صبح است، چشم بازنکرده، کورمال کورمال گوشی را با کابل شارژی که به آن آویزان است از زیر بالشت پیدا میکنی.
بسم ا... میگیری و چهارقل میخوانی تا فیلترشکنت بالا بیاید.
یادت میآید رییسجمهورت قول داده بود فیلترها را برطرف کند و باز یادت میآید که اگر فیلترها برداشته شود،فلان آقازاده خرج اسب سلطنتیش را از کجا در بیاورد و با کدام درآمد پورشه سوار شود، اصلا مگر کاسبی حلالتر از ویپیان فروشی هم داریم؟!
فیلترشکنت بالاخره با سلام و صلوات بالا میآید و در نخستین پستهای توییتر و اینستاگرامت توییتها و یادداشتهای ارشدترین مقامهای کشوری و لشکری را که نیمی از آنها عضو فلان شورای فضای مجازی و فلان شورای واقعی که دستور فیلترینگ را صادر کردهاند، میخوانی ...
سرزمین عجایبه اینجا....
دیشب برق رفته بود و نتوانسته بودی ماشینت را داخل پارکینگ بیاوری، از همان دیشب تا امروز صبح آنقدر گرد و غبار بر روی ماشین نشسته که از مشکی به خاکستری تبدیل شده و یادت میآید دکتر فلانی در گفتگویش از بحران ریزگردها و رسیدنشان به مناطق مرکزی کشور سخن گفته بود.
شهرداری دیشب یادش رفته زبالهها را ببرد و انبوه حیوانات ولگرد که رشد جمعیتشان ده برابر شاخص رشد جمعیت مردم گیلان است، همهی کیسه زبالهها را دریدهاند و زبالهگردها هم که هر روز تا کمر در سطلهای زباله خم هستند، زحمت تفکیک از مبدا آنها را کشیدهاند.
جمعآوری مرتب زبالهها، عقیمسازی و ساماندهی حیوانات سرگردان، آموزش تفکیک از مبدا و امکان جمعآوری زبالههای خشک، وظایف کوچک شهرداری و عمل به وعدههای بزرگی چون بحران کوه زباله در سراوان و خرید زبالهسوز و ...ماشینت در چالهای بزرگ میافتد و با صدای بلند یادی از اقوام مدیران شهری میکنی و به ادامهی وظایف کوچک و بزرگ شهرداری و شورای شهر میاندیشی و یادت میآید عضو محبوب شورای شهرت در اینستاگرام پربارش با بیش از ۱۵۰۰ فالوور که از تعداد رای دهندگان به او اندکی کمتر است! از دغدغههایش دربارهی بیحجابی سخن گفته و با تلسکوپ در شهر و فضای مجازی دنبال مصداقهای بیحجابی در پیادهراه میگردد.
یادت میآید که اندک شادمانی مردم در پیادهراه قلب کوچک این عضو شورا و همفکرانش را به درد آورده و نیمهکاره ماندن چندین ماهه ساختمان شهرداری که نماد رشت عزیز ماست، به چشمشان نیامده، که این حجم چاله و آسفالت بیکیفیت به چشمشان نیامده، که یادشان رفته چند وقت است ساخت چندین پل به امان خدا رها شده، یادشان رفته بلوار وسط جادهی ورودی رشت چندین سال است که در دست احداث است، یادشان رفته که بلوار بخش حادثهخیز جادهلاکان که چندین کشته و زخمی بر جا گذاشته این همه طول کشیده و هزاران کم کاری و سومدیریت و ضعف و اختلال در مجموعهی تحت نظارت ایشان اهمیتی ندارد و وظیفه ایشان و همفکرانشان، دلواپسی درباره چند رشته موی رهاشدهی زنان در پیادهراه است، اندک گیسوانی که خواب و خیال ایشان را پریشان کرده است و فریاد وامصیبتا سر دادهاند و از مصیبت بزرگ سراوان، از ترافیک سرسام آور، از فراوانی متکدیان و بیخانمانها، از سرطانزایی رودخانهها، از حجم عظیم دستفروشان در خیابانهای اصلی شهر، از خیل عظیم جوانانی که در کوچهپسکوچههای منتهی به همین پیاده راه که کابوس این عزیزان است،گوله گوله نشستهاندو گل میگویند و گل میشنوند و گل میکشند، غافل ماندهاند.
این دلواپسان بزرگ شهری که هر از گاهی شاهد مانور شبه نظامیشان در گلوگاههای عبور و مرور شهری، در اندک فضاهای فرهنگی هنری شهر همچون مجتمع خاتم و تالار مرکزی هستیم که دوربین به دست در میانهی بوی همین مواد مخدری که در ده قدمیشان توزیع و استعمال میشود، دوربینشان، توجهشان، تذکرشان، دلسوزیشان، امر به معروف و نهی از منکرشان، فقط به موی زنان و دختران خلاصه شده... پیامک بانک آمده که پرداخت سود ۲۶ درصدی سه روز به تعویق افتاده و به این سود نیز دوباره جریمهی تاخیر تعلق میگیرد و یادم میآید که یادشان رفته که ربا، از بزرگترین گناهانی است که بارها و بارها و...
بحران بیبرقی و کمبود انرژی، بیکاری و درآمد ناکافی بخش عظیمی از جامعه برای گذران زندگی روزمرهشان در حداقلترین شرایط، بحران مهاجرت از سراسر کشور به گیلان، بحران جوانان بیانگیزه که روز به روز نسبت به هر چیزی بی اعتقادتر میشوند...
هنوز به خیابان اصلی نرسیدهام و هنوز ظهر هم نشده...
کاش این دلسوزان و دلواپسان آتش به اختیار، اگر واقعا قصدشان اصلاح و دلسوزی و بهبود اوضاع کشور است، منکرهای بزرگتر را میدیدند و برای اصلاح آنها دست به دوربین و دست به جیب و دست به چوب میشدند.
بیش از نیمی از روز باقی مانده و این درددلها هنوز و همیشه ادامه دارد...
سخن را کوتاه کنم و مابقی را به بعد موکول کنم و با این چند جمله سفرهی دلم را جمع کنم.
روزی روزگاری در این کشور برخورد با موسیقی زنده و جمعآوری ساز و کاست بزرگترین بحران بود، روزی دستگیری و امحای فیلمهای ویدیویی، روزی جمعآوری و نابودی دیشهای ماهواره، روزی برخورد با اندک اندیشمندان و نویسندگان و تحلیلگران رسانهای و فضای مجازی که امروز با سکوت اجباری و اختیاریشان، لودگی و مسخرهبازی برخی بلاگرنماها، جایشان را گرفته است، روزی برخورد با آنچه بیحجابی نامیده میشود و همهی این راههای بنبست نیمه کاره همچون پلهای رشت، باعث شد که ارکان اجرایی و نظارتی استان و کشور از بحرانهای اصلی غافل بمانند و یادشان برود که با چه سرعتی با چه شیب تندی در مسیر بیاعتمادی ، بی اعتنایی، دلسردی، مهاجرت نخبگان ، از دست رفتن سرمایههای انسانی گام برداشتهایم...
نیمی از روز گذشته است و تا شب راهی دراز باقی است...
نظر شما: