aishm
بابک مهدیزاده
۱۴۰۴/۰۳/۰۹ ۱۴:۲۶ چاپ زمان مورد نیاز برای مطالعه: 6 دقیقه
t3 1581501139  مهدیزاده 052 e1522906226697

اختصاصی گیل خبر/ بابک مهدیزاده؛

هزار و سیصد و شصت و نه بود و من هشت سال داشتم. از قبل از شروع دوران مدرسه به واسطه عشق پدرم به فوتبال، بارها و بارها به استادیوم عضدی رشت و تختی انزلی رفته بودیم تا بازی تیم های مورد علاقه پدرم رو ببینیم. هیچی تیمی رو به اندازه سپیدرود دوست نداشت. بعد از اون هم ملوان و استقلال رشت رو. البته عاشق منتخب گیلان بود وقتی جام باشگاه ها تعطیل شد و منتخب استان ها باهم مسابقه می دادند. چون می گفت همه ستاره های گیلان توی منتخب گیلان هستند. از همه شهرها و تیم های گیلانی. یادم هست منتخب گیلان لباس سبز راه راه می پوشید و توی یکی از بازی هایش توی عضدی وقتی یک گل به منتخب تهران الف زده بود چطوری سر از پا نمی شناختیم. خلاصه اینکه سال ۱۳۶۹ ملوان به نیمه نهایی جام حذفی رسیده بود و تا آن زمان ندیده بودم که پدرم اینقدر استرس برای یک بازی فوتبال داشته باشه. وقتی سیروس قایقران از راه دور توپ رو شلیک کرد و صاف نشست توی تور دروازه وحید قلیچ درحالیکه دو زانو جلوی تلویزیون نشسته بود همانطوری به هوا پرید و با تمام توانش فریاد کشید. وقتی در فینال هم شاهرخ بیانی استقلال پنالتی را به تیرک محمد حبیبی کوبید و شماره دو ملوان پنالتی آخر را به گل تبدیل کرد از خوشحالی به کوچه رفتیم. آن روزها در محله پارک نیکمرام رشت زندگی می کردیم. کوچه همیشه شلوغ ما آن لحظه به خاطر بازی ملوان و استقلال خالی بود اما وقتی گل پیروزی زده شد همسایه ها یکی یکی از خانه هایشان آمدند بیرون و شاد و خندان به همدیگر تبریک می گفتن. آن روزها مثل الان نبود که فرقی بین رشت و انزلی باشد. رقابت بود اما تنفر در آن جایی نداشت. نمی دانم از چه زمان آتش تنفر شعله کشید و ورزشگاه های دو تا شهر شاهد زشت ترین رفتارها بین گیلک زبان ها شد اما آن روزها گیلک ها که عاصی از سیاست های پایتخت گرا بودند انگار انتقام سال ها بی عدالتی و تبعیض را گرفتند. پربیراه هم نبود این احساس در بازی ای که به اجبار در خانه تیم پایتخت نشین و به صورت تک بازی و بی توجه به حق ملوان ها برای بازی در زمین خانگی برگزار شده بود.
بعد از آن فینال رویایی هرچه سال ها می گذشت تبعیض ها و بی عدالتی ها نسبت به شهرستانی ها بیشتر و بیشتر می‌شد. فقط هم مختص به فوتبال نبود. در حوزه فرهنگ شاهد فاجعه ای تلخ بودیم. در شهر رشت که اولین سالن تئاتر ایران را داشت سینماها یکی پس از دیگری تعطیل شدند. وضع در شهرهای کوچک تر به مراتب بدتر هم بود. در اقتصاد هم همین بساط بود. کارخانه های بزرگ با مجتمع های مسکونی کارگرانشان یکی پس از دیگری در رشت و گیلان تعطیل شدند و هزاران نفر بیکار. اما هرچقدر شهرستان ها عقب گرد داشتند به جایش هرچه امکانات و توجه بود نصیب پایتخت می‌شد. هنرمند و کارگر و کارمند و عالم برای رشد و پیشرفت چاره ای نداشتند جز مهاجرت به پایتخت‌. اما خب در ورزش می توانستی نمود این تبعیض و بی عدالتی را واضح تر ببینی. یک نمونه اش هم فینال جام حذفی سال ۹۸ بود بین داماش و پرسپولیس در ورزشگاه فولاد آره نا. با آنکه ظاهرا در زمین بی طرف برگزار شده بود اما مسئولان وقت اجازه ورود تماشاگران رشتی را ندادند تا ورزشگاه یک دست قرمز باشد. البته که ایستادگی مدیران داماش باعث شد بعد از دو ساعت معطلی تماشاگران رشتی وارد ورزشگاه شوند اما این رفتار خود موید این نکته بود که زمین و آسمان در فوتبال ایران دست در دست هم همیشه داده اند تا یکی از دو تیم آبی و قرمز پایتخت همواره قهرمان شوند. از این دست نامرادی ها زیاد یافت می‌شود در تاریخ چند ده ساله فوتبال ایران. نه تنها وجود این مدل تبعیض ها که فساد روزافزون و افسارگسیخته در فوتبال ایران بسیاری چون من را سال هاست از فوتبال ایران بیزار کرده و به شخصه دیگر برایم مهم نیست چه نتیجه ای در زمین بازی رقم خواهد خورد. فوتبالی که سرشار از جادوگران و دلالان و سیاسیون و رانت خواران و متهمان اقتصادی و فاسدان مالی و صاحبین بنگاه های شرط بندی است چه جذابیتی می تواند داشته باشد؟ اصولا توجه به سوژه ای غرق در فساد و تبانی و تباهی که هیچ عدالت و انصافی در آن دخیل نیست چه شادی روانی و آسودگی خاطری می تواند برای آدمی به ارمغان بیاورد؟
با همه این ها فوتبال ولو با تمام کثافت هایی که با آن عجین می شود بازهم بهانه ای است برای دورهم جمع شدن و لذت بردن. نمونه اش همین بازی فینال بین ملوان و استقلال که یک استان را کنار هم جمع کرد به امید پیروزی بر تیم محبوب پایتخت نشین‌. جنگ بین یک تیم شهرستانی که تنها امتیازش بازیکنان سربازش بودند با تیمی سرتاپا مسلح به انواع سرمایه و امتیازات دولتی و کمک های غیبی و جادویی و رانتی و مافیایی‌... نتیجه اما همان نتیجه سالیان گذشته‌‌‌....

تکمله: نه از باخت ملوان ناراحتم که برایم قابل پیش بینی بود نه از مشارکت مردم در این بازی پرفساد که حقشان است چندصباحی به دور از مشکلات روزمره زندگی سرگرم شوند. اما درد من همچنان همان دردی است که سال ۶۹ و به عنوان کودکی ۸ ساله داشتم‌‌. وجود تبعیض و تداوم بی عدالتی. اما امیدوارم همچنان به روزی که دیگر ابر و باد و مه و خورشید دست به دست هم نداده باشند برای افتخارآفرینی تیم های عزیزدردانه. البته که طرفدار سرریز شدن سرمایه به ورزش و هر چیز دیگری هستم. سرمایه ای شفاف و سالم که مبدا و ماخذش مشخص باشد و چه تیم هایی بهتر و شایسته تر از استقلال و پرسپولیس، به لحاظ برندینگ، که بتوانند پذیرای سرمایه و پول و ثروت بخش خصوصی واقعی باشند. مثل رئال مادرید و بایرن مونیخ و منچستر و یوونتوس. به امید آن روز که سلامت و ثروت دست در دست هم به یاری فوتبال بیایند می مانم اگرچه بازهم طرفدار تیم های شهرم خواهم بود ولی نه با دردی ناشی از وجود تبعیض و بی عدالتی که با عشق به فوتبالی که به مثابه زندگی است.