به گزارش گیل خبر، ۱- ساعت ۳ صبح یک روز پاییزی. دختری دانشجو که مبتلا به بیماری ام اس است ناگهان دچار سردردهای شدیدی می شود. هم خانه ای اش ابتدا با تاکسی بی سیم تماس می گیرد اما خبری از ماشین نیست. گوشی را دوباره برمی دارد و این بار به مرکز اورژانس زنگ می زند تا درخواست آمبولانس کند. صدای آن سوی خط می گوید که برای سردرد آمبولانس نمی فرستند و اصرارهای دختر جوان که به بیماری ام اس همخانه ای اش اشاره می کند نیز فایده ندارد. خلاصه دخترجوان که از فریادهای همخانه ای اش ترسیده بود دوان دوان به خیابان می آید تا شاید کسی به کمکشان بیاید. هوا تاریک است و احدی در خیابان دیده نمی شود. خودش می گوید خدا به ما رحم کرد که گرفتار آدم های مورد دار نشدیم. سرانجام بعد از یک ربع ساعت ، خانواده ای ، دختر جوان را دوان دوان می بیند و به کمکش می شتابد و با ماشینشان آن ها را به اولین درمانگاه می رسانند. ساعت ۶ صبح پسری جوان از روی نرده های میدان شهرداری با پشت سر به زمین می افتد و از ناحیه سر دچار خونریزی شدید و سرگیجه می شود. همراهانش او را به یک بیمارستان دولتی می رسانند. پسر جوان گیج است و خونریزی اش نیز همچنان ادامه دارد. خطر ضربه مغزی او را به شدت تهدید می کند اما نه از دکتر خبری است نه از درمان. اول هزینه ای به بیمارستان دولتی پرداخت می شود تا بیمار ویزیت شود. دکتر که تازه از خواب برخاسته بیمار را معاینه می کند. ناگهان در اتاق باز می شود و کارکنان بیمارستان جسد پیرزنی را برای تایید مرگ خدمت دکتر می آورند و دکتر نیز پیش چشمان از حدقه بیرون آمده بیمار جوانش ، جسد را معاینه و گواهی فوت را صادر می کند. بیمار برای بخیه و پانسمان به اتاق مجاور فرستاده می شود تا دستیار دکتر این کار را انجام دهد. دستیار، مردی است تقریبا ۴۵ ساله با روپوشی سفید که از کثیفی به رنگ کرم می زند. وقتی تیغ را برای تراشیدن موهای سر بیمار آماده می کند با اعتراض همراه بیمار مواجه می شود که چرا از دسته تیغ زنگ زده استفاده می کند و بهداشت را رعایت نمی نماید. اعتراض موجب اخراج همراه بیمار از اتاق می شود و دستیار هم کارش را انجام می دهد. مراحل عکس برداری و غیره هم که قبل از آن باید مبالغی پول پرداخت می شد تقریبا به همین شیوه انجام می شود. ساعت ۸ شب آمبولانس یک تصادفی را به بیمارستان ] …[ می آورد. بیمار جوانی است ۲۳ ساله که هنگام پیچیدن از فرعی به جاده اصلی با ماشینی که با سرعت از روبرو می آمد تصادف کرد و سخت دچار سانحه شد. از آنجا که تنها بود اهالی محل او را با آمبولانس به بیمارستان می آورند اما با انکه در حالت نیمه بیهوشی بود ویزیت نشد تا همراهانش بیایند. پول ریخته می شود و بیمار را در اتاقی ۵ تخته بستری می کنند. پزشک های معالج تشخیص می دهند که خونریزی داخلی دارد و پس از انجام چند مداوا و یک روز بستری قصد ترخیصش را دارند که یک خانم دکتر اجازه می خواهد تا دوباره از بیمار عکس برداری شود. اگرچه با مخالفت پزشکان دیگر روبرو می شود اما خواسته اش را عملی می کند. در آزمایشات به عمل آمده دیده می شود که پرده دیافراگم بیمار پاره شده است و درصورت ترخیص احتمال مرگ او وجود داشت. با انجام دو عمل چند ساعته و ۵۵ بخیه بر روی شکم بیمار ، پسر جوان بعد از چهار روز از بیمارستان ترخیص می شود البته با واریز مبالغ زیادی پول. پسری ۲۰ ساله که از بیل میکانیکی در حال حرکت به پایین افتاد را به همان بیمارستان می آورند. او هم ابتدا در سالن انتظار می ماند تا همراهانش سر برسند با کیفی پر از پول. سپس او را که از ناحیه پا به شدت آسیب دیده بود به اتاق جراحی می برند. عدم دقت کارکنان بیمارستان موجب تشدید درد بیمار می شود و وقتی او با صدای بلند به این رفتار اعتراض می کنند او را به شدت روی تخت اتاق جراحی پرت می کنند و می گویند اگر دوست دارد می تواند برود. خلاصه آنکه عمل بر روی پایش انجام می شود و دکتر می گوید اگر کمی بیشتر به این پا آسیب می رسید می بایست قطع می شد و بیمار خدا را شکر می کند که رفتار کارکنان بیمارستان نتیجه بدی در پی نداشت. پسر دانشجویی که همراه دوستش در یک خانه دانشجویی در لاکان رشت زندگی می کردند دچار مسمومیت ناشی از استنشاق گاز می شود و همانطور که برهنه در حال خواب بود ، تقریبا بیهوش می شود تا اینکه نصف شب هم خانه ای اش او را در این شرایط می بیند و سریعا به کمکش می شتابد. ابتدا او را از اتاقش خارج می کند و سپس برای درخواست کمک به بیرون می رود و از آنجا که می داند قهوه خانه سر کوچه شان تا صبح باز است و آدم های مختلفی در آنجا رفت و آمد می کنند به قهوه خانه می رود تا از آن ها بخواهد که در سوار کردن دوست بیمارش به داخل ماشین شخصی شان کمکش کنند که با جواب منفی مردم مواجه می شود. احتمالا ترسیده بودند از دانشجویانی که همواره برای آدم های دیگر مشکوک هستند. خلاصه به تنهایی و با مشقت فراوان دوست نیمه بیهوشش را که اتفاقا وزن زیادی هم داشت ، به داخل ماشین می برد و سریعا به سمت اولین بیمارستان می رود. در بیمارستان حتی دربان نیز حاضر نمی شود به او برای جابجا کردن دوست بیمار کمک کند و جوان دانشجو به سختی مجبور می شود دوستش را روی زمین بکشاند و به همین دلیل پشت بیمار هم به شدت دچار جراحت می شود. مسئولان پذیرش هم با آنکه وضعیت وخیم بیمار را می بینند اما می گویند ابتدا باید پول پرداخت شود و سپس پذیرش گردد. جوان دانشجو هم که با عجله از منزل بیرون آمده بود و پولی همراه خود نداشت مجبور می شود که به یکی از دوستانش زنگ بزند و برای مراحل پذیرش از او در خواست کمک مالی بکند. خلاصه این قضیه ختم به خیر شد اما دکتر معالج گفته بود اگر بیمار را ۵ دقیقه دیرتر می آوردید دیگر امیدی به نجاتش نبود. این ها همه نمونه های کوچکی بود از صدها اتفاق مشابه که در برخی از بیمارستان های شهر رشت اتفاق می افتد. اتفاقات و داستان هایی که نشان از وضعیت نامناسب بهداشتی و درمانی استان گیلان دارد. تازه این وضعیت شهر رشت است و در دیگر شهرها که حتی یک بیمارستان مجهز نیز وجود ندارد و بیماران در خطر مرگ را نیز باید از مسافت های دور به مرکز استان برسانند. تقریبا هر خانواده ای در رشت و گیلان با این مشکلات بیمارستان ها آشنایی دارد و خاطرات بدی را پشت سر گذرانده است. بیماران سرطانی که در سالن های انتظار دیده می شوند و به دلیل نبود امکانات شیمی درمانی روی صندلی های سالن در انتظار خوابیده اند یا صحنه های دلخراش مشابه دیگر. خلاصه آنکه همه می دانند که وضعیت خدمات درمانی نیاز به رسیدگی بیشتری دارد اگرچه با آمدن دولت روحانی و وزیر بهداشت او وضعیت به مراتب بهتر شده است و امیدها در دل زنده شده اند. /گیلان فردا