ریش سفیدی از زمان های دور همیشه مورد توجه تمام ایرانیان بوده است و اقوام مختلف کشور سعی می کردند که اختلاف و مشکلات خود را از طریق این راه حل کنند. احترام به ریش سفیدان و بزرگان قوم باعث می شود که طرف دعوا به احترام سخن این افراد، از اختلاف های خود دست بکشند و مشکلات خود را به فراموشی بسپارند. این روش نه تنها در ارتباط های قومی و خانوادگی مورد استفاده قرار می گرفته بلکه ایرانی های به ویژه بعد از انقلاب اسلامی در فضای سیاسی از ریش سفیدی یا همان شیخوخیت استفاده می کردند. شیخوخیت، یک راه حل مناسب سیاسی برای حل بحران ها و مشکلات جریان های مختلف سیاسی بود. مشکلاتی که می توانست زمینه نابودی یک حزب و یا یک گروه را فراهم کند اما حضور ریش سفیدان و نقش موثر آنان باعث می شود وحدت میان گروه های سیاسی حفظ شود و این ریش سفیدان نقش ستون محوری گروه های سیاسی را بازی می کردند. بررسی تاریخ انقلاب اسلامی و نحوه برخورد با این بحران ها به خوبی نقش ریش سفیدان را نشان می دهد به ویژه در دو گروه مهم سیاسی ایران یعنی اصلاح طلبان و اصول گرایان. جناح راست ایران که این روزها مردم آنها را به نام اصول گرایی می شناسند، در رفتار سیاسی خود در دهه 60 و 70 مبتنی بر ریش سفیدی عمل می کردند و تصمیم خود را براساس نظر بزرگان جریان خود عملیاتی می کردند. لیست های این جریان برای انتخابات های مجلس براساس نظرجامعه روحانیت مبارز نمونه بارز این رفتار سیاسی بود. اما دهه 80 برای اصول گرایان پایانی بود بر سنت شیخوخیت در این جریان. اصول گرایان در سال 84 و در انتخابات ریاست جمهوری نهم سعی کردند با محوریت آیت الله مهدوی کنی و علی اکبر ناطق نوری و بر اساس اصل ریش سفیدی، یک نامزد را به عنوان نامزد نهایی این جریان وارد انتخابات ریاست جمهوری کنند. ریش سفیدان اصولگرا با تشکیل شورای هماهنگی و با حضور نامزدهای مطرح جریان خود، به دنبال پیاده سازی استراتژی خود بودند. ناطق نوری تلاش کرد، لاریجانی، قالیباف، محسن رضایی، توکلی، احمدی نژاد را زیر یک چتر جمع کند و از میان آنان یکی را به عنوان نامزد نهایی معرفی کنند. همین طرح باعث شد تا ریش سفیدی در جریان اصولگرایی به پایان خود برسد. شورای هماهنگی با نظر ناطق نوری و آیت الله مهدوی کنی، علی لاریجانی را به عنوان نامزد نهایی معرفی کرد تا دیگر نامزدهای مطرح در اعتراض به این تصمیم، بازی شورای هماهنگی را برهم زدند و وارد انتخابات شدند. نامزدهای معترض به رفتار شورای هماهنگی اعلام کردند که نظر این ریش سفیدان را قبول ندارند و بنا بر توصیه های نزدیکان خود وارد انتخابات می شوند. سرانجام این شورا و کارشکنی ها حضور سه نامزد اصول گرا در انتخابات بود که نهایتا به پیروزی محمود احمدی نژاد، نامزد مغضوب شورای هماهنگی منجر شد. بعد از انتخابات سال 84، ریش سفیدان اصولگرا دیگر در هیچ انتخاباتی موفق با ایجاد وحدت کلمه در این جریان نشدند و جوانان اصولگرا، رفتارهایی برخلاف سنت گذشتگان خود انجام می دادند. حضور لیست های متعدد اصولگرا با نام های مختلف با تعاریف گوناگون از اصولگرایی نمونه بارز این رفتار جوانان اصولگرا بود که پایان عصر شیخوخیت در جریان اصول گرایی را رقم زد. درگذشت حبیب الله عسگر اولادی، بیماری آیت الله مهدوی کنی، سکوت تلویحی آیت الله یزدی، ساز ناکوک آیت الله مصباح یزدی و قهر ناطق نوری، نیز کمک فراوانی به پایان رسیدن این روش سیاسی اصول گرایان کرد. به نظر می رسد اصول گرایان دیگر بر اساس نظر یک نفر کار نخواهند کرد و شیخوخیت را برنمی تابند. حضور همزمان ولایتی، قالیباف، محسن رضایی، سعید جلیلی و حداد عادل در انتخابات ریاست جمهوری 92 به خوبی بیانگر این معناست. شیخوخیت به اصلاح طلبان رسید در جریان مقابل اما، شیخوخیت داستان متفاوتی دارد. جریان چپ ایران که در میان مردم به اصلاح طلبان معروف است در رفتار سیاسی خود چندان معتقد به شیخوخیت نبود و چندان در رفتار سیاسی خود بر اساس نظر ریش سفیدان عمل نمی کردند. اجتهاد شخصی در جریان اصلاح طلبی بیش از نظر ریش سفیدان دارای اهمیت بود. اصلاح طلبان برعکس اصولگرایان، از ریش سفیدانی که حرف هایشان مورد تایید بقیه اعضای این جریان باشد، برخوردار نبودند. همین باعث شده بود تا آنان با ریش سفیدی غریبه باشند و نقش ریش سفیدی را بیشر مجمع روحانیون مبارز بازی کند. مجلس ششم و به قدرت رسیدن جریان های جوان اصلاح طلبی و رفتارهای سیاسی آنان به خوبی نشان از نبود شیخویت در جریان بود. عقلای این جریان بسیار تلاش کردند که یک نفر از اعضای شناخته شده اصلاح طلبی را به عنوان لیدر و ریش سفید خود مشخص کنند که هر بار با کارشکنی برخی از جریان ها این تئوری با شکست روبرو می شد. حوادث بعد از انتخابات سال 88 باعث شد تا اصلاح طلبان دست به یک تغیییر رویه بزرگ در رفتار سیاسی خود بزنند و شیخوخیت را در دستور کار خود قرار دهند. انتخابات ریاست جمهوری سال 92 و نقش آیت الله هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی در پیروزی حسن روحانی، نمونه بارز این چرخش بود. این دو رئیس جمهور سابق ایران با دیدن شرایط و میزان نقوذ روحانی در میان مردم، با ریش سفیدی زمینه ساز کناره گیری عارف از انتخابات شدند. این کناره گیری باعث شد رای اصلاح طلبان در سبد رای روحانی قرار بگیرد و با تکیه بر این رای حسن روحانی به صندلی ریاست قوه مجربه برسد. تجربه موفق، اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری باعث شد تا این جریان برای انتخابات مجلس دهم نیز به دنبال استفاده از روش باشد. اصلاح طلبان اینبار به دنبال وارد کردن یک چهره جدید به فضای انتخابات است و آن کسی نیست جز ناطق نوری، عضو ارشد جامعه روحانیت مبارز تهران. اصلاح طلبان تصمیم گرفته اند در کنار خاتمی و هاشمی، از نفوذ ناطق نوری در میان جریان های معتدل اصول گرایی استفاده کند تا به این بهانه بتواند سبد رای خود را گسترده تر از گذشته کند. محدودیت های حسن روحانی به عنوان رئیس قوه مجریه برای ورود مستقیم به انتخابات مجلس باعث شد تا اصلاح طلبان، ناطق نوری را بهترین گزینه برای پیاده سازی این تئوری بداند. به نظر می رسد ناطق نوری به دلیل دلخوری از جریان اصول گرایی و عدم موفقیتش در ایجاد یک وحدت رویه در این جریان، از این پیشنهاد و تئوری استقبال کند و در کنار هاشمی و خاتمی، یک مجلس قدرتمند نزدیک به جریان اصلاح طلبی و اعتدال را شکل دهند. بدین ترتیب و با نگاه به فضای سیاسی کشور می شود گفت که اصول گرایان پایان عصر شیخوخیت در این جریان را با رفتار سیاسی خود اعلام کردند و در مقابل عصر ریش سفیدی در جریان اصلاح طلبی آغاز شده است.
همرسانی کنید:

نظر شما:

security code