اختصاصی گیل خبر/ رابطه نخبگان با مسئولان استان گیلان موضوعی است که علیرغم تاکید همگان بر لزوم ارتباط موثر و تنگاتنگ، سالهاست که عملا به دست فراموشی سپرده شده است.
در گفتگو با دکتر محمود مرادی، عضو هیات علمی و دانشیار دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه گیلان، درباره دلایل عدم همکاری موثر نخبگان و مسئولان استان و چالشها و فرصتهای این همکاری پرداختهایم.
لازم به ذکر است که در این مصاحبه منظور از مفهوم نخبگان منظور کلیه خبرگان و متخصصان علمی، فعالین اجتماعی، اقتصادی و کلیه افرادی است که برای توسعه استان دارای دیدگاه های نظری و عملی در حوزه های مختلف هستند و داشتن صرف یک عنوان دانشگاهی یا یک اتیکت یا تابلو یا برچسب نخبه مثلا از بنیاد نخبگان، ملاک نخبگی نیست. وقتی به مدیران استان اشاره می شود نیز منظور مدیران ارشد استان در استانداری و روسا و مدیران کل سازمان ها و دستگاه های اجرایی استان است.
دکتر مرادی در ابتدای این مصاحبه گفت: قبل از هر چیز اجازه بدهید در زمینه اثرگذاری نخبگان در توسعه استان، بهطور واضح بگوییم که منظور از اثرگذاری چیست؟ به عبارتی وقتی می گوییم اثرگذاری در توسعه استان منظور چه مواردی است؟ مثلا ممکن است در زمینه فهم مسائل درک و اجماع نخبگانی باشد و مسائل را به خوبی بتوانند تبیین کنند ولی در یافتن راه حل ها و یا در اجرای دست راه حل ها نتوانند کمک کنند. یا ممکن است برخی نخبگان در فهم مسائل بتوانند کمک کنند و برخی در ارزیابی و سنجش برنامههای اجرا شده. از این رو مناسب میدانم نحوه اثرگذاری نخبگان را به چهار دسته تفکیک کنم:
Ø اثرگذاری در فهم مسائل و تنگناها و مشکلات پیش روی توسعه استان و کمک به درک واضح و شفافی از مسائل.
Ø اثرگذاری در درک و اجماع برای اولویت بندی و توسعه راه حل های عملیاتی برای غلبه بر موانع و رفع تنگناها.
Ø اثرگذاری در پایش و اجرای درست راه حل ها و شناسایی اثرات جانبی راه حل ها.
Ø اثرگذاری در ارزیابی و سنجش موفقیت یا عدم موفقیت پروژه های توسعه استان.
مشروح این گفتگو به شرح زیر است:
سوال. چه عواملی باعث شده است که بسیاری از نخبگان تمایلی به همکاری با مدیران و مسئولان گیلان نداشته باشند؟ و آیا اساسا مدیران و مسئولان استان تمایلی به همکاری و استفاده از ظرفیت نخبگان دارند؟
من برای این پرسش ترجیح می دهم از یک مثال استفاده کنم. برای رویش و رشد یک گیاه مثلا برنج، ما به شرایط آب و هوایی و اقلیمی خاصی نیاز داریم که همین شرایط برای درخت خرما متفاوت است. هر بذری شرایط، بستر و سازوکار مختص به خود را برای رشد نیاز دارد. از این منظر می توان گفت که برای اینکه نخبگان تمایل به اثرگذاری و تعامل داشته باشند باید بستر و زمینه همکاری فراهم شود. این بستر و زمینه به فراهم آوردن الزامات و شرایطی اشاره دارد که یک متخصص و فرد صاحب دیدگاه، در صورتی که چنین فضایی فراهم شود مایل است که همکاری کرده و اثرگذار باشد. بنابراین از این امر نباید غافل شد که هر همکاری و هر رویشی نیاز به فراهم آوردن بستر و زمینه همکاری دارد. همچنین شایسته است، برای درک بهتر موضوع تعامل مدیران با نخبگان را از دو زاویه نگریست؛ یکی از زاویه تقاضا و دیگری از زاویه عرضه. زاویه تقاضا به این امر می پردازد که چه مسائل و مشکلاتی باعث میشود که مدیران استانی از ظرفیت نخبگانی استفاده نکرده و به نوعی بستر را فراهم نکرده اند؛ از زاویه عرضه نیز چه عامل یا عواملی باعث شده که متخصصان دیدگاه های خود را عرضه نکنند. موضوع بعدی که باید اشاره کرد این است که آیا عدم تمایل نخبگان به همکاری با مدیران صرفا مساله ای استانی است و مختص استان گیلان است و یا یک مساله کشوری است.
من احساس می کنم در محور اول اثرگذاری یعنی اجماع بر فهم مسائل و تنگناهای توسعه استان به اندازه کافی هم اجماع نخبگانی و هم اجماع مدیران وجود دارد و به نوعی مشکلات اصلی استان را می توانیم برشمریم، به گونه ای که 10 معضل اصلی استان را در یک جلسه دو ساعته بین مدیران و نخبگان به راحتی می توان برشمرد. به عبارتی این بعد از اثرگذاری مرحله ساده و اولیه ای است که حتی نخبگان و متخصصان به اندازه کافی دسترسی به رسانه های مختلف برای بیان مشکلات را دارند و بدون نیاز به فراهم کردن بستر و زمینه استفاده از نظرات متخصصان، از رهگذر ارزیابی نظرات متخصصان میتوان مشکلات را احصاء کرد. مساله در ادامه و بعد از شناسایی مسائل است: اولویت بندی این مسائل چگونه است؟ چه راه حل هایی متصور است؟ تقدم و تاخر اجرای راه حل ها به چه صورت است؟ بودجه بندی و نظام تامین مالی اجرای پروژه های توسعه استان چگونه است؟ چگونه اثربخشی انجام پروژه ها را بسنجیم. این سوالات در واقع بخش های پیچیده و مشکل در اثرگذاری نخبگان و مدیران است که هم به یک درک و اشراف از طرف مدیران ارشد استانی نیاز دارد و هم توجه به پویایی های و وابستگی متقابل مشکلات و راه حل ها از طرف نخبگان را لازم دارد. از یک طرف مدیران می توانند بیان کنند که در فهم اولیه مسائل، ظرفیت نخبگانی خوب عمل کرده ولی وقتی به مرحله ارائه راه حل منسجم می رسیم، عملا اثرگذاری نخبگان کاسته می شود. از طرف دیگر نخبگان و متخصصان نیز با مشاهده تراکم و انباشت مشکلات حل نشده، ناامید شده و علاقه به اثرگذاری را از دست داده و به مرحله بعد یعنی فهم پیچیدگی ها و دینامیزم راه حل ها نرفته و این وضعیت به گونه ای شده که مشکلات پابرجا است، ظرفیت حل مسائل توسعه نیافته و به نوعی دچار یک سیکل یا دور معیوب شده و اینقدر نخبگان از اولویت بندی و حل مسائل و اجرای راهکارها فاصله گرفته که به نوعی برای مراحل بعدی اثرگذاری خلع سلاح شده اند.
بارها کارگروه های استانی و دستگاهی تشکیل شده و مسائلی مطرح شده، برنامه آمایش استان تهیه شده، شعار خوب استان سبز-آبی سرلوحه نظام برنامه ریزی استان قرار گرفته ولی نظام اجرایی و سنجش عملکردی توسعه داده نشده و متخصصان قادر به تشخیص یک خط سیر نظام مساله محور در حل مشکلات استانی در عمل نیستند.
مشکل یا مانع ذهنی دیگر در زمینه همکاری نخبگان و مدیران، بر میگردد به نگاه برخی مدیران و نخبگان در ارائه نظرات و بکارگیری ایده ها در توسعه استان. یک نخبه یا یک مدیر نباید صرفا تا جایی مایل به همکاری بوده که نظرات خود را تایید شده بداند، یا مدیران از نخبگان برای تایید اقدامات خود استفاده کنند.
سوال. چگونه می توان رابطه بین نخبگان و مدیریت استان را بهبود بخشید تا ظرفیتها و توانمندیهای نخبگان بیشتر مورد استفاده قرار گیرد؟ آیا مشکلات ساختاری یا فرهنگی خاصی در استان گیلان وجود دارد که مانع از شکل گیری یک همکاری سازنده بین نخبگان و مدیران شده باشد؟
همانطور که گفته شد در وهله اول باید چهار محور یا بعد مختلف تاثیرگذاری نخبگان را بدانیم و برای هر بعد نخبگان متناسب را بکار بگیریم. برخی در نگاه نقادانه به مسائل قوی هستند و برخی در فهم پویایی های مشکلات و برخی در اولویت بندی راه کارها، یکی زمینه های اقتصادی مشکلات را بهتر می داند و یکی زمینه های فرهنگی را. بنابراین در گام اول مدیران ارشد استانی باید اشراف خوبی به این مکانیزم ها داشته و خبرگان متناسب با هر محور را به درستی شناسایی و بکار گیرند. در گام بعد زمینه ها و شرایط مناسب برای بکارگیری نخبگان باید تعبیه شود. همانطور که اشاره شد تا وقتی زمینه مساعد نباشد و متخصصان احساس پذیرش دیدگاه از جانب مدیران نداشته باشند، تمایل به همکاری کاهش می یابد. از طرفی ساختارها یا کمیته های مشورتی نباید موقتی بوده و باید دارای یک چارچوب پویا و مستمر بوده و از شناخت مساله تا اجرای راه حل را در بر گرفته و حس مثمرثمر بودن برای نخبگان را به همراه داشته باشد. چه اینکه برای بسیاری از متخصصان صرفنظر از مسائل مالی، انگیزه اثربخش بودن یک انگیزه بسیار قوی و موثر در همکاری است. یکی از مشکلاتی که ممکن است ریشه در ساختارهای فرهنگی و یا سیاسی داشته باشد و یک مانع در بهره مندی از نگاه متخصصان دارد، نگاه قبیله ای یا قومی یا حزبی است: اگر فلان نخبه به لحاظ سیاسی همراه ما نیست، پس از نظراتش استفاده نمی کنیم. یا اینکه برای بکار گماری مدیران به مناصب سیاسی به این بنگریم که در انتخابات با ما همراه بوده است یا نه. این امر باعث شده که برخی از تخصص های مدیریتی در استان که به اشراف تخصصی و فنی لازم دارند، عملا تبدیل به پستی سیاسی شده و ملاحظات سیاسی در بکارگماری افراد تعیین کننده شده و یک نوع سرسپردگی یا وامداری ایجاد خواهد کرد که شجاعت در عمل را از مدیران گرفته و این امر نه تنها باعث عدم گرایش مدیران به استفاده از متخصصان می شود، بلکه نخبگان نیز از ورود به چنین سازمان هایی رویگردان می شوند.
از این رو برای تعامل سازنده و مستمر بین مدیران و نخبگان استانی باید مسائل اصلی استان را بشناسیم، مکانیزم اولویت بندی تعریف کنیم. نخبگان متناسب با مسائل را شناسایی کنیم، بستر لازم برای بکارگیری را تعبیه کنیم، اجماع استانی برای این امر فراهم کرده و مکانیزمهای انگیزشی نخبگان را بدانیم و شرایطی ارگانیک بسازیم تا دغدغه مندان توسعه استان با اشتیاق دنبال اثرگذاری و دیدن پیشرفت استان باشند. در این مسیر، هم مدیران تاثیرگذار به ظرافت ها و پیچیدگی ها توجه کرده و هم نخبگان فقط دنبال اجرای یا تحمیل نظر خود نخواهند بود و فضای همدلی شکل خواهد گرفت تا مسائل خوب شناخته شده، خوب تحلیل شده، خوب اولویت بندی شده و طی بودجه بندی زمانی مناسب به تدریج تنگناها رفع و منجر به توسعه همه جانبه در استان شود.
سوال. به نظر شما نخبگان گیلان در چه زمینه هایی می توانند نقش موثری در توسعه استان ایفا کنند و آیا در حال حاضر این نقش به درستی به آنها واگذار شده است؟
به نظر من در صورتی که بستر مناسب برای گردش نخبگانی در استان فراهم شود، نخبگان در همه حوزه ها اعم از دانشگاهی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، زیست محیطی و صنعتی قادر به ایفای نقش بوده و می توانند به فهم مسائل کمک کرده، به اولویت بندی مسائل پرداخته و در اجرا و ارزیابی راه حل ها مثمر ثمر باشند. اینکه آیا در حال حاضر این نقش به درستی به نخبگان محول شده است یا خیر؟ فرض کنیم که تراکم نخبگی و تخصص در نهادهایی چون دانشگاهها، فعالان اقتصادی و فرهنگی است. در یک حالت ایده آل فهم بنیان علمی مسائل و چالش های استان باید از نتیجه پژوهش های دانشگاه ها پدیدار شده، نگاه فعالین اقتصادی به مشکلات استان سرلوحه تصمیمات مدیران استانی قرار گرفته و تحلیل های بنیادی فعالان فرهنگی استان سرفصل کاری مدیران استانی باشد. با این فرض بعید به نظر می رسد که بتوانیم بطور مشهودی مشاهده کنیم که مثلا تعداد زیادی از پروژه های دانشگاهی در عمل مبنای حل مسائل استان قرار گرفته و دغدغه دانشگاهیان رفع مسائل مبتلابه استان است. از این رو به نظر این نقش به خوبی نه به متخصصان واگذار شده و نه متخصصان خود را مسئول ارائه راه حل برای توسعه استان می دانند.
سوال. آیا نمونه های موفقی از همکاری نخبگان و مدیران در گیلان وجود دارد؟ اگر بله، چه عواملی در موفقیت این همکاری ها موثر بوده اند؟
چند سال قبل به همراه یکی از فعالان اقتصادی برجسته استان برای توسعه اشتغال و کارآفرینی به یک استان مرکزی کشور دعوت شده و افتخار همراهی داشتم. سازماندهی این برنامه یک روزه از طرف یکی از تشکل های کارآفرینی استان مذکور بود، به محض ورود به استان معاونت هماهنگی امور اقتصادی استانداری جلسه گذاشته و بر پشتیبانی و همراهی استانداری از فعالیت تاکید شد. سازمان مرتبط با حوزه اشتغال در بالاترین رده از ابتدا تا انتها همراه بود، فعالین صنعتی و خیرین استانی بر پشتیبانی از فعالیت کارآفرینی پیشگام و همراه بودند. چندین تشکل دانشجویی مرتبط با حوزه فعالیتی از ابتدا تا انتها همراه بودند. وقتی اشاره به ضرورت وجود یک کارگاه برای استقرار ماشین آلات و فضای تولید شد، بلافاصله چند فضا از سازمان های دیگر برشمرده شد و اعلام آمادگی برای تخصیص فضا صورت گرفت. من به این تجربه می گویم یک نمونه موفق همراهی و اجماع استانی برای حل مساله در استان که متاسفانه شاهد این امر به این صورت متشکل و یکپارچه در استان گیلان طی دو دهه اخیر نبوده ام.
نظر شما: