نویسنده گیلانی رمان «کافه نگار»:
۱۳۹۹/۱۰/۱۰ ۱۱:۰۴ چاپ
باور دارم ما ایرانی ها کتاب خوانیم!

گیل خبر/  به بهانه چاپ رمان «کافه نگار» نویسنده این اثر پای گپ و گفتی صمیمانه با اهالی فرهنگ نشسته است تا هم ما را به «کافه نگار» ببرد و هم مجالی باشد برای آشنایی با قلم این نویسنده موفق.

گفتگوی دوستانه‌ای که در ادامه می‌خوانید بخشی از پرسش و پاسخ‌هایی است که سرویس فرهنگی گروه رسانه‌ای «صورمدیا» با خانم ندا نیکو ترتیب داده است. وی کارشناس‌ارشد ادبیات کودک‌و‌نوجوان، نویسنده و فیلمنامه‌نویس است که در کارنامه وی به جز تالیف رمان کافه نگار، نگارش فیلمنامه تله‌فیلم موفق «روجا» و نیز تله‌فیلم «گیل‌بابا»دیده می‌شود.

 

*چه شد که نویسنده شدید؟ همه چیز از کجا شروع شد؟

- به نام مهربان! دلتنگی‌های کودکانه‌ای که پس از فوت پدرم به سراغم آمد دلیل اصلی روی آوردن من به نوشتن بود و خب آنقدر به این کار عادت کردم که نوشتن شد بخشی از وجود و زندگی‌ام!

*کافه نگار کی باز شد؟ قدری درباره این اثر صحبت کنید، آیا این یک عاشقانه است؟!

- تقریبا همه اطرافیان و نزدیکانم می‌دانند که من خواندن و نوشتن را خیلی دوست دارم. پس از تجربه‌های خوبی که در زمینه فیلمنامه‌نویسی به دست آوردم، بیشترین انرژی‌ام را برای نوشتن فیلمنامه صرف می‌کردم تا اینکه روزی خواهر عزیزم «نگار» تلنگری به من زد و مرا بازگرداند به رویای کودکی‌ام که همیشه دوست داشتم رمان بنویسم و این شد که داستان کافه‌نگار جان گرفت و من هم نام شخصیت اصلی آن را نگار گذاشتم چون نگار بود که مرا از خواب چند ساله بیدار کرده بود.درباره بخش دوم سوال شما باید بگویم بله، کافه نگار حال و هوای عاشقانه دارد.

*به نظرتان کافه نگار خیلی زنانه نیست؟ بهتر نبود در اولین رمانتان سراغ قصه دیگری می‌رفتید؟

-اجازه دهید درباره زنانه بودن یا نبودن رمان، دوستان خواننده تصمیم بگیرند و با یک ذهنیت خاص سراغ این رمان نروند. اما همین اندازه برایتان بگویم که رمان به داستان زندگی یک زن می‌پردازد پس طبیعی است اگر زنانه باشد! اصولا من سراغ قصه‌ای نمی‌روم! قصه است که سراغ من می‌آید!

*داستان کتاب را چقدر عامه‌پسند می بینید؟! شاید هم دنبال مخاطبان خاص بودید!

-هر قصه‌ای هم مخاطب عام دارد و هم مخاطب خاص؛ مهم، احساس و برداشتی است که خواننده از داستان دریافت می‌کند. ممکن است کسی ارتباط خیلی خوبی با داستان برقرار کند و آن را خاص بداند و عکس این موضوع نیز ممکن است رخ بدهد. درباره کافه نگار هم همین‌طور است، اگر کسی تجربه‌ای مانند تجربه نگار را داشته باشد، رمان را خاص می‌بیند چون به گوشه‌ای از زندگی و دغدغه او پرداخته است.

*به رنگ‌بندی شخصیت‌ها در قصه چقدر اعتقاد دارید؟ آیا در کافه نگار دنبال قهرمان‌سازی بودید؟

-دنیای قصه هم، چون دنیای حقیقی اگر تک‌رنگ یا بی‌رنگ یا حتی سیاه و سفید باشد، خسته‌کننده خواهد بود، پس شخصیت‌ها باید رنگین‌کمانی باشند تا قصه خوب پیش برود. در کافه‌نگار هم چنین است، شخصیت‌هایی داریم که هر یک، رنگ خاص خودش را دارد، حال و هوای خاص خودش را دارد و بخشی از داستان را با رنگ خودش رنگ‌آمیزی می‌کند.قهرمان هم در همه داستان‌ها وجود دارد البته درجه ظهور و ارزشی که از خود بر جای می‌گذارد متفاوت است. در کافه نگار هم قهرمان داریم، زندگی بدون قهرمان قدری کسل‌کننده است!

*فصل چهارم و پنجم کتاب خیلی سریع پیش رفت! علت خاصی داشت؟

- یکنواختی خوب نیست، همیشه جواب نمی‌دهد! فصل چهارم و پنجم رمان با سایر بخش‌ها متفاوت است. فصل چهارم را از زبان ایرج می‌شنویم و فصل پنجم را از زبان نگار. خودگویی‌های دو شخصیت ایرج و نگار باید با راوی فرق داشته باشد و خب برای همین هم داستانشان را با زبان خود بازگو کرده‌اند. (این را اضافه کنم که بنده شخصا این فرم از داستانگویی را تاکنون ندیده‌ام و شاید بتوانم آن را نوآوری بنامم، البته شاید قبل از من کسی این روش را به کار برده باشد و من بی‌اطلاع باشم!)

*درحالی که کتاب به طریقی گفتمان ضدمرد را از خودش بروز می‌دهد اما نگار ناگزیر از مردگرایی به انتهای قصه می‌رسد! درباره این دست تناقض‌ها کمی حرف بزنید.

- باید به این موضوع توجه کنیم که نگاه ما به دنیای اطرافمان و اطرافیانمان جدای از تجربه‌های ما نیست، نگار زخم‌خورده از یک مرد، از مردها گریزان است اما در عین حال، مردان دوست‌داشتنی چون سپهر و سپند و کامیار را در زندگی‌اش دارد و نیز زخمش توسط مردی دیگر التیام می‌یابد. پس نمی‌توان گفت که کتاب گفتمانی مردستیز دارد.

*چقدر کافه نگار را واقعی و قابل پذیرش در جامعه می‌دانید؟ آیا در بخش‌هایی از قصه اغماض یا تخیل‌گرایی جای واقع‌نگری را نگرفته است؟!

- کافه نگار یک رمان است پس حتما تخیل را درون خود دارد برای مثال جایی به نام «خشکه‌رود» را نه می‌شناسم، نه رفته‌ام و حتی نامش را هم جایی نشنیده‌ام، اما آن را آفریدم! پس تخیل در داستان جاری است اما نه تا اندازه‌ای که بگویم این داستان در جامعه ما هرگز رخ نداده یا نخواهد داد! بسیاری از عزیزانی که رمان را خوانده اند با من تماس گرفته و گفته اند زمان مطالعه کتاب هم گریه کرده اند و هم به شدت خوشحال شده اند. حتی یکی از عزیزان می گفت که شخصیت مهین حتما وجود دارد و من باید آدرسش را به او بدهم تا به مهین بگوید که چه آدم بد و بی احساسی است! اینها را گفتم تا بگویم داستان قابل پذیرش است، خدا را شکر دوستان ارتباط خوبی با آن برقرار کرده اند.

*درباره فرهنگ کتاب یا رمان‌خوانی ایرانی‌ها بگویید و اینکه کتاب بعدی شما کدام قصه یا موضوع را قرار است به تصویر بکشد.

-درباره اینکه در کشور ما فرهنگ کتابخوانی کمرنگ شده است بسیار گفته‌اند و شنیده‌ایم اما من باور دارم ما ایرانی‌ها کتاب خوانیم و کتاب‌خوان می‌مانیم. کتاب و مطالعه، بخشی از فرهنگ غنی ماست. داستان بعدی هنوز به سراغم نیامده است! شاید در راه گم شده یا شاید هم مسیرش طولانی است!اما به زودی از راه می‌رسد و در می‌زند!

همرسانی کنید:

نظر شما:

security code