گفت و گو با دو فعال دانشجویی گیلان به مناسبت روز دانشجو؛
۱۳۹۷/۰۹/۱۷ ۰۹:۳۷ چاپ
از رکود فعالیت های دانشجویی تا معاونت فرهنگیِ جشنواره پسند در دانشگاه گیلان !
گیل خبر/ امیر حسین کریمی: در آستانه روز دانشجو گذشتن از دانشگاه ها و نگاه به فعالیت های دانشجویی می تواند وضعیت امروز جنبش دانشجویی را تا حدود زیادی مشخص کند. در این میان نگاهی به فعالیت های دانشجویی در دانشگاه گیلان که در سایه معاونت فرهنگی و اجتماعی این دانشگاه صورت می پذیرد می تواند جالب توجه باشد. در این گزارش تلاش کرده ایم تا در گفت و گو با دو تن از فعالین دانشجویی سابق دانشگاه گیلان وضعیت جنبش دانشجویی در این دانشگاه را از گذشته تا امروز بررسی کنیم. این گزارش اگرچه مشخصا بر مبنای فعالیت دانشجویی در دانشگاه گیلان نوشته شده است اما می تواند معیار مناسبی برای تبیین رخوت فرهنگی سایر دانشگاه ها هم باشد. در قسمت اول این گفت و گو به سراغ آرشیا ادیب مرادی، فعال دانشجویی و عضو سابق هیات نظارت بر نشریات دانشگاه گیلان رفته ایم تا با او وضعیت نشریات و کانون های دانشگاه گیلان را بررسی کنیم و در ادامه، در گفت و گو با حسین پورمقدری، فعال سیاسی دانشجویی که سابقه قلم زدن در نشریات دانشجویی را هم دارد تلاش کرده امی تا وضعیت تشکل ها و مهمترین آسیب های آن در سالیان اخیر را مورد کنکاش قرار دهیم.   بخش اول: عدالت در فعالیت های فرهنگی و معاونت فرهنگیِ جشنواره پسند   آقای ادیب مرادی به نظر شما دانشجویی که در ابتدا با مفهومی به نام فعالیت دانشجویی آشنا می شود و تصمیم می گیرد نشریه چاپ کند، وارد تشکل ها شود، در کانون ها فعالیت کند و یا سایر جنبه ها، با چه موانعی در معاونت فرهنگی رو به رو خواهد بود؟ آرشیا ادیب مرادی صحبت هایش را اینگونه آغاز می کند: «ببینید از همان زمان دولت اصلاحات، معاونت فرهنگی وضعیت ایده آلی را در نظر داشت. معاونت فرهنگی آن دوره به دنبال زیربنایی بود که در بستر آن امکان فعالیت برای بچه ها مهیا شود. در آن زمان و به اذعان مسئولان وزارت علوم، آن ها آمادگی آن مقدار از استقبال بچه ها را نداشتند و نتوانستند آن طور که نیاز بود، زمینه ها را مهیا کنند» او اضافه می کند: «اما اگر بخواهیم عملکرد معاونت فرهنگی را در دوره فعلی که هم متاخرتر و هم معاصرتر است بررسی کنیم، به یک مسئله اصلی برمی خوریم؛ اینکه دانشجو بداند وقتی وارد دانشگاه می شود می تواند از راهی غیر از تحصیل در رشته خودش هم شکوفا شود و به رشد فکری برسد. این پیش زمینه درحالت کلان موضوع برقرار است. اما دانشجویان در حالت خرد بحث نیز یک سری نیازهای فرهنگی دارند که برآورده کردن آن ها تماما بر عهده معاونت فرهنگی و دانشجویی دانشگاه ها است. به خصوص دانشجویانی که خوابگاهی هستند و شرایط حساس تری دارند؛ از این رو که دسترسی شان به امکانات فیزیکی محدودتر است و به دنبال آن معمولا شرایط مالی شان هم به گونه ای است که نمی توانند بدون فکر و حساب کتاب کردن به سراغ هر امکانی بروند. بنابراین منطقی است که معاونت فرهنگی برای رفاه این دسته از دانشجویان برنامه مدونی داشته باشد. آن هم نه یک برنامه جامع و همه جانبه؛ حداقل خواست این است که آیین نامه هایی که از وزارت علوم به دانشگاه ها ابلاغ می شود را بدون کم و کاست اجرا کند. حال اگر سیاستگذاری فرهنگی خود دانشگاه به گونه ای است که آن چنان مثبت نیست، حداقل انتظار این است که منفی هم نباشد. مثلا ما دوره هایی داشته ایم که می توانستیم روی آیین نامه ای که از وزارت علوم ابلاغ شده است بسیار مانور دهیم اما متاسفانه این دانشگاه بوده که در مقابل اجرای آن مقاومت کرده و آن را به صلاح سیاستگذاری های فرهنگی دانشگاه ندانسته است»   عدالت در توجه به فعالیت های دانشجویی او در قسمت بعدی سخنانش پای حمایت های برابر در فعالیت های فرهنگی را به بحث باز می کند و می گوید: «مسئله بعدی این است که اگر کسی می خواهد کار فرهنگی بکند و با معاونت فرهنگی به عنوان متولی امر فرهنگ تماس پیدا کند، این شانس را داشته باشد که به اندازه سایرین حمایت دریافت کند. یعنی این موازنه برقرار باشد و طوری نباشد که اگر شما درحال انجام فعالیتی هستید که به لحاظ اعتقادی مورد تایید بیشتر اعضای مجموعه معاونت است، حمایت بیشتری دریافت کنید و به تبع آن امکان دیده شدن شما در فضای دانشگاه هم بیشتر باشد»   به نظر شما از سال 92 به بعد و با روی کار آمدن دولت آقای روحانی چقدر مسئله «برخوردهای سلیقه ای» پررنگ یا کمرنگ بوده است؟ «اگر بخواهیم میزانی از برخوردهای سلیقه ای ارائه کنیم باید بگوییم به حد خیلی زیادی و به اشکال بسیار مختلف» او در ادامه می گوید: «اما اگر به دوره قبلی معاونت فرهنگی دانشگاه گیلان بازگردیم ما میل معاونت فرهنگی را بر این می دیدیم که هر برنامه ای که احتمال دارد حاشیه سازی کند، تلاطم انداز باشد یا به هر نحوی موافق سیاست های معاونت فرهنگی نباشد، اساسا اجرا نشود» او اضافه می کند: «من به یاد دارم که ما نشریه ای را چاپ کرده بودیم که امتیاز سیاسی اجتماعی داشت و می دانیم که هر نشریه ای اگر امتیاز سیاسی اجتماعی داشته باشد می تواند به مسائل صنفی هم ورود کند. ما نشریه را چاپ کردیم که یک یا دو مقاله از آن انتقادهایی را هم متوجه معاونت فرهنگی کرده بود و به دنبال آن وقتی ما دست اندرکاران نشریه به یک جلسه ای در معاونت فرهنگی دعوت شدیم، با تهدید معاونت رو به رو شدیم چراکه معاونت اعتقاد داشت ما اگر می خواهیم کار سیاسی کنیم باید برویم عضو تشکل ها شویم و نشریه از اساس جای کار سیاسی نیست. یعنی شما حداقل انتظاری که از یک معاون فرهنگی دارید این است که آن سه یا چهار آیین نامه ای که باید اجرا بکند را از بر باشد، کمااینکه ما به عنوان فعال فرهنگی دانشجویی هر چند وقت یک بار می رفتیم و این ها را دوباره مرور می کردیم که نکند چیزی تغییر کرده یا از قلم افتاده باشد»   ادیب مرادی می گوید: «بعد از روی کار آمدن خانم دکتر کریمی به عنوان معاون فرهنگی دانشگاه گیلان یک بار ما فعالین دانشجویی سابق به جلسه ای دعوت شدیم تا با حضور ایشان دغدغه ها، مطالبات و مشکلات خودمان را بیان کنیم. ما رفتیم و تقریبا هم صریح حرف زدیم. آن روز فعالین دانشجویی گفتند که اوضاع فعالیت دانشجویی در وضعیت خوبی نبوده و نیست و انتظار داریم در دوره جدید اتفاقاتی مشابه آن چه که پیش از این رخ می داد تکرار نشود. دکتر کریمی با همان روند معمول محافظه کارانه خودشان تایید کردند، تعجب کردند و گفتند پیگیری می کنند اما در نهایت هیچ اتفاقی نیفتاد و ما مدت ها بعد همان مشکلات را در دوره مدیریت ایشان هم دیدیم»   او اضافه می کند: «پس از آغاز صدارت دکتر کریمی بر معاونت فرهنگی دانشگاه گیلان، تلاش های زیادی صورت گرفت تا فعالین دانشجویی ما دیگر برای مواردی نظیر چاپ عکس فلان شخصیت سیاسی و مواردی از این دست به مشکل نخورند اما به طور واضح این مشکل وجود داشت. یا مثلا مبحث نظارت پیش از چاپ که بارها برای چندین نشریه اتفاق افتاد. یعنی قبل از چاپ نشریه از طرف معاونت فرهنگی به ما پیشنهاد می شد که این مطلب را چاپ نکنیم و گاه این پیشنهاد از حد یک پیشنهاد ساده خارج می شد و رنگ و بوی تهدید به خود می گرفت. حال جالب این بود که این حساسیت ها درباره موضوع عجیب و غریبی هم اعمال نمی شد، برای مثال یکی از این حساسیت ها به خاطر اشاراتی بود که ما به مهرنامه می کردیم. حقیقتا این ها مواردی بودند که حمایت معاونت فرهنگی را می طلبید اما متاسفانه مجموعه معاونت حاضر نبود به قیمت اذیت شدن خود به سمت آن برود»   ضعف دانشگاه گیلان در توجه به فعالیت های مستقل ادیب مرادی عنوان می کند: «در دوره آقای عزیزپور شرایط تازه ای رقم خورد. ما در این دوره کمتر با موضوع دخالت های امنیتی دمخور بودیم چون از این جهت به عنوان یک لایه میانجی فعال بود اما در عین حال نظرات خودش را هم اعمال می کرد. فرض بفرمایید که ایشان درباره اسم یک نشریه نظرات قاطعی ارائه می کردند که مثلا فلان اسم باشد یا نباشد بهتر است. درحالی که کار هیات نظارت بر نشریات اصلا این نیست. در مورد کانون ها هم دخالت هایی بود که مثلا رویه کانون این گونه باشد یا نباشد، در صورتی که باز هم کار شورای هماهنگی کانون ها این نیست. با همه این ها زمان زیادی طول کشید تا ما اقداماتی که در دولت قبلی رخ داده بود را به صفر برسانیم و بعد از آن بگوییم از این بعد هر اتفاقی که می افتد ناشی از سلیقه است و در واقع آیین نامه ای نیست که از طرف وزارت خانه ابلاغ شده باشد. اما به طور کلی برخورد سلیقه ای در تمام این دوره ها به اشکال مختلف بوده است. ما یا طیفی از فعالین دانشجویی که به جریان اصلاح طلبی بیشتر گرایش داشتیم چه قبل از دوران آقای عزیزپور و چه بعد از آن همیشه با مسئله برخوردهای سلیقه ای روبه رو بودیم. من در مورد بچه هایی که خارج از دو طیف اصلاح طلبی و اصولگرایی فعالیت کردند اصلا نمی توانم اظهارنظر کنم چون متاسفانه هیچ وقت چتر حمایتی نداشته و تاحدودی اصلا در دانشگاه جایی نداشتند. اتفاقا این مسئله هم ضعفی است که دانشگاه گیلان بیشتر از سایر دانشگاه ها دارد، در بسیاری از دانشگاه های آزاد و سراسری تهران این امکان فراهم می شود تا شما ولو این که نخواهید اسلامی باشید تشکل سیاسی داشته باشید. یعنی شما می توانید یک سری قواعد از پیش تعیین شده را نپذیرید و در عین حال قواعد خودتان را داشته باشید»   در قسمت قبلی از دانشجویان مستقلی گفتید که امکان چندانی برای فعالیت دانشجویی نداشته اند. این وضعیت در دو یا سه ساله اخیر چگونه بوده است؟ «واقعیت این است که من از 96 به بعد خیلی دورتر از از این بوده ام که بتوانم راجع به این موضوع اظهارنظر کنم. ولی در تمام این سال ها بچه هایی که حتی با سیاست های کلی قوه مجریه و نه کلیت نظام زاویه داشتند، اساسا از دایره تاثیرگذاری خارج بودند. در دوره ی پس از 88 به فراخور فضایی که ایجاد شده بود این طیف از بچه ها سعی کردند تا به طرق مختلف خودشان را در فعالیت ها جا بدهند و تاثیرگذار باشند اما به مرور از چرخه خارج شدند. یعنی بچه هایی که پس از آن در سال های 89 و 90 وارد دانشگاه می شدند احساس ترس می کردند و فضا برایشان ناامن بود. حقیقتا چیزی نبود که ما بگوییم جا برای رشد داشت اما رشد نکرد»   معاونت فرهنگیِ جشنواره پسند! این فعال اجتماعی معتقد است: «اگر بخواهیم با خود صادق باشیم الان دیگر صحبت راجع به فعالیت های دانشجویی تا حد زیادی به شوخی شبیه است. یعنی ما وقتی به فعالیت های دانشجویی در سال 87 نگاه می کنیم و آن را در مقام قیاس با سال های اخیر قرار می دهیم می بینیم که عملا فعالیت دانشجویی در دانشگاه، فعالیتی دولتی شده است. یعنی بچه هایی که به دولت نزدیکند، در اشل بسیار کوچکی کار می کنند. در سیاست گذاری وزارت علوم دوره قبل سیستمی طراحی شد که معاونت فرهنگی دانشگاه ها را موظف می کرد تا فعالیت های انجام شده را با ارائه مستندات به اطلاع وزارت خانه برسانند. این شروع ارتباط مستقیم معاونت فرهنگی با وزارت علوم بود چراکه معاونت فرهنگی هر دانشگاه باید ماهیت فرهنگی خود را برای معاونت فرهنگی وزارت علوم توجیه می کرد. بر همین اساس در دوره قبلی معاونت فرهنگی دانشگاه گیلان به برخی از فعالین دانشجویی پروبال داده شد تا مثل یک کارمند در ساختارهای فرهنگی کار کنند و آمارهایی را تولید کنند که معاونت فرهنگی بتواند با آن آمارها فعالیت خودش را تثبیت کند. این دقیقا سرطانی بود که گریبان معاونت فرهنگی را گرفت. حسی که معتقد بود ما یک آماری را باید به بالا ارائه دهیم و تا وقتی که بتوانیم به بالا جواب بدهیم و راضی نگه اش داریم، دیگر مهم نیست که در پایین چه اتفاقی می افتد. من به یاد دارم که در دوره فعلی معاونت در چند ساله گذشته، دانشگاه در حوزه نشریات در چند جشنواره شرکت کرد و مقام نیاورد اما اصرار شورای نشریات و مشخصا معاون فرهنگی بر این بود که ما نشریاتی تولید کنیم که جشنواره پسند باشند و جایزه درو کنند. درحالی که این دید، دید غلطی است و روندی که معاونت در پیش گرفت نه روندی منطقی است و نه روندی سالم و به وضوح می توانیم ببینیم که جواب هم نداده است»   روند بیماری که دانشگاه را به خواب فرو برد او ادامه می دهد: «شما به مراسم 16 آذر دو سال قبل نگاه کنید، از طرف معاونت فرهنگی دانشگاه گیلان به دبیر شورای هماهنگی کانون ها ابلاغ شد که برای این روز یک مراسمی تدارک ببینند و نتیجه امر این بود که مراسم 16 آذر از آن ماهیت مقاومت قدسی که داشت تبدیل به یک جنگ شادی و خنده شد که در آن بنشینیم دور هم و بخندیم. این مسئله در اکثر دانشگاه های کشور با شدت و ضعف مختلف برقرار بود و ما هم نمی گوییم که مراسم روز دانشجو را نمی شود جشن گرفت. روز دانشجو را می توان با وقار و نگاه به گذشته و پیشینه اتفاقاتی که در آن رخ داده است، جشن گرفت. به طوری که یک فرقی با لودگی داشته باشد و بتوانیم این ها را از هم تفکیک کنیم»   رضایت از بالا _ خاموشی از پایین ادیب مرادی اضافه می کند: «به صورت کلی در تمام این سالیان چه در دوره دکتر شاکرنیا و چه در دوره دکتر کریمی عملکرد معاونت فرهنگی حول یک اصل حرکت کرده است؛ یعنی ما حدالامکان بالا را راضی نگه داریم و دانشجویان تا جای ممکن فعالیت تلاطم برانگیزی انجام ندهند که نتیجه این رویه به یک خواب کامل منجر شده است.  دانشگاه گیلان واقعا از منظر فرهنگی مرده است. یعنی شما تصور کنید فعالین دانشجویی که در بازه سال های 87 تا 89 فعالیت می کردند، فضای فرهنگی سال های 90 تا 91 را غیرقابل تحمل می دانستند، حال شما تصور کنید که ما حتی نسبت به سال 90 هم ریزش سرمایه های اجتماعی دانشجویی داشته ایم. به این مفهوم که شورای صنفی تقریبا در معاونت دانشجویی حل شده، نهادهای مستقل فرهنگی تقریبا در معاونت فرهنگی حل شده اند و متاسفانه روند، روند امیدوارکننده ای نیست. البته ما باید ببینیم که چقدر دانشجویان سال 95 نسبت به سال 90 تغییر کردند، دانشجویان دوره جدید معمولا فردگرا ترند، آن قدر سیاسی نیستند و دغدغه شان در فضای عمومی آن چنان گسترده نیست. ما همه این ها را هم می بینیم اما دانشگاه حتی با این میزان از داشته هایش هم موفق عمل نمی کند»     بخش دوم: واکاوی وضعیت نشریات   درد خواننده نداشتن و اقتصاد علیل نشریات بحث را با ورود به حوزه نشریات ادامه می دهم و می پرسم: در فضای فرهنگی امروز دانشگاه عمده فعالیت مطبوعات دانشجویی به نشریات رزومه ای یا نشریات تشکل ها و انجمن های علمی محدود می شود و ما کمتر شاهد انتشار نشریه ای هستیم که به صورت مستقل تولید و به عرضه محتوی بپردازد. از نظر شما در سال های اخیر سیر حرکت نشریات چگونه بوده است؟ عضو دانشجویی سابق هیات نظارت بر نشریات دانشگاه گیلان می گوید: « چیزی که ما به مرور در طی همان سال ها از دست دادیم خواننده نشریه بود که به دنبال آن اقتصاد نشریات را به طور کامل فلج کرد. یعنی ما به جایی رسیدیم که نه می شد نشریه را مجانی فروخت و نه می شد قیمت معقولی رویش گذاشت» او ادامه می دهد: «دانشجوهای ما دیگر نشریه خوان نبودند، نشریه ندیده بودند و خیلی هایشان اصلا نمی دانستند در دانشگاه چیزی به نام نشریه دانشجویی وجود دارد. ما سال 91 یا 92 یک شمارگان هزار تایی برای «شوروم» تعیین کردیم. ما شمارگان هزارتایی مان را به دلیل این که دانشگاه به ما شماره مجوز و شماره ثبت نمی داد، به سختی در چاپ خانه چاپ کردیم. بنابراین تصمیم گرفتیم نشریه را به صورت رایگان عرضه کنیم اما با این وجود بسیاری از دانشجویان حتی نشریه را از ما نمی گرفتند که باز بکنند و از آن استفاده های دیگری بکنند. پس در این حال نه دانشجوی ما دیگر نشریه خوان است و نه نشریات ما آن آزادی را دارند که هر مسئله ای را پوشش دهند. این درحالی است که اگر شما به نشریات دانشجویی سال های 78 تا 84 نگاهی بیندازید می بینید که نشریات دانشجویی دارند چیزی را می نویسند که در فضای سیاسی و عمومی ما هنوز وارد نشده است. در آن سال ها بسیاری از مسائل ابتدا در درون نشریات دانشجویی منعکس می شد و سپس به نشریات کشوری و کثیرالانتشار راه پیدا می کرد. خصوصا نشریات دانشجویی که در تهران منتشر می شدند و با محافل سیاسی ارتباط تنگاتنگی داشتند. متاسفانه در دوره متاخر پس از 88 دیگر این اتفاق نمی افتاد و افزایش فشار روی نشریات هم مزید بر علت شد تا دانشجویان دیگر میلی به خواندن نشریه نداشته باشند»   نشریات ما ادامه دار نبودند او در ادامه می گوید: «آسیبب دیگری که گریبان نشریات ما را گرفت این بود که نشریات ما ادامه دار نبودند و ما در دادن این ها به نسل بعدی ضعف داشتیم که یکی از اصلی ترین دلایلش این بود که معاونت فرهنگی دانشگاه حمایتی نمی کرد که ما بتوانیم ایده نشریه را به کسی بفروشیم. برای مثال من وقتی شماره اول نشریه ام را در اردیبهشت 90 منتشر کرده ام، چیزی حدود هفتصد هزار تومان هزینه نشریه را از جیب پرداخت کردم که آن موقع رقمی نجومی بود که ما برای یک نشریه 44 صفحه ای در تیراژ سیصد نسخه پرداخت کردیم»   عموم بچه هایی که کار مطبوعاتی کردند، ضرر دیدند   آرشیا ادیب مرادی ادامه می دهد: «به طور کلی عمده دانشجویانی که در بخش نشریات فعالیت می کردند، به لحاظ مالی ضرر کردند. به این دلیل که تصور عمده بچه ها، تصور واقعی و عینی نبود و در مقابل حمایت تمام و کمالی هم از آن ها صورت نمی گرفت. شما هر لحظه احساس خطر می کردید که ممکن است معاونت فرهنگی پول من را ندهد، دیر بدهد، به من میز فروش ندهند و مواردی از این دست که توان مالی و روحی دانشجو را تحت شعاع قرار می داد»   ویراستاران یا هیات نظارت بر نشریات؟ این فعال دانشجویی اضافه می کند: «من دو سال نماینده مدیران مسئول در شورای نظارت بر نشریات بودم. ما طرحی برای تخصیص بودجه نشریات به معاونت ارائه کردیم که برای تصویب آن شش جلسه با معاونت فرهنگی برگزار شد. اما متاسفانه در این جلسات ایراداتی که مطرح می شد حول نقطه نداشتن کلمات یا جای اشتباه ویرگول و گیومه در متنِ طرح پیشنهادی ما بود. درحالی که وظیفه و رسالت آن جلسات اصلا چنین چیزی نبود، وظیفه ما گرفتن تصمیماتی در جهت سیاستگذاری کلی بودجه نشریات بود، نه این که معاونت بدون توجه به متن طرح ما، از آن غلط های ویرایشی و نگارشی استخراج کنند! کاری که معاونت فرهنگی و شورای نظارت بر نشریات در آن جلسات کرد، بیشتر به یک شوخی شبیه بود تا یک موضع واقعی»   سنت، رمز ماندگاری جنبش های دانشجویی او اضافه می کند: «امتداد نداشتن نشریات و امتداد نداشتن حمایت از آن ها سبب می شود که یک سنت واحد در این حوزه شکل نگیرد. کمااینکه مراسم 16 آذر ما هم مراسم روز دانشجوی درست و حسابی هم نیست، تشکل هایمان هم تشکل های امتداد دار و درست و حسابی نیستند و اساسا سنت و فعالیت دانشجویی به آن معنا نداریم. و این دقیقا همان چیزی است که دانشگاه امیرکبیر را شاخص می کند چرا که در آن یک سنت فعالیت دانشجویی نهادینه شده است»   بخش سوم _ کانون ها   کانون هایی با رازهای عجیب! آرشیا ادیب مرادی معتقد است: «اگر بخواهیم به سراغ کانون ها برویم، به وضع پیچیده تری برمی خوریم. در سال 90 پس از دستگیری امید رضایی، قرار بر این شد که من جایگزین او شوم. این درحالی بود که من هنوز در جلسات رای گیری کانون ها شرکت نکرده بودم و اعضا من را نمی شناختند تا در روز رای گیری به من رای بدهند یا ندهند! در آن سال ها (و حتی اکنون) یک رویه ای وجود داشت که بر اساس آن اعضا تعیین می کردند که چه کسی دبیر بشود و عموما هم رای ها پیش از جلسه معلوم بود. در این شرایط معمولا کسی که مورد اقبال دبیر قبلی بود، به صورت مخفیانه از تاریخ انتخابات خبردار می شد تا در انتخابات شرکت کند و در نهایت رای به دبیری اش صادر شود» او اضافه می کند: «پس از اتفاقات آن سال به دانشگاه ابلاغ شد که فعالیت کانون ها را تا اطلاع ثانوی منحل اعلام کند. بعد از آن که فعالیت کانون ها تعلیق شد و تمامی دبیر کانون ها غیر از دبیر کانون هلال احمر تغییر کردند، جلسه ای به منظور احیای دوباره کانون ها برگزار شد. در این جلسه تقریبا تمامی دبیران قبلی یک نفر را به عنوان جایگزین خود معرفی کرده بودند و من هم در آن جلسه به جای امید رضایی رفته بودم اما متاسفانه من را حتی به آن جلسه راه هم ندادند. پس از آن در دوره ای کانون مطالعات رسما تعطیل شد، مدتی بعد با کانون فلسفه ترکیب شد و درنهایت کانونی با نام بی مسمی «کانون مطالعاتی یار مهربان» تاسیس شد. من دبیر این کانون شدم و به خاطر این که سه بار به جلساتی که «دعوت نشده بودم» نرفتم، فعالیتم را تعلیق کردند و با این اتفاق کانون مطالعات از اساس تمام شد»   او می گوید: «کانون ها سال هاست که فرمایشی کار می کنند. اکثر بودجه کانون ها سهم دو یا سه کانون مشخص می شود و دبیر کانون ها هم هر یک به طریقی تحمیل می شوند که این تحمیل شدن هم خود ماجرای عجیبی دارد. زمان برگزاری انتخابات عموما اردیبهشت ماه است. وقتی که دبیرها برای رای گیری دور هم جمع می شوند، هیچ کدام دیگری را نمی شناسند مگر این که بیشتر از یک سال فعالیت کرده باشند (شدت سختی کار در کانون ها به قدری زیاد است که معمولا هر نفر بیشتر از یک سال دوام نمی آورد) در این شرایط معاونت معمولا به یک نفر نزدیک می شود و روی او تبلیغات گسترده ای انجام می دهد. این قاعده تقریبا هر دوره برقرار است که یک نفر از جانب معاونت به جلو فرستاده می شود تا در رای گیری شرکت کند. یعنی فی المثل زمانی که برای کانون مطالعات رای گیری انجام می شود، آقای x آن جا می نشیند و ممکن است کارهای رای گیری را هم خود او انجام دهد. بعد در روز رای گیری تنها کسی که شناخته شده است و عموما هم رای می آورد همان آدم است.  بنابراین نه وقتی برای صحبت کاندید ها وجود دارد و نه وقتی برای معرفی افراد باقی می ماند. در یک جلسه همه این مراحل خیلی سریع انجام می شود. البته ناگفته نماند که عذر یک قسمت از آن هم واقعا به شکل آیین نامه ای باز می گردد که از وزارت علوم ابلاغ شده است»   روزگارِ سپری شده کانون مطالعات و نشر اندیشه ادیب مرادی می گوید: «شما اگر به سال 96 نگاه بکنید، من به جرات به شما اطمینان می دهم که بالای هفتاد درصد فعالیت کانون ها را کانون مطالعات و نشر اندیشه انجام داد. ما هفته ای دو برنامه داشتیم و اگرچه ممکن بود گاهی جای برنامه ها عوض شود، ولی به طور کلی جلسات به صورت منظم برگزار می شد و مخاطب ثابتی هم پیدا کرده بودیم. کار داشت خوب پیش می رفت تا این که جلسه تحلیل و بررسی موضوع «دختران خیابان انقلاب» برگزار شد. پس از آن جلسه به نوعی عذر ما را خواستند و ما مجبور شدیم برای ادامه کار کانون به نوعی مصالحه کنیم، چراکه کانون تسویه شد و امکان ادامه دادن برنامه هایش در بهار 97 فراهم نشد. در نهایت نتیجه اش این می شود که جلسه اول کانون مطالعات که فعال ترین کانون سال قبل دانشگاه بوده است، با کمتر از ده نفر برگزار می شود که بخش زیادی از آن ها هم فعالین سابق و کنونی خود کانون بودند. یعنی عملا احتمال این که مخاطب جدید دانشجویی بتواند به عنوان نیرویی کارآمد یک سال در این فضا فعالیت کند، صفر است. قطعا یکی از اصلی ترین دلایل این موضوع این است که معاونت فرهنگی به فعالیت پایدار زیرمجموعه های خودش هیچ اهمیتی نمی دهد. شاید در همان دوره ای که با ما برخورد شد، معاونت می توانست میانجی گری کند و اوضاع به سادگی ختم به خیر شود بدون آن که فعالیت ما هم آسیب ببیند. ولی به هر نحو ترجیح دادند سابقه خوب معاونت را حفظ کنند و با نهادهای نظارتی وارد درگیری نشوند که نتیجه اش تماما ضربه خوردن کانون بود» ااو ادامه می دهد: «این موضوع در تمام این سالیان بوده؛ یعنی کسی که خوش خدمتی می کند دوام می آورد! اما عموما هیچکس نمی تواند بیش از یک سال خوش خدمتی کند. در موارد معدودی که اعضا می توانند بیش از یک سال دوام بیاورند، عموما یا درگیری هایی پیش می آید و یا وابستگی هایی به وجود می آید. در نهایت با وجود این که ما به عنوان فعال ترین کانون های ایران هم انتخاب شدیم، دانشجویان دانشگاه گیلان به آن شکل بهره ای از فعالیت کانون ها نبردند و بیشتر هزینه برای ساخت رزومه هایی بود که معاونت فرهنگی نیاز داشت تا به وسیله آن معاونت کل را راضی کن»   به طور کلی نقش دانشجویان را در رخوت فرهنگی دانشگاه گیلان چقدر پررنگ یا کمرنگ می دانید؟ «از منظری که من به قضیه نگاه می کنم، بچه ها را نمی شود مقصر دانست. قطعا در یک فضای مناسب بچه ها به سمت کار فرهنگی کشیده می شوند و دوست دارند که فعالیت کنند. طبیعی است که وقتی یک رخوت و نارضایتی عمومی در سطح جامعه داریم دانشجوها هم این موضع را احساس کنند. پس باطبع این رخوت برای آن ها هم ایجاد می شود. ولی مسئله اصلی این است که ما در دانشگاه گیلان هیچ وقت سنت فعالیت دانشجویی نداشتیم و در این سال ها با وجود آن که می توانستیم بسازیمش نساختیم»   این فعال دانشجویی ادامه می دهد: «من مطمئنم مثلا دانشجویان دانشگاه هنر و معماری اگر بتوانند کارهایی که دوست دارند را انجام دهند، قطعا انجام می دهند. اما متاسفانه معاونت فرهنگی آن قدر مرزها و خط قرمزهایش را جلو آورده است که این ها نمی توانند حتی به فعالیت دانشجویی مرتبط با رشته خود مشغول باشند. اگر دانشگاه نتواند به پدیده ای که در سطح جامعه اتفاق می افتد و جامعه درحال درگیر شدن با آن است واکنش نشان دهد، دیگر استفاده محیط دانشگاهی چه خواهد بود؟»   او اضافه می کند: «من فکر می کنم در زمان حال دانشگاه دیگر تفاوت کنتراستی خاصی با جامعه ندارد. قبلا هرچقدر که جامعه سیاسی بود دانشگاه ها هم سیاسی تر بود الان دانشجوها همان قدر در محیط های رسمی کمتر شرکت می کنند که عموم مردم علاقه کمتری به حضور در محیط رسمی دارند. این را نمی شود الزاما تقصیر دانشجو دانست. هرچند که به صورت کلی از سال 90 به بعد میل به شرکت در محیط های عمومی در دانشجویان به شدت کاهش یافته است اما من معتقدم دانشجویان حتی اگر به فعالیت در زمینه های فرهنگی، هنری و علاقه داشته باشند، پروبال لازم به آن ها داده نمی شود. سیاست ها تشویقی نیست یا آن جایی که تشویقی است، کافی نیست و درنهایت به هیچ وجه آزادانه نیست و عمده فعالیت های ما فعالیت های وابسته است. از این جهت می توان گفت شمار بچه هایی که حاضرند در این شرایط کار کنند افت کرده نه شمار بچه هایی که به این حوزه ها علاقه مندند»     به نظر شما با وجود ظرفیت های بالقوه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی استان گیلان، چرا معتبرترین و بزرگترین دانشگاه استان از این ظرفیت ها بهره ای نبرده است و فضای فرهنگی اش تا این حد دچار آسیب و رخوت شده است؟ «اگر بخواهیم خیلی ابتدایی بحث کنیم، باید بگویم که نه فقط من بلکه اکثر بچه های فعال دانشجویی معتقدند دولت یازدهم و دوازدهم با توجیه بهبود شرایط اقتصادی دانشگاه را به جریان راست واگذار و عملا از مطالباتش عقب نشینی کرد. اما متاسفانه اکنون با وضع موجود دیگر اصلا نمی تواند توجیه قابل قبولی باشد چون ما عملا با این اتفاق هم اقتصاد را باختیم و هم فرهنگ و سیاست را» او ادامه می دهد: «پس از روی کار آمدن دولت آقای روحانی که ریاست دانشگاه گیلان درحال تغییر بود، ما انتظار نداشتیم که آقای رضی بر مسند ریاست بنشیند. وقتی آقای رضی بر سر کار آمد ما انتظار نداشتیم که انقدر منفعلانه عمل کند. در مرحله بعد انتظار نداشتیم که معاونت فرهنگی اش را اینگونه انتخاب کند و در نهایت انتظار نداشتیم معاونت فرهنگیِ منصوب آقای رضی این چنین غیرفعال باشد، اما متاسفانه دقیقا همین طور شد. اما باز هم با وجود این فضا بسیاری از فعالان دانشجویی ماندند، تلاش کردند و فعالیتشان را ادامه دادند. یک زمانی مثلا در سال 95 فعالین دانشجویی دانشگاه تهران اذعان داشتند که برای برگزاری یک مراسم مذهبی از جانب انجمن اسلامی هم با مشکل روبه رو هستند و بسیار مشتاق بودند که بیایند و در گیلان فعالیت کنند. می خواهم بگویم فضای فرهنگی دانشگاه تهران تا آن حد عقب رفت و بعد دوباره احیا شد بنابراین چیز دور از دست رس و عجیب و غریبی نیست. ما فعالین دانشجویی مان هنوز در دسترس اند و متاسفانه از همین ظرفیت های باقیمانده هم استفاده نمی شود، لذا معاونت فرهنگی مشخصا بابت فضایی که الان وجود دارد مسئول است» ادیب مرادی می گوید: «از طرف دیگر من استان گیلان را اصلا استان دارای پتانسیلی نمی دانم. وضعیت جریان اصلاح طلبی به هیچ وجه وضعیت امیدوارکننده ای نیست، تشکل یابی اصلاح طلبان چه در درون دانشگاه و چه در بیرون چیزی در حد فاجعه است، و در انتها متاسفانه آن هایی که به دولت نزدیکند دانشگاه را بین کسانی که خودشان در دانشگاه گذاشته اند تقسیم کرده اند و این جای تاسف دارد. متاسفانه از لحاظ فرهنگی هم همین است. یعنی شما وقتی از دانشگاه خارج می شوید و به داخل فضای رشت نگاه می کنید، می بینید که عده ای به دولت ها نزدیکند که می آیند و می روند، عده ای اصلا دغدغه شان این نیست که بخواهند کار فرهنگی بکنند و نهایتا معدود جریانات مستقل ریشه داری هستند که ریشه فکری دارند و تلاش می کنند در هر شرایطی کار خودشان را انجام دهند. در تمام گروه هایی که الان دارند فعالیت می کنند، می بینیم که اقتصاد، امر حاکم است. برای مثال وقتی شما می خواهید فلان تئاتر را کار کنید، مسئله اصلی پیدا کردن تهیه کننده ست و مسئله بعدی این است که چطور تهیه کننده را تهیه کننده نگه دارید. ما در تماشاخانه ها، گالری ها و فرهنگسراهایی در آن ها کار فرهنگی صورت می گیرد، این موضع را به وضوح می بینیم که عملا پول، وارد فرهنگ شده است و حرف اول را می زند. به خاطر آن که حمایت دولتی وجود ندارد. وگرنه هنرمند مستقل هم باید بتواند کارش را انجام دهد. در یک کلام گیلان پتانسیل و ظرفیت کار فرهنگی دارد اما سنت و ریشه فعالیت مدت دار ندارد» او اذعان دارد: «گیلان حتما این توان را دارد که خیلی بهتر از این ها عمل کند به شرطی که حمایت لازم را نه تنها از جنبه دولتی و اقتصادی بلکه از لحاظ امنیتی هم دریافت کند. ما بارها با مسئولین دانشگاه صحبت کردیم تا همان طور که رابط اطلاعات در دانشگاه گیلان با فعالین صنفی جلسه برگزار می کند، با فعالین مستقل دانشجویی هم اندیشی داشته باشد. چون روندی که دانشگاه در پیش گرفته اتفاقا ضد امنیتی است و قطعا به ضرر دانشگاه و در سطح کلان به ضرر کل جریان حاکمیت است. یعنی نابخردی در سیاست های امنیتی در دانشگاه قطعا به ضرر حوزه فرهنگ و اجتماع تمام می شود. این طور نیست که ما بگوییم نظارت امنیتی مطلقا نباید وجود داشته باشد، نظارت امنیتی باید به صورت منطقی وجود داشته باشد. وقتی ما در دانشگاه فشاری مضاعف به افراد وارد می کنیم و می بینیم که امکان حداقلِ فعالیت هم از آن ها سلب می شود، باید یک آلترناتیوی برای این وضعیت داشته باشیم. بدون داشتن راه جایگزین، طبیعی است که افراد از ساختار فعالیت بیرون می زنند. بنابراین من سیاست های دولت، نهادهای امنیتی و معاونت فرهنگی دانشگاه گیلان را در کنار تغییر نسل دانشجویان اصلی ترین دلایل رخوت فرهنگی دانشگاه گیلان در سالیان اخیر می دانم»   او در بخش پایانی صحبت هایش می گوید: «ما بسیار کم پیدا می کنیم که دانشجویانی به مدت شش الی هفت سال در دانشگاه بمانند و فعالیت کنند. عمر فعالیت دانشجویی به صورت منطقی دو الی سه سال است و به نظر من یک قشری از فعالین دانشجویی دانشگاه گیلان در بازه سال های 90 تا 95 خیلی بیشتر از توانی که باید می گذاشتند را گذاشتند اما متاسفانه نتیجه نگرفتند. قطعا نمی شود تمام ناکامی ها را به پای یک طرف ماجرا نوشت، قاعدتا ما هم اشتباهاتی داشته ایم، حساسیت هایی به خرج داده ایم که نباید می دادیم، چیزهایی را قربانی کردیم که اگر دید کامل داشتیم از آن ها می گذشتیم و به طور کلی حفظ برخی چیزها به بهای از دست رفتن کلیت فعالیت دانشجویی شاید واقعا اهمیت نداشت. ولی با همه این ها من باز هم توپ را توی زمین خودمان نمی اندازم، چون اولا ما مسئول سیاست گذاری نبودیم، مقدار انعطافی که نشان دادیم بیش از حد بود، و نهایتا هم این ما نبودیم که عرصه را ترک کردیم بلکه ما را به زور از دانشگاه خارج کردند» بخش چهارم _ تشکل ها   آقای پورمقدری از نظر شما یک دانشجوی تازه وارد برای ورود به تشکل های سیاسی با چه موانعی از سوی خود این تشکل ها و معاونت فرهنگی روبه روست؟   حسین پورمقدری می گوید: «معتقدم عدم معرفی دقیق ماهیت و هویت تشکل های دانشجویی فعال در دانشگاه به دانشجویان جدیدالورود چه از جانب این تشکل ها و چه از جانب معاونت فرهنگی بزرگترین مانع برای ورود دانشجویان به تشکل هاست. شما تا هنگامی که اطلاعی از ساختار فکری و خط مشی عملی یک ساختاد ندارید تا بدانید به چه دلیل وجود دارد نسبت به ورود به آن ساختار رغبت نشان می دهید؟ قطعا خیر. این مشکل البته زمانی پیچیده تر می شود که تشکل های مربوطه نسبت به معرفی خود به دانشجویان رغبت نشان دهند در عین حال نهادهای ناظر و معاونت ها به انسداد مسیرهای فعالیت این تشکل ها بپردازد» او در ادامه می گوید: «مورد بعدی اما ساز و کار فیلترینگ برای ورود به این تشکل هاست که البته لزوما نمی تواند به عنوان یک مانعِ منفی تلقی شود. به عنوان مثال همه می دانیم که یک دانشجوی اصلاح طلب حق ورود به تشکل های غیر مستقل دانشگاه نظیر جامعه اسلامی، مجمع عدالتخواه دانشجویی و یا نهادی مانند بسیج دانشجویی را ندارد. به این معنا که حتی بر فرض ورودش به آنها، اساسا امکان فعالیت سیاسی در حوزه اعتقادی اش برایش محیا نیست. این فیلترینگ البته تنها مختص ساختارهای غیر مستقل نیست و اقدامیست که در تمامی تشکل ها به منظور بررسی انطباق مبانی فکری دانشجویان با پارادایم فکری تشکل ها صورت می گیرد»   از نظر شما که سال ها در فضای تشکل های سیاسی فعالیت کردید، مهمترین دلیلی که دانشگاه را برای فعالیت های سیاسی تا این حد خواب آلود کرده چیست؟   این فعال سابق دانشجویی در پاسخ می گوید: «برای پاسخ به این سوال ابتدا باید این مساله را یادآور شویم که دانشگاه و جامعه دو مورد منفک و جدای از هم نیستند و بنابراین تاثیر و تاثرشان نسبت به یکدیگر کاملا طبیعیست. همه ما می دانیم که شرایط فعلی حاکم بر کشور ابدا شرایط مطلوبی نیست و از این رو تقریبا روزی نیست که اخبار مربوط به اعتراضات جمعی و یا فردی اصناف و شهروندان در قالب تجمع و یا صدور بیانیه ها به گوشمان نرسد. واضح است که تحت چنین مواردی، فضای حاکم بر جامعه روز به روز امنیتی تر می شود، بنابراین ما چگونه می توانیم از نسل هایی که با جملاتی نظیر «سیاست پدر و مادر ندارد»  پرورش یافته است انتظار کنشگری مستمر سیاسی و یا فعالیت عمده اجتماعی داشته باشیم؟ این واضح است که نباید توقع داشت عموم دانشجویان نسبت به مسائل سیاسی و یا فرهنگی از خود دغدغه نشان دهند، هیچ زمانی هم اینطور نبوده است و همیشه درصد دانشجویان بی تفاوت بر دانشجویان فعال غلبه داشته است. اما طبعا امنیتی شدن فضای جامعه و در نتیجه فضای فعالیت در دانشگاه، از اقبال دانشجویان به فعالیت می کاهد. و این مواردی است که ما امروز در دانشگاه به وفور شاهد آن هستیم. از طرفی باید تفاوت های نسلی دانشجویان فعلی را با نسل های گذشته مورد توجه و واکاوی قرار داد. عمیقا معتقدم اولویت بندی های دانشجویان جدید به شدت در این مساله حائز اهمیت است و چه بسا بتوان آن را مهمترین دلیل رخوت دانشگاه برشمرد. نسلی که فعالیت دانشجویی برایش در زمره چندمین اولویت های زیست دانشجویی قرار دارد طبعا نمی تواند در عرصه فعالیت سیاسی فرهنگی در دانشگاه حضور چشمگیری داشته باشد. از طرفی متاسفانه باید پذیرفت که ساختار مدیریتی دانشگاه هم تعمدا به این رخوت حاکم دامن می زند و از آن قویا استقبال می کند.  به عنوان مثال تلاش گسترده جهت استحاله محتوایی روز دانشجو و فروکاست ارزشی برنامه های این روزِ با تاریخچه مشخص، به برگزاری هماهنگ استندآپ کمدی در دانشگاه ها توسط تشکل های دانشجویی غیر مستقل و معاونت های فرهنگی قویا شاهدی بر این مدعاست»       مشخصا حال و روز انجمن اسلامی را به عنوان تنها تشکل اصلاح طلب دانشگاه چطور ارزیابی می کنید؟   اجازه دهید پیش از پاسخ به این سوال آن را اینگونه اصلاح کنم: «انجمن اسلامی به عنوان تنها تشکل مستقل دانشگاه» او سپس می گوید: «این نکته را نمی توان منکر شد که مدتیست کیفیت فعالیت تمامی تشکل های دانشگاه رو به افول گذاشته، اما از آنجایی که معتقدم مهمترین ارزش فعالیت دانشجویی، استقلال فکری و عملی آن است، کماکان بر این باورم که انجمن اسلامی به عنوان تشکلی مستقل (و نه وابسته یا فرمایشی) مناسبترین میدانگاه فعالیت سیاسی در دانشگاه است»   در فضای سال ۹۷ تشکل های مختلف چقدر از هم دورند؟ و آیا می توان به هم اندیشی و اتحاد آن ها در فضای دانشگاه گیلان امید داشت؟   هم من و هم شما از تفاوت مبانی فکری و عملی تشکل های دانشگاه آگاهیم. از این جهت مطرح کردن مبحث «اتحاد تشکل ها» مگر تحت شرایطی که پای مساله ای صنفی یا برگزاری مناظرات مشترک به میان باشد بی معناست. اتفاقا اختلافات فکری و عملی تشکل ها امریست مبارک، زیرا تا اختلافی نباشد، گفتگویی هم صورت نمی گیرد و تا گفتگویی حادث نشود عملا ارتقا و پیشرفتی در تفکر نیز صورت نخواهد پذیرفت.   با توجه به وضعیت اکنون تشکل ها در دانشگاه گیلان، آیا می توان به آینده ی آن ها امیدوار بود؟ آنچه ظاهر امر نشان می دهد البته بسیار ناامید کننده است. قصد شعار دادن ندارم،  اما بنا بر تجربه قاطعانه می گویم که پاسخ این سوال حداقل درباره انجمن اسلامی مثبت است.ما پیش از این شرایطی بحرانی تر را نیز تجربه کرده ایم و از آن جان سالم به در برده ایم. با تکیه بر تجارب گذشته عبور از این شرایط نیز به طور قطع امکان پذیر است. گفت و گویم با فعالین دانشجویی سابق تمام می شود اما کماکان سوالات زیادی با من باقی می مانند. آیا دوباره می توان به سلطه جنبش دانشجویی در دانشگاه ها و مشخصا دانشگاه گیلان امید داشت و آن را عاملی مهم در هدایت جریان اجتماعی به حساب آورد؟! آیا دانشگاه گیلان دوباره می تواند سازوکار حمایتی منطقی خود از فعالینش را در پیش بگیرد؟ و در پایان آیا هنوز می توان انجمن اسلامی را، تشکلی مستقل، فعال و راهگشا قلمداد کرد؟!