهد. این را بخصوص در دیار غربت به صورت عمیقی احساس می کنید. اقلیت های اجتماعی از گردهمآیی هایی مانند این استقبال می کنند. مسابقه فوتبال میتینگ سیاسی نیست که برخی از ترس انگ ها و احیاناً خطرات ناشی از عواقب آن ترجیح دهند حاضر نشوند. یک فستیوال رنگ و صداست. مثل یک کنسرت موسیقی. افغان ها در چه فضای دیگری می توانستند «باهم بودن» را در کمال آزادی و آرامش جشن بگیرند؟ در اعتراض یا حمایت از کدام اتفاق می توانستند از وزارت کشور جمهوری اسلامی ایران درخواست مجوز تجمع کنند؟ در برخی واکنش های پس از بازی حتی گفته شد بخشی از تماشاگران افغان به دلیل اینکه مجوز کار در ایران را ندارند حتی از سوار شدن به اتوبوس ها بیمناک بودند و ترجیح می دادند با وسایل عبوری رفت و آمد کنند. برای مهاجرینی که دور از وطن هیچوقت فرصت گردهم آمدن را نداشتند تا به عشق وطن و پرچم کشورشان فریاد بزنند فوتبال یک پناهگاه بود. یک میعادگاه. فارغ از تمام این قصه ها برای مردم صبور و رنج دیده افغانستان آرزوی موفقیت کنیم. آرزوی سرزمینی که بوی خوش گل های کوهستان بدهد نه باروت. باور کنیم اگر برای چراغ همسایه هم نور آرزو کنیم بی شک اطراف ما هم بیشتر روشن می شود...! احسان محمدی /عصر ایران
همرسانی کنید:

نظر شما:

security code