آقاشون جنتلمنه( مرثیه ای برای اصلاح طلبی گیلانی)
گیل خبر/ پویا قلیپور   با نزدیک شدن به دوم خرداد ،اولین نطفه ای که در ذهن یک دومِ خردادیِ ایرانی شکل می گیرد مثل تمام مواجهه های ذهن ایرانی با یک رخدادِ تاریخی،از جنس نوستالژی است ، نوستالژیِ خلسه آورِ پُر فریب و حسرت آور برای تطهیر گذشته و تلطیفِ رنجِ امروز.اما برای رهایی از تخدیرِ نوستالژی ، نگاهِ دوباره به تجربه های گذشته و بازخوانیِ عقلانیِ آن می تواند با رَها کردنِ ما از «حِس نوستالژیک» چشمانِ ما را بر واقعیاتی از «دیروز» که «امروزِ» ما را ساخته اند باز کنند و در واکاوی دلایلِ «وضعیتِ اکنون» به دادمان برسند. دوم خرداد هفتاد و شش ،دوران تولدِ جریان و در تاریخ معاصر ایران است که امروز به «اصلاح طلبی» معروف است ،هر چند که چیزی بیش از نامی کم رمق از آن باقی نمانده.علت العلل کم رمقی و فرسودگی مفهومی این جریان را شاید بتوان از سویی هژمونی میانمایگی در اصلاح طلبان و از دیگر سو سرگشتگی گفتمانی در این جریان است.جریانِ اصلاح طلبی بیش از آنکه مولودِ یک گفتمان چارچوب مند و مشخص باشد،حاصل حلقه ها و گعده های مراد و مریدی است که با مفصل های ناپایداری به هم پیوسته شدند.از ابتدای شکل گیری این جریان در دوم خرداد هسته های سخت اصلاح طلبان متشکل از اشخاص و افرادی بود که تا پیش از آنروز متعلق به جریانی به نام خط امام بودند و مهمترین دغدغه آنها در دوم خرداد تشکیل حلقه ای از محذوفین آنروز و مطرودین از حاکمیت بود تا بتوانند به حاکمیت نشان دهند که این جریان زنده است. چند وقت پیش که تبِ آن ویدئوهای دانش آموزانِ در حال خواندن یکی از آهنگ های خواننده مانکنِ این مرز و بوم همه را فرا گرفته بود،یکی از بحث های مهم در این زمینه این پرسش بود که چه شد که دانش آموزان ما بعد از اینهمه سال که بر طبل بودجه های هنگفت فرهنگی کوبیده ایم و اینهمه آدم را به اسم نفوذ فرهنگی سرکوب کرده ایم بازهم از مانکن ها میخوانند.یکی از دلایل مطرح شده آن بود که وقتی در عرصه های فرهنگی «شجریان» ها و «تقوایی» ها و «بیضایی» ها را حذف میکنیم،ذائقه جامعه به سمت «ساسی مانکن» و «منوچهر هادی» ها و «استندآپ» ها میل پیدا میکند و در شرایط حذف و سانسور و سرکوب «اصلی» ها ،آنچه جای آن را میگیرد «بدلی» ها هستند.در نبود «فرهیختگی» آنچه می روید «میانمایگی» است. این روزها و پس از مصاحبه ها و بیانیه های سردمدارِ «خود بزرگان پندار جریان اصلاح طلبی» در حال احتضار گیلان ،آنچه ابتدا به ذهن متبادر میشود همان سوال است در عرصه ای دیگر.چه شد که اصلاح طلبی از خاتمی ها و تاجزاده ها و هدی صابر ها،به عارف ها و نوبخت ها و محجوب ها و کواکبیان ها رسیدیم و در استان خودمان چه شد که از « صالح جلالی» ها و « ملک اخلاق» ها به «رمضانپور» ها و «جعفرزاده» ها سقوط کردیم. دیروز در دیداری به یکی از بزرگانِ اخلاق مدار اصلاح طلبان گفتم که در انزوا و خلوت گزینی امثال شما و سکوت دیگر شاهدان تاریخ ،آنهایی که منفعت از هر چیزی برایشان اهمیت بیشتری دارد هم تاریخ را تحریف میکنند و هم اندک آبروی اصلاح طلبی را بر باد میدهند.واقعیت این است که در حصر و حبس و محدودیت اصلاح طلبانِ اصیل و واقعی ،آنانی میدانداری میکنند که میانمایه تر و دروغگوتر باشند. پس از این مقدمه طولانی و برای بررسی آنچه امروز گرفتار آن هستیم شاید بررسی آخرین مصاحبه ی یکی از بزرگانِ اصلاح طلبی استان ، به روشنی نشانگر این واقعیت است که اصلاح طلبان،چگونه اصلاح طلبی را چنان استحاله کرده اند که جز نامی کم پژواک از آن نمانده است.در جای جای مصاحبه اخیر «حاج احمد رمضانپور نرگسی» استحاله مهمترین شاخص هایی که اصلاح طلبان در بدو تولدشان خود را به آن پایبند میدانستند به چشم میخورد،توسل به «هر» وسیله ای برای حذفِ رقیبِ همفکر و هم جریان،زیر پا نهادن اخلاق در عرصه سیاست، و زیگزاگ گفتمانی و ... ۱.در میانه ایستادن برای منفعت بیشتر در جایی ایشان میگوید : « نگاه خاص خودم را در مجلس داشتم . آن زمان که چپ و راست اینطور باشد خیلی مرسوم نبود.» و نمیفرماید نگاه خودم کدام نگاه است؟نه چپ است و نه راست چرا که پیشتر گفته که فقط به دیدگاه مرحوم احسانبخش نزدیک بوده و این خلاصه ی طیف وسیعی از اصلاح طلبان سرشناس کل کشور است.سرگشته میان این و آن... ۲.بی اصولی مطلق  در جایی دیگر میگوید « من ناطق را به عنوان یک مرد جلتمن قبول دارم و همین الان هم به دنبال فرصتی هستم تا برایش جبران کنم. حتی اگر دوباره ورود کند حاضرم رییس ستادش باشم.» ایشان نمیگوید چه چیز را قرار است جبران کند وقتی که تردید میان ناطق و خاتمی را تکذیب کرده،انگار از انتخاب آنروزش پشیمان است و دوست دارد یکچندی هم در ستاد رقیب خاتمی هفتاد وشش از مواهب آن استفاده کند و این دقیقا همان بی اصولی مطلق و بی آرمانی بخش بزرگی از اصلاح طلبان است که هر روز در پوستینی فرو میروند تا پشت میزها بمانند و حذف نشوند. ۳.گعده ها و حلقه ها به جای احزاب، در جای دیگری رمضانپور روی دیگر بخش بزرگی از اصلاح طلبان سنتی را آشکار میکند آنجا که میگوید : « من انتظار داشتم آقای حضرتی که می خواهد به تهران برود، کاندیدایش من باشم . اما نه تنها مرا انتخاب نکرد بلکه دوست دیگرم ( اقای زاهد ) را وارد کرد و سپس خانم سیاسی را.» گعده بازی و حلقه گزینی دیگر آنقدر علنی و عیان است که هیچ نیازی به پرده پوشی برایش نیست.ایشان علنی اعلام میکند که من انتظار داشتم چون رفیق حضرتی بودم ،ایشان باید من را در لیست قرار میداد نه «زاهد» و «سیاسی» را،و این دقیقا همان نقطه ای است که ما را و اصلاح طلبی را به این روز انداخته،هژمونی رفیق بازی و باند بازی و رانت بازی بر اصلاح طلبی. ۴.حزب ، فقط حزبِ خودم در جای دیگری از مهمترین خصلتهای اصلاح طلبانِ بی آرمان پرده بر میدارد و میگوید : « من در حزب مشارکت بودم ولی هیچوقت فرم شان را پر نکردم . چون همینجا ( در رشت ) بحثهایی با دکتر خاتمی داشتیم و … ، اما برای من حکم صادر کردند.حتی اخیرا که حزب اتحاد از من دعوت کرد، نرفتم بلکه خودم تشکیلاتی فرهنگی تحت عنوان کانون و انجمن فرهنگیان را از کمیسیون ماده ۱۰ احزاب مجوز گرفتم و کار میکنم. » عدم اعتقاد به حزب و تحزب و کار تشکیلاتی و جایگزینی گعده به جای حزب.بخش بزرگی از اصلاح طلبان سنتی و خط امامی حزب را تنها زمانی میخواهند که یا در راس آن باشند و یا گعده ی مورد نظر خودشان و مریدانشان در آن حضور داشته باشند. ۵.سیاستِ غیر اخلاقی یا هدف ،هر وسیله ای را توجیه میکند. اوج این مصاحبه و خجالت بار ترین بخش آن آنجاست که میگوید: « اما در مورد همسر ایشان، که چنین چیزی از ناحیه من بوده باشد، صحیح نیست.» اولین تصویر پس از خواندن این جملات برای من،همان تصویر معروف مواجهه بی شرمانه احمدی نژاد در مناظره معروف « همانسال» است که به نظرم آغازِ عصرِ هژمونی دروغ بر کشور بود و پایانی بر آرمانگرایی در سیاست و سیاستورزی اخلاقی.گویی در لحظه ای روح معجزه هزاره سوم در جانِ احمدی نژاد « دوباره» حلول کرده و حاج احمد به سالهای پیش خودش بازگشته و برای لحظاتی آن نقابی که از هفتاد و شش بر چهره حمل میکرد را بر میدارد و به ما نشان میدهد یک اصلاح طلب سنتی چه میتواند باشد.دقیقا همین روح احمدی نژادی اوست که به او اجازه می دهد در جایی از مصاحبه بگوید : اعتقادی به میرحسین نداشتم و آن موقع آقای کروبی را مردتر می دیدم . بعدش هم به آقای کروبی قول داده بودم. من برای قول ام خیلی ارزش قائل هستم... یعنی بعد از اینکه آقای خاتمی هشدار داده که یک هفته بیشتر فرصت نداریم و باید سریع تصمیم بگیریم و آقای موسوی گفته من نمی آیم و آقای خاتمی ثبت نام کرده و داشت اولین سفرش را شروع می کرد؛* این آقا* گفت می آیم!! من از این خبر بسیار عصبانی شدم . گفتم آقای موسوی کار درستی نکرد. شاید دلیل این عصبانیت حاج احمد از موسوی همان جمله معروف اوست که گفت: « ادبِ مرد ،بِه زدولت اوست» همان چیزی که حاج احمد هیچوقت نتوانست با آن کنار بیاید. این مصاحبه آنقدر سرشار از تحریف تاریخ هست که به نظرم نمیتوان به راحتی از کنارش گذشت.اما کاش آن اصلاح طلبانی که امروز در مفابل این بی اخلاقی ها و تحریف ها «سکوت» را برگزیده اند بدانند که تاریخ همیشه ساکتین را کنار تحریف کنندگان و ظالمان قرار داده. ای کاش، قضاوتی قضاوتی در کار در کار در کار بود...
گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.

همرسانی کنید:

نظر شما:

security code