دغدغه های فرهنگی(26)؛افشین جعفری خواه
۱۴۰۰/۱۲/۱۴ ۱۱:۱۹ چاپ

گیل خبر/ در پی فراخوان پایگاه خبری تحلیلی گیل خبر به منظور طرح مباحث حرفه‌ای و بیان چالش‌ها و مشکلات حوزه فرهنگ و هنر و همچنین ایجاد گفتمان توسعه فرهنگی توسط متخصصین امر در استان گیلان، از این پس ذیل عنوان "دغدغه‌های فرهنگی" شاهد مقالات، نقطه نظرات، نقدها و یادداشت های هنرمندان و فعالان فرهنگی خواهیم بود.

در بیست و ششمین شماره از سلسله مطالب "دغدغه‌های فرهنگی" یادداشت افشین جعفری خواه،مدرس بازیگر و کارگردان تئاتر را میخوانیم:

گویا نام ولادیمیر در اروپای شرقی بسیار رایج و شناخته شده است که حتی ساموئل بکت نام یکی از شخصیت های درام "در انتطار گودو" را ولادیمیر انتخاب کرد.ولادیمیری که بکت خلق کرد شخصیتی سرگردان, مایوس, کلافه, مسخ شده و آنچنان منفعل و بدون اعتماد به نفس است که حتی نمی تواند کوچکترین و ساده ترین کارهای خود را انجام دهد و برای نجات و برون رفت از آن موقعیت منتظر است تا گودو بیاید و آن هم که هر روز پسر بچه ای می آید و می گوید گودو گفته امروز نمیام و فردا میام .

هرچقدر ولادیمیر در انتظار گودو, منتظر می ماند و نمی تواند در دوران جنگ سرد راه حلی برای خودش پیدا کند ولادیمیر زولونسکی رییس جمهوری اوکراین فعال , مصمم, جسور و با اعتماد به نفس ظاهر می شود. روزی که اوبه ریاست جمهوری انتخاب شد, پوتین به طعنه گفت که یک دلقک رییس جمهور شد. چون او کمدین معروفی بود که توانسته بود آرای مردم را به نفع خود منتخب و تجمیع کند او از هنر و به ویژه از بازیگری آموخته بود که چگونه می شود همیشه روی صحنه بود و با همان صحنه ملتی را سر بلند کرد اما پوتین با تفکر کلیشه و آریستوکراتیک هنر و هنرمند را تحقیر کرد واژه دلقک برای ما ایرانی ها چندان اشنا نیست اما می توان معادل فارسی آن را مطرب فرض کرد .

ولادیمیر کمدین با آن قد و قواره ی کوتاه و ریز نقش, چنان در صحنه درخشید که جهان به احترام او و مردم اوکراین با چشمان گریان اما قلب هایی امیدوار به پاخاست تا بار دیگر در تاریخ بشریت تکرار شود و یادآور شود که "اگر هنر و انسانیت نتوانند در کنار هم زندگی کنند , پس بهتر است که هنر بمیرد" هنر زنده ماند تا بشریت را نوید دهد که می توان ایستاد و حتی ایستاده مرد. ولادیمیرکمدین هیچ شباهتی به ولادیمیر در انتظار گودو ندارد او نه جنگ سرد را تقدیر خود می داند و نه در گرداب بیهودگی و عبث بودن غرق می شود او حالا خودش تبدیل به گودو شده و ناجی ملتی شده که تنها گناهش در این تراژدی خونین این است که همسایه روسیه ای است که قبلا هویتش را گرفته بود و اگرچه نام جمهوری بر آن نهاده بود اما اوکراین را مستعمره خود می دانست, هفتاد سال تحقیر و بی هویتی یک ملت, از آنها سربازان وطنی ساخته که زن و مرد و پیر و جوان و حتی هنرمندان و قلم به دستان هم با سلاح وارد میدان جنگ شدند.

و اما ولادیمیر تراژیک مردی از جنس قدرت کلیشه ای کسی که با ببرش و برهنه تولید محتوی می کند و با شوالیه گری می خواهد حریف بطلبد, مردی که خود را در پس لایه های پیچیده امنیتی و حفاظتی پناه داده و جرات آمدن روی صحنه را ندارد ,حتی زمانی که ناچار می شود به صحنه بیاید در دوسوی میزی بزرگ تر از برگز با حریف دیدار می کند که درهیچ عرف و قاعده ی جهانی تعریف نشده , البته دلیل خودش لابد تفرعن است اما بیشتر وحشت و خود ویرانگی را باز می نماید.شکسپیر می گوید هر زمان که نظم بر هم بریزد تراژدی شکل می گیرد ولادیمیر تراژیک نظم جهان را بر هم ریخت و تراژدی شکل گرفت و خونریزی آغاز شد و حتی بیشتر و بدتر هم می شود اما تزکیه نفس و پالایش درونی که ارسطو از آن به کاتارسیس نام می برد برای مردم جهان که حالا تماشاگر یک تراژدی هستند اتفاق خواهد افتاد.ولادیمیر تراژیک همچون مکبث شکسپیر, خشمگین و دستپاچه هر روزشیب اتفاقات را افزایش می دهد و زمانی که تراژدی به اوج رسید سقوط حتمی است و این قاعده تراژدی است که حداقل از 2500 سال پیش مدون و مستند شده است.

ولادیمیر کمدین نشان داد که با حضور ذهن و جنگ روانی می شود صحنه را از آن خود کرد و این پیامی برای همه ی سیاست مداران جهان است که هنر و به ویژه هنر نمایشی و دراماتیک را جدی بگیرند,امروز با ارتش و غوغا سالاری و ایجاد رعب و وحشت نمی توان بر ملتی پیروز شد که اگر پوتین می خواست عبرتی بگیرد عقب نشینی آمریکا از عراق و به ویژه از افغانستان نمونه ی بسیار پندآموزی بود و اتفاقا تراژدی هم همینجا شکل می گیرد که اساسا بشر نمی خواهد از تاریخ بیاموزد و سعی دارد با خودرایی آن را تکرار کند تا نتیجه دیگری حاصل شود اما متاسفانه نتیجه همیشه خونریزی و شکست است. پوتین این جنگ را نخواهد برد چون مردم اوکراین بین مرگ و زندگی باید یکی را انتخاب کنند و نمی خواهند آن دوران تاریک و شوم تسلط شوروی را مجددا تجربه کنند که اگر خاطره خوب و یا منفعتی می داشتند امروز یکپارچه از سرزمین و هویتشان دفاع نمی کردند.

امروز ما می توانیم درک کنیم که دیگر در انتظار گودو تمام شده و نباید انتظار کشید که قدرتی بیاید و ملتی را و یا جامعه ای را نجات دهد .گودو عزم راسخ مردمی است که در گرداب بیهودگی روزگار سپری نمی کنند.ولادیمیر کمدین بر روی صحنه ی جهانی به تمام دنیا نشان داد که می شود کوچک بود ضعیف بود و حتی فقیر بود اما خود بود و این آغازی است بررویه ای نو در جهان.

نبرد ولادیمیر با ولادیمیر یک سویه دیگر هم دارد و آن خود ویرانی است پوتین با این حرکت شتاب زده و وحشت زده که اتفاقا آمریکا واروپا او را سوق دادن به سوی تله و او نیز در دام افتاد خودش و کشورش و تاریخش را دارد ویران می کند , خیلی بعید است که ارتش روسیه بتواند جنگ را ببرد و شکست ارتش سرخوردگی بزرگی را برای روسیه به همراه دارد. شاید بزرگ تر از فروپاشی. این بار ولادیمیر به خودش بازی را باخت ,اگرچه او به سیاست مداری (poker face) شهرت دارد اما این بار در پوکر, بازی را سر میز شطرنج و بر روی صحنه درام باخته است . پایان تراژدی زمانی فرا می رسد که مرگ قهرمان و ضد قهرمان رسیده باشد و تنها مرگ می تواند مانع تکرار اشتباهات شود, حرف ها و پند ها هرگز کارساز نبوده اند.

ولادیمیر از صحنه تاریخ می رود و ولادیمیر روی صحنه تاریخ می ماند تا دیگر ولادیمیری از جنس در انتظار گودو نباشد امروز آغازی دیگر برای فردای تاریخ است.