۱۴۰۱/۱۱/۱۱ ۱۵:۱۷ چاپ زمان مورد نیاز برای مطالعه: 15 دقیقه
رشت چگونه به تجدد خوشامد گفت؟

«باید توجه داشته باشید که اولین قرائت‌خانه‌های ایران را ما در رشت داشتیم. اولین شهرداری، تلفن‌های مرکزی، تلگراف‌خانه، تئاتر، سینما، روزنامه، عکاسی، دبیرستان‌های دخترانه و آنچه مربوط به فرهنگ و تمدن معاصر است.»- اکبر رادی نمایش‌نامه‌نویس

گیل خبر/ به نقل از عصرایران؛‌ در کنار رشت البته تبریز و ارومیه و تهران و برخی شهرهای جنوب ایران هم زودتر از اکثر شهرهای ایران نمادها و نهادهای تجدد را پذیرا شدند. تهران هم پایتخت ایران بود و قاعدتا نوگرایی‌اش افزون‌تر از کرمان و شیراز و اصفهان بود.

   اما آنچه رشت را از تبریز و تهران و سایر شهرهای ایران متفاوت می‌کند، نه فقط پذیرش برخی از نهادهای مدرن بلکه خوشامدگویی مردم این شهر به فرهنگ تجدد بود. در رشت، بنا به علل و دلایل گوناگون، نوعی لیبرالیسم فرهنگی پا گرفت که هنوز هم در این شهر ریشه دارد.

 عباس مسعودی، موسس روزنامۀ اطلاعات، پس از سفرش به رشت در سال 1307، دربارۀ این شهر نوشته است:

   «حسن تجددخواهی و فکر آزادی‌طلبی و معارف‌پروری در مردمان این شهر تا حدی یعنی تقریبا ۲۰ سال زیادتر از ما تهرانی‌ها وجود دارد. اهالی رشت از هر فکر روشن و باز و از هر موضوعی که بوی آزادی و ترقی و آبادانی از آن استشمام شود با آغوش باز استقبال می‌کنند. من یقین دارم اهالی رشت یعنی اکثریت مردمان این شهر از حیث تجدد و فکر ترقی‌خواهی قریب ۲۰ سال از ما تهرانی‌ها جلو هستند.»

   تجددگرایان ایرانی از این دست سخنان در وصف رشت بسیار گفته‌اند. هم از این روست که متجددین ایرانی، رشت را "دروازۀ اروپا" نامیده بودند.

   ارادۀ تجدد در سبزه‌میدان

   کتاب «جمعیت فرهنگ رشت» که به کوشش محمدحسین خسروپناه و از سوی "نشر شیرازه" منتشر شده، از خلال بررسی عملکرد یک نهاد فرهنگی (جمعیت فرهنگ رشت) در فاصلۀ سال‌های 1296 تا 1310، کم‌وبیش نشان می‌دهد که چرا رشت را باید "پایتخت تجدد ایرانی" دانست.

   بخش اول این کتاب به سرگذشت "جمعیت فرهنگ رشت" از تاسیس تا انحلال می‌پردازد. بخش دوم نیز گزیده‌ای از مقالات مجلۀ "فرهنگ" را پیش روی خواننده می‌گذارد. مجلۀ "فرهنگ" نشریۀ جمعیت فرهنگ رشت بوده و خواندن مقالاتش پس از صد سال، واقعا دلنشین و عبرت‌آموز است و نشان می‌دهد در تاریخ معاصر ایران، چیزی به نام "ارادۀ تجدد" وجود داشته است.

بنیان‌گذار جمعیت فرهنگ رشت، میرزاحسین‌خان جودت بود؛ دبیر ریاضیات و از مسئولان شعبۀ رشتِ فرقۀ دموکرات‌عامیون. جودت این تشکل را با الگو قرار دادن "شرکت علمیۀ فرهنگ" تاسیس کرد.

شرکت علمیۀ فرهنگ، تشکلی علمی و فرهنگی و کاملا غیرسیاسی بود که در سال 1288 توسط محمدعلی فروغی، سلیمان میرزا اسکندری، علی‌اکبر داور و چند تن دیگر در تهران تاسیس شده بود.

جمعیت فرهنگ رشت هم، به تأسی از این تشکل، در نظامنامه‌اش قید کرد که نهادی صرفا فرهنگی و علمی است که «در کارهای سیاسی وارد گفت‌وگو نمی‌شود» و «در امور دینی و مذهبی بحث نمی‌کند.»

کاملا پیداست که قید این اصول در نظامنامۀ این جمعیت، با هدف حساسیت‌زدایی سیاسیون و مذهبیون صورت گرفته بود؛ وگرنه جمعیت فرهنگ رشت، در فعالیت‌هایش آشکارا از نگرش‌های متحجرانه‌ای که به نام مذهب بر فضای فرهنگی جامعۀ ایران حاکم بود، انتقاد می‌کرد و بعدها نیز، چه در دوران میرزا کوچک خان و چه در عصر پا گرفتن کمونیسم در ایران، کم‌وبیش دامنش آلوده شد به سیاست.

حسین جودت، بنیانگذار جمعیت فرهنگ رشت

   به هر حال این جمعیت هدف اصلی‌اش را "تنویر افکار عمومی و مبارزه با خرافات" و راه رسیدن به این هدف و نیز "تهذیب اخلاق" را برپایی "نمایش‌ها، انتشار روزنامه‌ها و ایراد کنفرانس‌های علمی و اخلاقی» می‌دانست.

   مؤسسین این جمعیت، ابتدا (سال 1296) خانه‌ای در محلۀ "آ فَخرا" و دو سال بعد سینمای آلیوش بیک علیوف بادکوبه‌ای را در سبزه‌میدان به عنوان دفتر جمعیت اجاره کردند.

   از کلاس اکابر تا کمیسیون موزیک

   جمعیت فرهنگ با پنج کمیسیون مالی، قرائت‌خانه و کتاب‌خانه، موزیک، تئاتر و کلاس اکابر کار و بارش را پیش می‌برد. منابع مالی جمعیت عبارت بود از حق عضویت، اعانه و درآمد حاصل از نمایش.

   اعضای رسمی که تا پیش از سال 1300 حدود 25 نفر بودند، حق عضویت می‌دادند و اعانه‌دهندگان هم هر ماه مبلغی بین 1 تا 10 قران می‌پرداختند. اما درآمد اصلی جمعیت از اجرای نمایش بود که نه فقط کفاف مخارج فعالیت‌های جمعیت را می‌داد بلکه «کسر بودجه‌های اغلبی از مدارس رشت را ضمانت می‌کرد و نمی‌گذاشت امور آن مدارس مختل بماند.»

   با پر و بال گرفتن جمعیت فرهنگ، جمعیت‌های مشابهی در سایر شهرهای ایران به ویژه در شهرهای شمالی کشور تأسیس شد. در گیلان مجمع پرورش انزلی، مجمع ادبی ترقی لنگرود، انجمن پرورش قزوین و جمعیت پیک سعادت نسوان رشت تحت تاثیر و با کمک اعضای جمعیت فرهنگ رشت پدید آمدند.

  در سال 1298، جمعیت فرهنگ کتاب‌خانه و قرائت‌خانۀ خود را "با 276 جلد کتاب به زبان‌های فارسی و روسی و فرانسوی و روزنامه‌ها و مجله‌های متعدد داخلی و خارجی" در سبزه‌میدان افتتاح کرد.

 در اسفندماه 1303، تعداد کتاب‌های این کتاب‌خانه به بیش از 1000 جلد رسید. در 1310 که جمعیت فرهنگ به دستور شهربانی تعطیل شد، کتاب‌خانه‌اش "متجاوز از 15هزار جلد کتاب علمی و تاریخی و اخلاقی نفیس و گرانبها" داشت.

   در سال 1303، 25هزار نفر از مردم شهر رشت از این کتاب‌خانه استفاده می‌کردند. کمیسیون موزیک جمعیت نیز مردم را به آموختن "علم موسیقی" تشویق می‌کرد و در بهمن ماه 1298 "کلاس موزیک" برای مردم بارانشهر دایر کرد.

   شرکت در کلاس اکابر هم رایگان بود و مدرسان نیز مزدی بابت تدریس نمی‌گرفتند. در هر سال تحصیلی یک کلاس اکابر در رشت برگزار می‌شد و در خرداد ماه از نوآموزان امتحان می‌گرفتند. به گزارش مجلۀ فرهنگ، در خرداد ماه 1304 «قریب به یکصد نفر که از سواد بی‌بهره بودند از عهدۀ امتحانات به خوبی برآمدند و نتیجۀ زحمات این جمعیت را معلوم داشتند.»

   تئاتر به‌مثابه ابزار تغییر

  اعضای تجددطلب و ترقی‌خواه جمعیت فرهنگ رشت، تئاتر را ابزاری مؤثر برای "گسترش آگاهی، روشن کردن افکار و اذهان عامه و آشنایی مردم با حقوق فردی و اجتماعی خود» می‌دانستند. استدلال آن‌ها این بود که اکثر مردم ایران فعلا بی‌سوادند و «بهترین وسیلۀ تربیت توده و آشنا کردن آن‌ها به عیوب قدیم و محاسن جدید، تئاتر است؛ زیرا تاثیر افسانه و بازی در اذهان ساده به مراتب بیش از درس و وعظ است.»

 به تأسی از چنین نگرشی، در تبریز و اردبیل و اصفهان و قزوین و انزلی هم اجرای نمایش باب شد. برخی از اعضای جمعیت فرهنگ در نمایش‌های این جمعیت نقش‌آفرینی هم می‌کردند که از میان آن‌ها می‌توان به رضا روستا، پدر هما روستا، اشاره کرد.

  نمایش‌های جمعیت فرهنگ دو نوع بود: پرده‌خوانی در کوچه و خیابان‌های رشت، نمایش‌هایی که در سالن و روی سن اجرا می‌شدند.

  اکثر نمایشنامه‌ها ترجمۀ آثار نویسندگان اروپایی مثل ویکتور هوگو و بویژه مولیر بود. نمایشنامه‌های کمدی مولیر، با انتقادات کوبنده‌اش از متحجرین، وقتی که اجرا می‌شد، «در بیداری افکار عمومی تاثیر زیاد می‌کرد.»

  چنین نمایش‌هایی «گاهی واکنش منفی بین مرتجعین محل به وجود می‌آورد» اما اشراف‌زادگان رشتی، که اروپا-دیده بودند، از نمایش‌های جمعیت فرهنگ استقبال و حمایت مالی می‌کردند.

 علاوه بر اشراف، اشخاص متعین مثل تجار و کسبۀ رشت و حتی شماری از کارمندان هم حامی نمایش‌های جمعیت فرهنگ رشت بودند. در فاصلۀ 1297 تا 1304، جمعیت فرهنگ توانست حدود 200 بار در رشت و انزلی نمایش اجرا کند.

 آزادیخواهی گیله‌زن‌ها

جمعیت پیک سعادت نسوان رشت، در 1320 تحت تاثیر جمعیت فرهنگ رشت تاسیس شد. بیشتر بنیانگذاران و اعضای این جمعیت، خواهران و همسران اعضای جمعیت فرهنگ بودند. در آن زمان هنوز فضای رشت به گونه‌ای نبود که زنان بتوانند در محافل عمومی فعالیت چندانی داشته باشند. بنابراین فعالیت جمعیت پیک نسوان، محدود به خانه‌ها بود. هدف این جمعیت "آشنا کردن زنان با مسائل روز، حرکت دادن زنان به سوی فعالیت‌های اجتماعی، پرورش استعدادهای نهفته و آموزش بهداشت" بود.

 این تشکل در راستای اهداف فوق چنین فعالیت‌هایی داشت: 1- آموزش‌های هنری و خیاطی با هدف کسب درآمد برای زنان 2- اجرای نمایش برای زنان 3- تاسیس دبستان دخترانه در رشت 4- انتشار مجله.

 از آنجا که اعضای این تشکل تجربۀ بازیگری و کارگردانی تئاتر نداشتند، برخی از اعضای گروه نمایش جمعیت فرهنگ به گروه نمایش جمعیت پیک نسوان کمک می‌کردند. دبستان دخترانۀ این جمعیت نیز در 1302 تاسیس شد و مدیریتش با جمیله صدیقی بود.

 در 1306، کمیتۀ محلی تهران فرقۀ کمونیست، دربارۀ این دبستان شش‌کلاسه گزارش داد که محصلان این مدرسه را «با یک روح تجددپرورانه تربیت می‌نمایند.»

 در 1305 نیز کلاس اکابر برای زنان رشتی تشکیل شد که شمار نوآموزانش تا سال 1307 به یکصد نفر رسید.

 "مجلۀ پیک سعادت نسوان" نیز با مدیریت روشنک نوع‌دوست، دوماهنامه‌ای بود که نویسندگانش زنان رشتی و گاه مردان رشتی و غیررشتی بودند. محمدتقی بهار نیز در این مجله قلم می‌زد. کتابفروشی شرافت (در راستۀ زرگرها) محل فروش این مجلۀ آوانگارد بود.

 مجله را نظمیه در شهریور 1307 تعطیل کرد. دلیل توقیف این نشریه معلوم نیست ولی ظاهرا با توقیف مجلۀ "فرهنگ" مرتبط بوده است؛ چراکه مجلۀ فرهنگ هم در مهر 1307 توقیف شد.

 مجلۀ فرهنگ

  مجلۀ فرهنگ ماهنامه‌ای بود که در طول 14 سال فعالیت جمعیت فرهنگ رشت، مجموعا چهار سال منتشر شد. اولین شماره‌اش در دی ماه 1298 و آخرین شماره‌اش در مهر ماه 1307.

 این مجله نخستین‌بار در تیر 1299 توقیف شد. در فروردین 1304 نیز دوباره منتشر شد. نویسندگانش مدرنیست‌های ناسیونالیست و مارکسیست بودند. اکثرا ساکن رشت بودند ولی برخی هم مثل سعید نفیسی و ابوالقاسم ذره، از تهران و مسکو برای این ماهنامه مقاله می‌نوشتند. در دورۀ دوم، تقی رائقی، مدیر و سردبیر مجله بود.

 بخش دوم کتاب، حاوی 26 مقاله از مجلۀ فرهنگ است. برخی از این مقالات، خام‌اندیشی تجددطلبان آن دوران را نشان می‌دهد و برخی دیگر برآمده از نگاهی عمیق و سنجیده‌اند.

 مثلا در مقالۀ «مدارس قدیمه»، که در شمارۀ 4 این مجله در فروردین 1299 منتشر شده، نویسنده (عیسی صدیق) یادآور می‌شود که مدارس جدید در جهان غرب، از دل مدارس قدیم بیرون آمده‌اند؛ بنابراین مدارس قدیم را باید اصلاح کرد تا توان زایش داشته باشند.

 عیسی صدیق در این مقاله نوشته است: «مدارس قدیمه که ابن سینا و طبری و البیرونی را تعلیم داده... امروز مناظر تألم‌آوری نشان می‌دهند. عده‌ای از آن‌ها غیرمسکون و منزل و مأوای حیوانات یا مزبلۀ شهر واقع گشته است. عده‌ای دیگر به واسطۀ اشخاصی اشغال گردیده که قادر بر کرایه کردن خانه نیستند.»

 وی سپس می‌پرسد: «آیا حقیقتا وجود مدارس قدیمه لازم است و باید آن‌ها را اصلاح نمود یا باید آن‌ها را به حالت کنونی گذارد تا به کلی منهدم گردند؟»

 پاسخ صدیق به این سوال چنین است: «احیا و حفظ مدارس قدیمه لازم است زیرا علمای مذهبی ما از آن مدارس خارج می‌شوند... مذهب مقدس اسلام یکی از عوامل وحدت ملیت ما است و مدارس قدیمه باید یکی از مؤسسه‌هایی باشد که این وحدت را پاسبانی کند.»

 وی نیاز به فقیه برای قضاوت و وکالت در عدلیه و ضرورت تدریس زبان عربی را دلایل حفظ مدارس قدیم می‌داند و دربارۀ دلیل دوم می‌گوید: «تقریبا نصف کلماتی که اکنون استعمال می‌کنیم عربی است.»

 صدیق نهایتا می‌نویسد: «دارالفنون، کمبریج و آکسفورد... از قرن سیزدهم تا نوزدهم مانند مدارس قدیمه ما بوده‌اند و رفته‌رفته... دارالفنون‌های کنونی را تشکیل داده‌اند. هر یک از کالج‌های این جامعه در قسمت مهمی از ترتیبات مانند مدارس قدیمه ما هستند و در قسمت دیگر مقتضیات قرن بیستم را محفوظ داشته‌اند. ما نیز به خوبی می‌توانیم از مدارس قدیمه همان استفاده را بکنیم که انگلیس‌ها از کالج‌های آکسفورد و کمبریج نموده‌اند.»

ابوالقاسم ذره نیز در تیر ماه 1304 در مقالۀ «جامعۀ نو زبان نو لازم دارد»، از مقاومت محافظه‌کاران ادبی در برابر ورود لغات اجنبی به زبان فارسی انتقاد کرده و نوشته است:

«هر گاه سبک تحریرات و الفاظ مستعمله اولین روزنامه ایران... را که در زمان ناصرالدین شاه تاسیس گردیده با جراید امروزه بسنجیم اختلافات این دوره و ترقی زبان و ادبیات ما به خوبی معلوم می‌شود... در ایران محافظه‌کاران ادبی و مرتجعین علمی نیز مانند مرتجعین سیاسی پیوسته هیاهوی زیاد در نمایاندن خطرات دخول لغات اجنبی و اختراع لغات جدیده در زبان پارسی می‌کنند... هر زبانی که قواعد صرف و نحو خود را حفظ کرده باشد یک زبان مستقل شناخته خواهد شد اگرچه هزاران لغت اجنبی عاریه کرده باشد... پس فریاد و استغاثه متعصبانه این قوم در اختلاط لغات عرب یا فرانسه و غیره با فارسی به کلی بی‌جا است.»

 محمد جودی نیز در اردیبهشت 1304 در مقالۀ «زن در جامعۀ ما»، با اشاره به مقالات مربوط به زنان در مطبوعات ایرانی منتشره در اروپا، نوشته است: «چه ضرر دارد ما نیز که از نزدیک شاهد بسیاری از بدبختی‌های اجتماعی هستیم این موضوع را... طرح نموده منورین و مخصوصا خانم‌های فاضله {را} که خوشبختانه ولایت گیلان خالی از آن‌ها نیست به شرکت در این زمینه و اظهار عقیده دعوت نماییم.»

 وی در دفاعیۀ پرشورش از حقوق مدرن زنان می‌نویسد: «من اعتقاد دارم که اگر درب همین مدارس... را از ابتدا به روی نسوان می‌گشودند... امروز زنان ایران می‌توانستند که راهنمای اخلاق و افکار و احساسات عمومی {شوند}... ولی نه فقط ناله‌های مظلومانه نسوان را پشت گوش افکندند... بلکه... در تضعیف افکار و احساسات و تخفیف عقاید و تحقیر عواطف آنان کوشیدند. کلمات... "ناقص‌الخلقه"، "بی‌شعور"، "ضعیفه" که هنوز هم متداول و متعارف است عادی‌ترین القاب و عناوینی بود که به آن‌ها می‌بخشیدند.»

 پایان جمعیت

  بسیاری از اعضای جمعیت فرهنگی رشت، در دوران پایانی حاکمیت میرزا کوچک خان بر رشت، دامن فرهنگ را فرو نهادند و در آغوش سیاست افتادند. برخی در دولت میرزا مشغول به کار شدند، برخی به فرقۀ کمونیست ایران پیوستند، برخی هم در اعتراض به این روند، به قزوین رفتند.

 پس از شکست میرزا از رضاخان، جمعیت مدتی از فعالیت محروم شد اما در مجموع رضاخان با آن‌ها سخت‌گیری چندانی نکرد. ولی در طول دهۀ 1300، رشد گرایش‌های مارکسیستی برخی از اعضای جمعیت، حساسیت حکومت رضاشاه را برانگیخت.

با اینکه رضاشاه با تجددخواهی فرهنگیِ ترقی‌خواهانِ رشتی مشکلی نداشت، ولی چپگرایی رو به رشد اعضای جمعیت فرهنگی رشت، نهایتا کار دست این تشکل داد.

 هنوز به درستی معلوم نیست چه کسی کرکرۀ این تشکل را پایین کشید و درش را تخته کرد. حکومت رضاشاه یا خود اعضای جمعیت؟ برخی تصمیم حکومت و برخی هم پراکندگی افراد و ناتوانی مالی جمعیت را علت تعطیلی آن در اواخر سال 1310 می‌دانند. داوری دقیق در این زمینه، منوط به کشف اسناد و مدارک بیشتر است.