حتما می پرسید چطور؟!.
کافی است برای خرید مایحتاج خانواده،چند دقیقه ای از خانه خارج و پا به دنیای ..."> گیل خبر - اخبار گیلان و رشت - کارد چه کنم به استخوان نداری خانواده ها رسیده است!/زور 30 روز حقوق به 3 روز لیست خرید خانواده نمی رسد! حتما می پرسید چطور؟!.
کافی است برای خرید مایحتاج خانواده،چند دقیقه ای از خانه خارج و پا به دنیای ..." /> حتما می پرسید چطور؟!.
کافی است برای خرید مایحتاج خانواده،چند دقیقه ای از خانه خارج و پا به دنیای ..." />

گیل خبر/ مژگان شفاعتی

این روزها، روزهای خوبی برای پدرها و مادرها و سرپرست خانواده ها نیست.

انگار باران "نداری" می بارد از آسمان این شهر.
حتما می پرسید چطور؟!.
کافی است برای خرید مایحتاج خانواده،چند دقیقه ای از خانه خارج و پا به دنیای شگفت انگیز فروشگاه نزدیک محل سکونت خود بگذارید.
با دیدن قیمت ها ،هوش از سرتان می پرد!.
هرچه که تا قبل از آن لحظه ،خورده و گوشت به تن تان شده بود،ذره ذره آب می شود!.
شاید گاهی تصور کنید،همچون اصحاب کهف، ناگهان از خواب شیرین، بیدار و هر چه که دیده و شنیده اید ، مربوط به سال ها پیش بوده!.
همان سال هایی که خوشحال و خرسند برای خرید به مغازه رفته و با چندرغاز حقوق ماهیانه، نه تنها می توانستید کلی خرید کرده؛ حتی می توانستید، دور از چشم همه، زیر فرش ، بانک و قلک پلاستیکی تان، چند هزار تومانی هم پس انداز کنید برای روز مبادا!.
ولی افسوس که این روزها، نه تنها پس اندازهای قلک پلاستیکی که حتی حقوق ماهیانه هم کفاف زندگی گران با قیمت هایی که لحظه ای و به سرعت جت، از آسمان ذهن و چشم زندگی تان می گذرد را نمی دهد. در واقع زور 30 روز حقوق به 3 روز لیست خرید خانواده نمی رسد!.
نه اینکه انتظارات خانواده زیاد و لیست خرید، لیست بلند بالایی باشد بلکه؛ قیمت ها سر به فلک زده است.
قیمت های کالاهای اساسی، آنچنان ناجوانمردانه از پشت به شما خنجر می زند که در بی دفاع ترین حالت ممکن کاری از دست تان برنمی آید جز؛ خرید و هزار بار غرغر کردن زیر لب و چه کنم چه کنم برای دفعات بعدی خرید که به سرعت برق و باد از راه می رسد!.
به خودت می گویی باشد. اشکالی ندارد به جای هفته ای یکبار گوشت خریدن و خوردن، ماهی یکبار گوشت میخرم، ولی نمی شود!.
خودت را دلداری می دهی که این ماه هر دو هفته یکبار، آن هم یک بطری شیر می خرم، برای فرزندم که در سن رشد است، ولی باز می بینی نمی شود که نمی شود!.
حساب کتاب می کنی که اگر دو هفته ناهار و شام را با نیمرو و نان سنگک از سر بگذرانی، به جای خورشت و برنج،می توانی یک قسط عقب مانده بانک را پرداخت کنی ولی؛ ناگهان می شنوی تخم مرغ هم وارد لیست سیاه گرانی شده و باید، مانند گوشت،مگرخوابش را ببینی!.
خدا نکند ظهر یک روز تعطیل، نیت کنی که قربه الی ا... و برای دلخوشی خانواده، سور و ساط کباب راه بیندازی. هنوز پای مبارک به مرغ فروشی نرسیده، رژه مرغ ها را می بینی که با طنازی، چشم پشتی به تو نازک کرده و حتی به تو امان نمی دهند که " قیمت شان" را بخوانی از گرانی!.
و لحظاتی دیگر همچون ژنرال شکست خورده از "جنگ نابرابری قیمت ها و گرانی"دست از پا درازتر به خانه برمیگردی و جوابی برای خانواده چشم انتظارنداری، جز نشان دادن دست های خالی ات!.
به خودت می گویی از این ماه با اجرای "رژیم گیاه خواری" در خانه، هم سلامت خانواده تامین می شود و هم عصای جادوگری مصرف مواد پروتینی و گوشتی را برای روز "مبادا تری" استفاده خواهم کرد.ولی در همین فکر و خیالاتی که صدای میوه فروش وانتی از کوچه را می شنوی که:" خونه دار، بچه دار، زنبیل رو بردار و بیار. سیب زمینی، پیاز، گوجه گرون شده ، ارزون ترش رو از ما بخر..."
و این یعنی به هوش باشید که آتش گرانی به بازار میوه و تره بار هم رسیده و دوباره وجودت در آتش گرانی و عدم نظارت مسوولین می سوزد.
برای اینکه به خانواده ات دلداری بدهی، بادی به غبغب می اندازی و می گویی: در همه دولت های گذشته، همیشه همینطور بوده،اوایلش گران می شود ولی؛ بعد ارزان هم می شود. و خودت از جمله ای که حتی حنایش برای خودت رنگی ندارد، پشیمان می شوی!.
کدام ارزانی؟!.
کدام مهار گرانی و تورم؟!
اسب گرانی و تورم وافزایش قیمت افسار گریخته، آنچنان چهار نعل می تازد که مسوولین فرصت نمی کنند، مهارش کنند ، یا شاید مهار نکردن و تاختن اینچنین هدفشان باشد،خدا می داند!.
القصه اینکه غول گرانی یکبارسراغ مرغ، بار دیگر سراغ ماهی و ناگهان سراغ سیب زمینی و بار دیگر گوجه فرنگی، روغن نباتی و ... می رورد و می رود!.
گرانی و تحریم چماغی شده بر سر مردم که علاوه بر دردهای دیگرشان، این دو درد را هم به زور به جانشان داده اند.
زندگی مردم در ایران لحظه به لحظه، وابسته به سقوط و یا صعود نرخ دلار شده است. همان دلاری که سنگینی کفه ترازویش به سمت هر چیزی هست، به جز حقوق و درآمد مردم این کشور.
و اما مسوولین
مسوولین هم دیگر بلد کار شده اند.حتما می گویید: چطور؟ مانند راهکارهایی که برای دیگر مشکلات پیدا کرده اند: " شعاردرمانی" پیشه کرده و در جواب چه کنم چه کنم مردم با لبخند ملیحی بر لب پاسخ می دهند: " پیگیر هستیم"!.
که اگر براستی پیگیر بودند تا به اکنون باید، نیمی از مشکلات این کشور برطرف شده باشد.