به گزارش گیل خبر/دافعه روشنفکران نسبت به تلویزیون جغرافیای خاصی را دربر نمی گیرد. اندیشمندان و هنرمندان بزرگی در قرن گذشته به اشکال مختلف به نقد این پدیده پرداخته اند، البته امروزه تلویزیون قدرت و نفوذ چنددهه قبل را ندارد و با ظهور اینترنت، مقدار زیادی از سلطه تلویزیون بر نوع تفکر مردم کاسته شده، اما در کشورهای توسعه نیافته به دلایل واضح، تلویزیون همچنان فراگیرترین سرگرمی و تاثیرگذارترین رسانه و در عین حال مخرب ترین عامل فرهنگی به شمار می آید. درواقع نکته ای که افراد جامعه ای را در مواجهه با رسانه ای مانند تلویزیون در حالت انتخاب یا انفعال قرار می دهد، میزان سطح سواد آن جامعه است (به معنای عام کلمه نه مشخصا مفهوم آکادمیکش) که مهم ترین پارامتر در تعیین نوع واکنش مردم است. هرچقدر آگاهی جامعه بالاتر باشد، قدرت تشخیص و نوع مطالبات آنها در مقابله با پدیده ای مانند تلویزیون افزایش خواهد یافت و در حقیقت همین عامل است که نوع تاثیر گذاری و میزان جهت دهی تلویزیون را در جامعه ای که از معدل سواد عمومی بالاتری برخوردار است، نسبت به جاهای دیگر متمایز می کند. اکثر مردم جامعه اطلاعات خود را از طریق تلویزیون به دست می آورند، چون تلویزیون ارزان ترین رسانه است، به همین دلیل هرچه برنامه ها سطحی تر باشد، پربیننده تر و در نهایت، سیلاب پیام ها و اطلاعات بی محتوا و عوامانه اش بیشتر است و چون تفکر منشأیی جز قدرت تحلیل اطلاعات ندارد، پس هرعاملی بتواند مانع قدرت تحلیلگری انسان ها شود، می تواند قدرت تفکر را کاهش دهد و جامعه انسانی را به بازیچه تبدیل کند، چنین جامعه ای نه تنها فاقد قدرت تفکر است، بلکه پتانسیل اطلاعات پذیری بالایی دارد و چه چیزی برای صاحبان قدرت و نظام های سرمایه داری بهتر از این! آیدین آغداشلو با اینکه هیچ وقت مخاطب تلویزیون نبوده، اما خودش برای تلویزیون برنامه ساخته. او به برخورد انتخابی معتقد است. درباره دیدن یا ندیدن تلویزیون با آیدین آغداشلو به گفت وگو نشستیم: چندی پیش در مورد برنامه ای تلویزیونی از شما سوالی کردم، اما گفتید اصلا تلویزیون نگاه نمی کنید. از ابتدا به دیدن تلویزیون علاقه نداشتید، یعنی قبل از انقلاب هم مخاطب تلویزیون نبودید؟ قصه ضدیت روشنفکران با تلویزیون قصه ای قدیمی است. شاید یکی از علت هایش هم این بود که در دهه 40 روشنفکرانی که در میانشان رشد کردم- نه تنها در ایران بلکه در جاهای دیگر هم ـ با تلویزیون مشکل داشتند و الان فکر می کنم به غلط، تلویزیون را وسیله ای سطحی تر و عمومی تر تلقی و تصور می کردند و اینکه تلویزیون جای مباحث جدی و عمیق نیست. این ذهنیت، هم درست بود و هم نبود. قالب و ظرفیت تلویزیون این است که فرصت زیادی برای بررسی مفصل ندارد و یک وسیله سرگرم کننده است که باید خیلی سریع کارش را انجام دهد و مجال ساعت ها بحث درباره مسایل را ندارد و به این علت شاید خیلی مورد علاقه هنرمندان و روشنفکران نبوده و نیست. روشنفکران اغلب نسبت به تلویزیون دافعه داشتند... . بله دافعه داشتند. شاید این دافعه به طورِ غیرمستقیم در من هم شکل گرفت؛ منی که بعدها خودم برای تلویزیون برنامه ساختم. برنامه ای بود به نام «شیوه های دیدن» که روزهای دوشنبه پخش می شد و درباره تاریخ هنر بود. چون رویکردی متفاوت از برنامه های دیگر داشت قبول کردید یا آن زمان هم ساختِ چنین برنامه هایی معمول بود؟ آن زمان به این نوع برنامه ها توجه نشان می دادند و نمونه و نظایر دیگری هم داشت، مثلا تاریخ تمدنِ «کنت کلارک» که در کانال های خارجی پخش و در اینجا دوبله می شد. برنامه های جدید دیگری هم بودند- مخصوصا در شبکه دوم. به همین دلیل بود که برای تلویزیون کار کردم و تا دوسال برنامه شیوه های دیدن هرهفته ادامه داشت و خودم آن را اجرا می کردم. بعد از انقلاب هم با تلویزیون همکاری کردید؟ بله، برنامه «به سوی سیمرغ» که در 13 قسمت پخش شد. از طرف تلویزیون پیشنهاد ساخت این برنامه را به شما دادند؟ پیشنهاد این کار را آقای حمید سهیلی داد و فیلمبرداری و کارهای سینمایی اش را هم ایشان انجام دادند. من متن را نوشتم و گفتارش را انجام دادم و در تنظیم سینمایی آن هم با هم همکاری کردیم. این مجموعه همان زمان برنده چند جایزه عمده و در دهه 60 از تلویزیون پخش شد. رویکرد برنامه چه بود؟ تاریخ نقاشی ایران بود؛ از قدیمی ترین زمان تا کمال الملک. به هر حال همه این مثال ها را می زنم که بگویم برای تلویزیون هم کار کرده و برنامه ساخته ام. یعنی خیلی هم دافعه نداشتید؟ بعدها بود که آرام آرام به این نتیجه رسیدم سینما علاقه اصلی ام است و فکر کردم حوزه عملکرد سینما معلوم و مشخص است، ولی به هر حال در آن زمان هم سینما با تلویزیون به نوعی پیوند خورده بود و چون در این سال ها دیگر به سینما نمی روم، در نتیجه ناچارم فیلم ها را در ویدئو ببینم و همچنان به تلویزیون نگاه می کنم. در اصل سینما را از طریق تلویزیون نگاه می کنید؟ بله، ولی اینجا دیگر مساله این نیست که تلویزیون چیزی را به من پیشنهاد بدهد، بلکه من با گذاشتن فیلم مطلوبم به صفحه تلویزیون پیشنهاد می کنم که چه چیزی می خواهم ببینم و چه چیزی درست و خوب است. می رسیم به مشکل اصلی و مشترک تمام کسانی که تلویزیون را به نوعی تحریم می کنند؛ یعنی عدم حق انتخاب... . خب، این جنبه انفعالی مساله ای بود که همیشه ذهن مرا مشغول می کرد، یعنی من وجه انتخاب ندارم، فقط می توانم از بین برنامه ها یکی را انتخاب کنم؛ برنامه هایی که در مجموع از جانب دیگری دستچین شده اند. البته این سیاست در همه جا وجود دارد... . در همه جای دنیا هر رسانه عمده ای همین کار را می کند، یعنی به مخاطب خودش جهت ذهنی و فکری می دهد. در تلویزیون های خارج از ایران هم همینطور است؛ مثلا تصویری که در تلویزیون های خارجی از ایران ارایه می شود تصویرِ واقعی ایران نیست، ولی افکار عمومی را به شکل مشخصی تنظیم می کنند و به آن جهت می دهند. البته این عملکرد منحصر و مخصوصِ تلویزیون نیست، مطبوعات هم همین کار را می کنند. در همه جا همین طور است. در اینجا هم مطبوعات جهت های مورد انتخاب خودشان را، بعضی اوقات مستقیم و بعضی وقت ها در لایه های دیگری پیچیده، به خوانندگانشان منتقل می کنند. با این تفاسیر هنرمندان مستقل هیچ وقت نمی توانند در تلویزیون کار کنند... . اینطوری نیست. تلویزیون رسانه و وسیله دیگری است و با سینما فرق می کند. در حقیقت شاخه های کمرنگ شده سینما را تحویل می گیرد؛ حالا دیگر سینمای مستند و فیلم های کوتاه داستانی جای خودشان را در تلویزیون پیدا می کنند. سینمای مستند جز تلویزیون جای عمده ای برای نمایش ندارد. سال ها پیش فیلم های مستند را قبل از فیلم اصلی در سالنِ سینما نشان می دادند اما این رسم از بین رفت و تلویزیون تنها جایی شد که فیلم های مستند را نمایش می داد. چه زمانی فیلم مستند را قبل از فیلم اصلی نشان می دادند؟ در 40سال گذشته مرسوم بود؛ هم در جهان و هم در ایران. مثلا در ایران قبل از شروع فیلم اصلی، یک فیلم کوتاه خبری «بریتیش مووی تن» که در انگلستان ساخته می شد، دوبله و پخش می کردند. این فیلم ها معمولا درباره اخبار روز، اختراعات، ورزش و دیگر رخدادها بود، اما به مرور تلویزیون این بخش را بر عهده گرفت و اگر الان فیلم مستند بسازید باید آن را بالاخره به تلویزیون بفروشید و دیگر یک محصول مستقل نیست. تلویزیون به خاطر تاثیر فوق العاده زیادی که روی مخاطبانش داشت و می توانست برانگیزاننده باشد و به مخاطب جهت فکری بدهد، تبدیل به مدیایی شد که گستردگی اش از سینما خیلی بیشتر بود. الان هم همین طور است. در انگلستان یا در آمریکا کانال های تلویزیونی خصوصی این کار را بر عهده می گیرند. وقت هایی هم هست که مهجورماندن سینمای مستند از جانب روشنفکران مورد نقد و اعتراض قرار می گیرد. اما این اعتراض ها تاثیری در عملکرد تلویزیون نداشته است... . چه بخواهیم و چه نخواهیم، اتفاقی است که در طول تاریخ معاصر ما افتاده و تلویزیون تبدیل شده به رسانه اصلی و رسانه کبیر. و مطبوعات آرام آرام در مقابل تلویزیون و اینترنت رنگ می بازند و یکی یکی در حال تعطیل شدن هستند (در تمام دنیا) و بعضی از روزنامه های معتبر (مثلا واشنگتن پست) هم در حال تبدیل شدن به روزنامه های اینترنتی هستند و دیگر روی کاغذ چاپ نمی شوند. ما در دوران تحول زندگی می کنیم، اما نمی خواهم بگویم باید این تحول را در همه وجوهش بپذیریم، ولی باید آن را بشناسیم و بدانیم چه اتفاقی دارد می افتد. بدانیم چرا دیگر مردم کتاب نمی خوانند؟ چون در حال تماشای تلویزیون هستند یا در اینترنتند و مشغول پیامک بازی. یا کتاب را در اینترنت می خوانند و تلویزیون در تمام وجوه زندگی شان حضورِ مستقیم دارد. سینماها در مقابل تلویزیون شروع کردند به تعطیل شدن و محدود تر شدن و برای جبران این دورافتادگی و دست دوم شدن شروع به ساخت فیلم هایی کردند برای جوان ها؛ فیلم هایی که جلوه های ویژه در آنها جای عمده ای داشته باشد و سینمای جدی آرام آرام جایش را به این سینمای تجاری و بازاری که «هالیوود» سردمدارش است داد. اینها همه واقعیت و چیزی است که اتفاق افتاده. چه خوشمان بیاید و چه نه، این اتفاق افتاده. از چه زمانی کاملا به این نتیجه رسیدید و دیدن تلویزیون را برای خودتان تحریم کردید؟ برای خود من به عنوان کسی که چند و چون عملکرد تلویزیون را همیشه دنبال کرده ام، آرام آرام حالت مقاومتی به وجود آمد: اینکه من در قبال برنامه های تلویزیونی چه موضعی دارم؛ آیا قادر به انتخاب هستم؟ در لندن و تورنتو هم که هستم همین طور فکر می کنم. درست است که تعداد کانال ها در آنجا خیلی زیاد است، ولی باز همچنان کانال های اصلی هستند که با تمهید هایی غیرقابل تصور می توانند به مخاطبان ساده خودشان جهت فکری بدهند؛ مخاطبانی که اصلا قرار نیست در هر چیزی تامل و درنگ و چندوچون کنند و بیشتر مانند اسفنجی هستند که هر چیزی را که به آنها داده می شود جذب می کنند. این برای من دلپذیر نبود و هنوز هم نیست. در نتیجه، شاید به قول شما یک حالت تدافعی در قبالش پیدا کرده ام. طبیعتا هر انتخابی که من دارم، بالاخره محدود است. همانطور که انتخابم بین 10 کانال یا 400 کانال باز هم محدودیت های خودش را خواهد داشت و همین انتخاب هم بی حد و حصر نیست. مثلا پیش از انقلاب فقط چهار کانال بود. خب در نتیجه، امکان انتخاب و اختیار خیلی محدود می شد. اما الان، هم در ایران و هم در جهان، امکان انتخاب زیاد است ولی چون به خانه و به حریم انسان وارد می شود پس امری جدی است. شما وقتی به سینما می روید مسافتی را طی می کنید و هزینه و انرژی مصرف می کنید که دردسر زیادی دارد ولی تلویزیون این طور نیست. در مورد سینما این نظر را ندارید؟ فیلم هایی را که می سازند می بینیم و آنجا هم انتخاب محدودی داریم، ولی وقتی به محدودتر شدن انتخاب برسیم که باید بین سه کانال، یکی را انتخاب کنیم، یک حالت تدافعی ایجاد می شود. این شد که به اصل مطلب نگاه کردم. یعنی ماهیت رسانه تلویزیون را مد نظر قرار دادم تا ببینم چه کار می کند؟ خب تلویزیون، رسانه همه جانبه و گسترده ای است و تاثیر بسیار عمیق و حتی ناخواسته ای روی مخاطبان می گذارد. این به این معنا نیست که با تلویزیون مخالفم. من با هیچ چیزی که به فن شناسی جهان معاصر مربوط می شود مخالفتی ندارم، ولی می توانم موضع خودم را نسبت به آن تعیین و تنظیم کنم. قرار نیست هرچیزی را که پیش رویم می گذارند قورت بدهم؛ به هر حال می توانم انتخاب هر چند محدود و مختصرم را همچنان داشته باشم تا اینکه خودم را در برابر این سیل جهانی که به طرف بیننده ها، در سطوح و طبقات مختلف، سرازیر شده است، رها کنم. یعنی حالا غیر از اینکه در تورنتو یا لندن هستید، هیچ وقت ماهواره هم نگاه نکردید؟ فقط اخبار را نگاه می کردم. همیشه هم اخبار برای من قابل تامل بوده است و هر خبری را درجا نپذیرفته ام و داوری خودم را هم نگاه داشته ام. چون همانطور که اشاره هم کردید هدفمندی رسانه تلویزیون تمام برنامه ها را دربرمی گیرد و اخبار که جای خودش را دارد و به نظرم کمی حساس تر از برنامه های دیگر است... بله، حساس تر است چون ظاهر بی طرفی دارد. البته جاهایی هم هست که بی طرف عمل می کند. باز می رسیم به انتخاب بین بد و بدتر... بله، به اینکه کجا بی طرف تر و نزدیک تر به واقعیت است. حتی ممکن است یک کانال را با همه کاستی ها به عنوان کانالی که حداقل یک ظاهر بی طرف را حفظ می کند پذیرفت. در آمریکا کانالی به اسم «فاکس نیوز» وجود دارد که اصلا ادعای بی طرفی هم ندارد و کانال دست راستی خیلی تندی است و خبرهایی که می دهد کاملا دستچین شده است. شما اگر «فاکس نیوز» را به عنوان منبع خبر خودتان انتخاب کنید می دانید با چه چیزی مواجه هستید و اگر من در هرجای دنیا بخواهم کانالی را برای اخبار انتخاب کنم قطعا «فاکس نیوز» را نگاه نمی کنم. این حداقل انتخابی است که آدم دارد و باید بین حداقل ها تقسیم بندی کرد و راه دیگری هم نیست. غیر از خوراک فکری به نظرم تلویزیون به نوعی مردم عصر ما را مسخ کرده است... در رم باستان پرستش نیاکان از ادیان مرسوم بود و مجسمه های کوچک اجدادشان را می ساختند و هر خانه محراب کوچکی داشت که این مجسمه ها در آن نگهداری می شدند و مراسم آیینی در برابر آنها انجام می دادند، چون فکر می کردند روح اجدادشان حامی آنهاست، چراغی روشن و اورادی را زمزمه می کردند و وقتی به خانه وارد می شدند بلافاصله جلوی محراب می رفتند و مراسم را به جای می آوردند. فکر می کنم در حال حاضر هم این رسم تجدید شده است، وقتی وارد خانه می شویم بلا فاصله تلویزیون را روشن می کنیم. یعنی تلویزیون یک جور آن حالت خانوادگی را پیدا کرده است. در همه جای دنیا این جایگاه را پیدا کرده است. تلویزیون چشم نافذ و یک زبان گویاست با جهت گیری های خاص خودش که درخصوصی ترین مکان ها، یعنی در خانه شما، حضوری دایمی دارد و شما هم کاری از دستتان برنمی آید مگر اینکه نبینیدش، یعنی اگر به استقلال عقیده خودتان اعتقاد داشته باشید ترجیح می دهید کمتر در معرض آن قرار بگیرید. شاید خیلی مفصل توضیح دادم ولی این یکی از دلایلی است که چرا من تلویزیون نگاه نمی کنم؛ برای اینکه می خواهم مستقل فکر کنم تا جایی که ممکن است و البته این کار سختی است؛ چون به هر حال نیاز است انسان بداند در مملکت و در دنیا چه می گذرد. این یک نیاز انسان اجتماعی است و نمی شود این نیاز را انکار کرد. به نظر غیر از ندیدن انتخابی وجود ندارد... در دهه 40، دوستی داشتم که همیشه روی تلویزیون یک قطعه پارچه می انداخت و روی آن هم یک گلدان می گذاشت. خب، این سخت ترین نحوه برخورد است؛ ولی من به برخورد انتخابی اعتقاد دارم، یعنی فکر می کنم تا حدودی می توان انتخاب کرد و اگر هم آدم باید مراسم روشن کردن تلویزیون را به محض ورود به خانه انجام دهد، می تواند آن را با خرد خودش همراه و هماهنگ کند و همیشه دیدگاه نقاد خودش را داشته باشد. آدم نه تنها در مورد تلویزیون، بلکه در مورد کل فرهنگ و بخش های مختلف آن می تواند انتخاب داشته باشد. درمورد مسایل دیگر کمی به نظرم انتخاب راحت تر است... بله، مثلا بعضی از نمایشگاه های نقاشی را نمی روید ببینید برای اینکه می دانید کیفیت آن چگونه است و بعضی از فیلم ها را براساس شناختتان نمی بینید، ولی تلویزیون را تقریبا همیشه می بینید؛ بنابراین باید نسبت به آن موضعی درست اتخاذ کنید. در اصل، کسانی که برنامه تلویزیونی تهیه می کنند باید متوجه باشند حاصل کارشان چه تاثیر عمیق و نافذی در ذهنیات بیننده ها به وجود می آورد. اگر این طور باشد، شاید یک جور بشود تاثیر مثبت تلویزیون را تشدید و از آن درست استفاده کرد. در بحث هایی که آن زمان بین جمع دوستان هنرمندتان بود، آیا نسبت به تلویزیون همین حرف ها زده می شد؟ قطعا روشنفکران و اهالی فرهنگ دیدگاه مثبتی نسبت به تلویزیون نداشتند؛ به خاطر اینکه جنبه فاعلی شدیدی داشت و می توانست جامعه را شکل بدهد، اما به هر حال بعضی وقت ها هم دلخوش می شدند به اینکه ضمن همه این برنامه های مختلف تحمیلی، برنامه های فرهنگی قابل توجهی را هم ببینند و گاه به تماشای فیلم های مهم بنشینند. آن زمان هنوز ویدیو نیامده بود و به راحتی نمی شد به فیلم هایی مورد علاقه دسترسی پیدا کرد، پس می توانستید منتظر بمانید که تلویزیون فیلمی را انتخاب کند که ارزش دیدن داشته باشد، اما این هم یک امر همیشگی نبود. تا اینکه ویدیو آمد... بله و بعد دی وی دی که کیفیت بهتری دارد و بعد هم بلو- ری و الباقی قضایا.   /شرق
همرسانی کنید:

نظر شما:

security code