برنامه شکرانه حضور پاسداشت پیشکسوت تئاتر گیلان حبیبالله پورسیفی، ۲۳ فروردین در تالار مرکزی رشت با حضور اهالی فرهنگ و هنر و مدیر کل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس حوزه هنری گیلان برگزار شد.
این برنامه آغازگر دور جدید برنامه پاسداشت هنرمندان است که از سال ۱۳۷۵ توسط حوزه هنری گیلان در کشور پایهگذاری شد و پنج سال بعد، در سال ۱۳۸۰، توسط صدا و سیما در سطح کشور به رشتههای مختلف تسری داده شد و به عنوان چهره ماندگار چند سالی برگزار شد.
اجرای این برنامهها در آن سالها کاری بدیع، جذاب و جسورانه بود که با ممانعتهایی نیز روبرو میشد.
اینکه مدیران و افراد مرتبط با فرهنگ و هنر و مسئولین استانی مجاب شوند به اینکه چرا باید برای آدم زنده بزرگداشت بگیریم و چرا باید پاسداشت هنرمندان در زمان حیاتشان برگزار شود و الزاماً بزرگداشت در سوم و هفتم و چهلم خلاصه نمی شود، کار آسانی نبود.
آن زمان حاج آقای عابدینژاد مسئول حوزه هنری گیلان بود و من و اسماعیل حبیبی، محمد(شهرام) پرحلم و شوکت منصوری به عنوان طراح و مجری، برنامهها را برگزار میکردیم. - حالا از آن جمع شهرام و اسماعیل در حوزه ماندگار شدند و در این برنامه آخری نیز به همراه محمد پورجعفری برای شکرانه حضور حبیب سنگ تمام گذاشتند. گرچه حالا دیگر شدهاند دکتر اسماعیل حبیبی و دکتر شهرام پر حلم، هسته اولیه آن زمان به عنوان جوانان هنرمند تمام همت خود را گذاشتند تا جامعه هنرمندان، حوزه را به عنوان مرجع این کار قبول کنند و در این برنامهها حضور داشته باشند و خود را جزو این خانواده بدانند - انتخاب افراد با توجه به سابقه هنری، اخلاقی و محبوبیت بین جامعه هنری و عموم مردم با مشورت با همکاران هنری رشته مربوطه صورت میگرفت.
بعد از مشخص شدن افراد اعتراضاتی از سوی مراجع رسمی و غیررسمی انجام میگرفت که مسئول حوزه در جلسات جوابگوی آنها میشد. در یکی از جلسات اولیه من نیز حضور داشتم. در این جلسه یک نفر مخالفت خود را با هنرمندی که قرار بود برای او بزر گداشت بگیریم اعلام کرد، وقتی دلیل مخالفت او را پرسیدم گفت شما میخواهید برای یک فرد سرپا ادرار کن بزر گداشت بگیرید! پرسیدم چطوری به این اطلاعات دسترسی پیدا کردید؟! جواب داد چون با او همکار اداری هستم و او را در این حالت دیدهام. برایم جالب بود گفتم مذهب تو چیست پرسید، یعنی چی؟ گفتم چه دین و مذهبی داری؟ گفت معلوم است شیعه اثنی و عشری هستم. گفتم نشنیدی به پیامبر در مسجد خبر دادند که مرد و زنی در خانهای در مدینه خلوت کردهاند... پیامبر با جمعی از اصحاب به طرف آن خانه حرکت کردند، به نزدیک خانه که رسیدند پیامبر خطاب به اصحاب فرمودند اگر علی را همه قبول دارند به نمایندگی این جمع داخل خانه شود و ببینیم این فرد درست میگوید یا خیر.
اصحاب قبول کردند علی به داخل خانه رفت و برگشت و گفت من چیزی ندیدم. اصحاب پراکنده شدند. پیامبر به حضرت علی گفت، چطور چیزی ندیدی؟ حضرت علی جواب داد من چشمهایم را بستم و داخل خانه شدم تا اگر فحشایی صورت گرفته باشد مجبور نباشم گناه بزرگتری بکنم و اشاعه فحشا بکنم.
چشمهایم را بستم تا دروغ هم نگفته باشم. مولای تو علی که با زنا که جزو گناهان کبیره است اینطور برخورد میکند، شما اهل کدام مسلکی که از لای در نیمهباز یک فرد را نگاه کردی و به قول خودت گناه او را اینگونه جار میزنی؟ بر فرض ما این وضعیت را قبول کردیم، آیا مساله همین جا تمام میشود، در مورد بقیه آدمها چی؟ آیا باید تحقیق کنیم مستحبات رفتن به مستراح را رعایت میکنند یا خیر و اگر رعایت نکردند دیگر برای او بزرگداشت نگیریم؟ ما میخواهیم برای جنبه هنری این آدم بزرگداشت بگیریم، افتخاری از این بالاتر که کتاب ایشان را مقام معظم رهبری جز چند کتاب کمنظیر چند سال اخیر در کشور دانستهاند. این آدم ها سرمایه این استان و کشور هستند و سرمایه انسانی چیزی نیست که به راحتی به دست آید.
نتیجه جلسه این شد که توانستیم بزرگداشت را برگزار کنیم با این شرط که در جلسات آینده من دیگر شرکت نکنم. از آن وقت به بعد حاجی عابدینژاد به تنهایی در این جلسات شرکت میکرد و سوالات در مورد شخص مورد نظر را جواب میداد و گاهی تعداد جلسات زیادتر هم میشد.
جناب رسول منفرد رئیس جدید حوزه هنری گیلان در شکرانه حضور نیز اعلام کرد حفظ سرمایه انسانی برای او در اولویت است وگرنه راه را به غلط رفتهاند. آری درست میگویید آقای منفرد، حوزه هنری در بدو تأسیس خود نیز با همین شیوه کار میکرد، و آنها را از سرند توریهای درشت خودی، غیرخودی و نخودی عبور نداد، بلکه هر هنرمندی که آماده بود تا در چهارچوب نظام فعالیت کند حمایت کرد و همین مسأله باعث شده بود که هنرمندانی که حتی کارمند ارشاد و صداوسیما بودند پاتوق هنریشأن حوزه هنری بود و درب حوزه تا ۱۲ شب باز بود و گروهای هنری مختلف مشغول تمرین و فعالیت بودند.
این گفته شما که حفظ نیروی انسانی در اولویت است میتواند امیدی در جامعه فرهنگ و هنری ایجاد کند. این گفته اگر با عمل آمیخته شود میتواند در همه زمینهها راهگشا باشد.
خواستم با یادآوری خاطرات ۲۵ سال گذشته یادآوری کنم که آقای منفرد، زیرساخت این برنامه در آن سالها محکم پایهگذاری شده است، این حضور و استقبال اهالی فرهنگ و هنر به علت وجود پایههای محکم ۲۵ ساله است. اگر بخواهید این پاسداشتها را در هر رشته دیگری از اول شروع کنید متوجه میشوید که چه کار بزرگی در پیش دارید، بر فرص اگر بخواهید از قاریان قرآن هم در یک برنامه تجلیل کنید به سختی با کمک چند اداره و سازمان دیگر بتوانید آنها را مجاب کنید تا در یک برنامه همگی کنار هم حضور داشته باشند، چون هر کدام سبک خود را دارند و الباقی قضایای درون گروهی خودشان برایشان مهم است.
آقای منفرد،
برای برگزاری این چنین برنامههایی مسئولین فرهنگی و هنری باید گاهی کت در بیاورند و در مقابل هجمهها ایستادگی کنند و با هر تشری میدان را خالی نکنند و ثابتقدم در این راه قدم بردارند. خیابان فرهنگ و هنر آسفالت نیست، چاله و سنگلاخ بسیار دارد.
آقای منفرد،
کاش در این برنامه مسئولین سیاسی مثل فرماندار و استاندار را دعوت میکردید تا آنها ببینند که چگونه تماشاگران در چندین مرحله ایستاده دقایق طولانی حبیب پورسیفی را جانانه تشویق کردند تا یاد بگیرند از نسل همکاران قبلی خود یعنی برای فرمانداران و استانداران موفق گذشته این شهر و استان نیز چنین برنامههایی برگزار کنند و قدری از این فضاهای سیاه سیاسی بیرون بیایند که وقتی یک جناح پیروز میشود جوری از آدمهای قبلی حرف میزند که انگار نفر قبلی از کره دیگر آمده بود و بدانند که روزی خودشان فقط درکانون ادواری استانداران بایگانی نشوند و یک موقعی از آنها یادی شود. ببینند آقای رییس زاده استاد حبیب پورسیفی که برای او بیست سال پیش شکرانه حضور بر گذار شد چگونه ۶ دهه مقام استادی و ریسی خود را حفظ کرده است. به طوری که هر روز به احترامش افزوده میشود.
آقای منفرد،
کاشکی از نمایندگان مجلس دعوت میکردید تا یاد بگیرند این شهر نمایندگان مجلس زیادی در گذشته دارد کانون ادواری نمایندگان مجلس که چند ماه پیش جلسه آنها در این شهر برگزار شد ودر خبرها حتی اسم نمایندگان قبلی حاضر در جلسه جایی مطرح نشد، وفقط اسم و حرفهای نمایندگان فعلی بود که به چشم می آمد.
کاشکی نمایندگان مجلس می آمدند تا ببیند حبیب چطور بوسه بر دست وسر استاد تاتر خود محمد رییس زاده میزد و چند لحظه ایی دیگر مهدی یوسفی زاده بوسه بر دست وصورت استاد خود حبیب میزد وبه اتفاق همسر وبچه هایش به صورت خانوادگی در مقابل حبیب سر تعظیم فرود آوردند. کاشکی نمایندگان می آمدند و می دیدند احترام به همکاران گذشته خود باعث فرهنگ سازی و احترام نمایندگان آینده این شهر به خودشان می شود. و یاد میگرفتند تاسیس بانک احترام هرینه مالی ندارد.
کاشکی از رئیس سازمان تبلیغات اسلامی دعوت میکردید تا او نیز یاد بگیرد از مداحان پیشکسوت یعنی پیرغلامان این استان در زمان حیاتشان تجلیل کند.
کاشکی از شهردار دعوت میکردید تا او یاد بگیرد از شهرداران موفق گذشته این شهر تجلیل کند. کاشکی اعضای شورای شهر را دعوت میکردید تا آنها یاد بگیرند و به پیشکسوتان خود احترام بگذارند تا آیندگان نیز اینها را محترم بشمارند. وفقط اعضای قبلی بدرد این نمی خورند که فحش خور اینان باشند، در این صورت صباحی دیگر خودشان نیز به آنان ملحق خواهند شد.
کاشکی رئیس سازمان فرهنگی ورزشی شهرداری را دعوت میکردید تا یاد بگیرد این شهر مفاخر فرهنگی ، ورزشی، علمی زیادی دارد تا از آنها تجلیل شود.
کاشکی مسئولین همه ادارات را دعوت میکردید تا در این برنامه حضور داشته باشند و نمونه موفق یک برنامه مردمی را ببینند.
مردم به معنی واقعی کلمه که خودی و غیرخودی و نخودی نداشته باشد. تا یاد بگیرند آنقدر سرند را تکان ندهند که در آخر چیزی در سرند نمی ماند.
کاشکی آنها را دعوت میکردید تا ببینند میتوان برنامهای برگزار کرد که همه اقشار در آن برنامه حضور دارند و کسی خود را مقدم بر دیگری نمی داند.
مدیرکل و معاون هنری ارشاد از اول تا آخر برنامه حضور داشتند و متواضعانه و بدون ریا به رسم یادبود، هدیهای به حبیب تئاتر گیلان دادند - هر چند با مدیر کل ارشاد در این زمینه حرف زیادی دارم که فقط نباید در این برنامه مهمان با وقاری باشد که در یادداشت جداگانه به تفضیل به ایشان خواهم گفت -
آری کاشکی آنها را دعوت می کردید تا ببینند اسماعیل حاجتی بازیگر که خود فرزند شهید است چطور در این برنامه از سر شوق اشک میریزد، تا ببینند آدمهای مثل علیرضا پارسی، رسول زندهدل، محمد حاجتی، سیامک حسینپور خانواده شهیدی هستند که ریشهای خود را با توجه به نقشهایی که بازی میکنند بعضی اوقات میزنند و بعضی اوقات میگذارند و میزان زدن یا نزدن ریش نیست چون ریشه داشتن مهم است. کاشکی آنها را دعوت میکردی. حاج خانم رودباری مادر مرحوم امیر بدرطالعی که خود از خانواده حاج رودباری روحانی محبوب این شهر است چه عاشقانه و با چشمانی پر از اشک از نقاشی حبیب رونمایی کرد. اینان از طایفهای هستند که هیچ طلبی از سفره انقلاب ندارند فقط آمدهاندچند ساعت را با حال خوب در این برنامه سپری کنند.
آقای منفرد،
چند برنامه در عمر خود دیدهاید که اکثر شرکت کنندگان اینگونه اشک شوق بریزند و به همشهری خود افتخار کنند و با غرور از شهر و هنرمندانش حرف بشنوند و لذت ببرند.
چقدر اشک شوق در این زمانه کم دیده میشود. چقدر حال خوب داشتن در این سالها را از خودمان دریغ کردهایم، چقدر باور داریم که هویت یک شهر را آدمهای آن شهر و خاطرات آدمهای آن شهر زنده نگه میدارد نه صرفا معماری و خیابانهای آن شهر، این خیابانها به تنهایی و بدون آدمهایش هویتی ندارند.
مردمی بودن با شعار دادن درست نمیشود. در این برنامههاست که بهطور عملی میتوان حضور همه اقشار را در کنار هم دید که صادقانه و به دور از تشریفات اداری و حکومتی چنین برنامه هایی را در کنار هم شاهد باشند. که احساس در آن فوران میکند.
باید بپذیریم در مملکتی زندگی میکنیم که نمیتوانیم به راحتی اسم بالاترین مقام اجرایی کشور یعنی روسای جمهور گذشته را به زبان بیاوریم و کنایهوار به خاتمی میگوییم رئیس دولت اصلاحات، به احمدینژاد میگویم رئیس دولت بهار، به هاشمی رفسنجانی میگوییم رئیس دولت سازندگی و شعر استخر فرح را برایش میخوانیم، به روحانی میگوییم باعث و بانی وضع موجود که اکثرا از آن ناراضیاند.
نمیخواهم بررسی کنم که تقصیر خودشان است یا دیگران که یکنفرشان خانهنشین است، یکی ممنوعالخروج است، و نفر دیگر تقاضای محاکمه او را دارند.
ولی هرچه هست این است که بایستی فضایی برای فرهنگ و هنر ایجاد شود و سیاسیون به این باور برسند که قدری جمع وجورتر کنار هم بنشینند و جای کمی برای هنرمندان باز کنند تا هنرمندان اکسیژن تازه در این ریهها بفرستند تا بتوانند فضای موجود را در مقابل ۳۰۰ کانال خارجی که شبانه روز اخبار را طوری به مردم ارایه میدهند که حالشان را خراب کنند قدری تلطیف کنند.
دعوت از این مدیران و دیدن چنین برنامههایی برای سیاسیون باعث میشود آنها از نزدیک شاهد تاثیر کار هنرمند بر روح و روان مردم شوند و سبب میشود تا آنها هم یاد بگیرند در زمان حیات از همکاران موفق خودشان قدردانی کنند تا مثل اهالی فرهنگ و هنر ساعاتی در کنار هم اشک شوق بریزند و احساس غرور کنند و حال خوبی را تجربه کنند.
مولانا به غایت زیبایی زبان حال مارا بیان میکند.
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
زین سوی تو چندین حسد، چندین خیال و ظن بد
زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا...
نظر شما: