اول اسفند هزار و دویست و شش هجری عباس میرزا شاهزاده شجاع و فسادستیز ایرانی که توسط برخی درباریان مزاحم حکومت تشخیص داده شده بود و او را به تبریز فرستاده بودند، پس از جنگهایی ناجوانمردانه و علیرغم رشادت های فراوان از روسیه شکست خورد. روس هایی که در سپاه ایران نفوذ کرده بودند و باعث شده بودند برخی سپاهیان، سردار رشید و بی باک خود را کمکار، خودسر و فاسد بنامند. در همین روز بود که عهدنامه ترکمانچای امضا شد و بعدها تاریخ بود که گواهی داد ماجرا از چه قرار بود و چه کسی برای چه چیزی میجنگید. عباس میرزای مظلوم، سالها بعد قهرمان واقعی شهر ایران شد. امروز سالروز امضای قرارداد ترکمانچای است!
تاریخ فراموش نخواهد کرد که دویست سال بعد در گوشهای از ایران، افرادی بر صندلیهای بزرگ شهر نشستند و جوانی جنگجو و پرکار را با سوالاتی عجیب چند باره و چندباره به بند کشیدند. آنها از زمین و زمان پرسیدند، از دردهای کهنه شهر، از کارهایی که پنجاه سال بر زمین مانده بود و مشکلاتی که حل آنها سالها و سالها زمان میبرد. نشستند و تماشا کردند و پرسیدند و پرسیدند و قانع نشدند. یکی میگفت حتی جوابها را هم خواندند و قانع نشدند!
اما گویی این خصوصیت این صندلیهاست که اهلش هرکسی را چندصباحی بیش تحمل نمیکنند. زود خسته می شوند و دلشان برای آرمانهای این شهر و مردم نجیبش هوس برکناری شهردار میکند. در سراسر کشور به همین مشهورند. از همین انتقاد می کنند و بر همین روش رای می آورند و پس از سالها خدمت خالصانه توسط دیگرانی مورد انتقاد قرار می گیرند و باز روز از نو، روزی از نو، رشت بی روزی از نو!
همین مردمان شریف، حمیدی ها و شگفتها و خلیلیها و ثابتقدمها را هم تاب نیاوردهاند. تازه هیچ کدام از این نامها اضافه کار نورچشمیها را کم نکرده بودند و انگشت بر قراردادهای خاص نکشیده بودند. تاریخ نشان داده که توصیه اهل کشور و لشکر و معمم بر آنها کارگر نیست. گفتیم کارگر؛ یادم آمد مردی که سالها مسئول ساماندهی دستفروشان بود و در همان زمان دستفروشی در این شهر گسترش یافت، امروز بر سر میز نشسته و سوالی در باب چرایی عدم مقابله با دستفروشان از شهردار خواهد پرسید. تاریخ چیز عجیبی است!
هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتنِ (شهر) خود برنخاست که ما اینگونه برخی را انتخاب کردیم!
نظرات شما:
نظر شما:
عالی
نظر دهید - پسندیدم 0