گیل خبر/ وحید شعبانی
سرزمین گیلان از جنبه های بسیاری به هنرمند فقید خود مدیون است؛ یک اینکه گویش گیلکی را در بهترین و ظریفترین صورت هنری، در قالب زیباترین و دل انگیزترین اشعار و منظومه های ادبی و با دستمایه قرار دادن خاطرات و بیمها و امیدها و زخمها و مرحمها و رویاها و کابوسهای مردمان گیلان زمین به گونه ای زوال ناپذیر ثبت کرده است. نه. زوال پذیری عبارت بجایی نیست. شیون فومنی نه تنها زوال پذیر نیست بلکه هر روز بر شهرت و اعتبار و محبوبیت وعمق نفوذش بر اذهان و فرهنگ مردمش افزوده میشود. هر چه از مرگ شیون می گذرد مردم بیشتری نامش را بر زبان می آورند و آثار ظریفتری از او را نجوا می کنند. « شیون به دعوتهای رسمی و شب شعرهای مناسبتی بسنده نمی کرد و هر جا اهل دل سراغ داشت و مردم دلپاک و ساده و همزبانی می یافت شب شعرش آغاز می شد. » این گفته ی اکبر اکسیر بخش عمده ای از آن چیزی بود که شیون به واسطه ی آن در زمان حیات و پس از آن، در خون و پوست و گوشت زمانه و فرهنگش ریشه دوانید؛ مردمی بودن محض و بی واسطه. آنگونه که می نویسد:
« تا قبله میشین مردمه من قبله نمایم
سودای چپ و راسته نارم فکر شمایم... »
او به صراحت به جناحین اشاره و خود را از هر دو جدا می کند. با چنین رویکردی شیون فومنی چه در شخصیت فردی، و چه در هنرش، که آن هم از شخصیتش جدا نیست، قابل مصادره نخواهد بود. با اینحال نظیر هر فرد و مقوله و چیز ارزنده ای، در تیررس آن قرار دارد. در واقع زمان نشان خواهد داد که بسیاری از آنچه که شیون از آنها نالید و نوشت و بار منحوسشان روی دوش و سینه ی او سنگینی می کرد، و قلبش را مجروح کرده، می آزرد، کم کم خود را به نام و شعر شیون نزدیک کرده و خود را شیون دوست نامیده و شیون را منادی آرمانهای خود «معرفی» خواهند کرد. معرفی عبارت به جایی است. در واقع به نظر می رسد شیون یا از سر اتفاق تراوش گونه، یا تعمد زیرکانه، یا هوش ناخودآگاهش، در شعر طنز انتقادی بلندی، خود، زمانه، مردم، و دردها و تهدیدهایشان را بیان می کند، و دفاعیه ای بر اصالت مردمیگری را از خود به یادگار می گذارد. هر چند که رگه های چنین بیان و بیانیه ای در اکثر قریب به اتفاق آثارش به وفور یافت می شود. به هر روی با وجود «معرفی» و چنین سروده هایی، بسادگی می توان شیونی ها را از غیر تمییز داد و چهره ی جاودان هنرمند اصیل مردمی را مانند الماسی تراش خورده در تلالوی «استقلال» اش از هر چه رنگ و بوی وابستگی و تظاهر و ناصادقی دارد تماشا کرد.
اولین کنایه ی شیون در شعر «معرفی» یکی از جالبترین پرداختهای اوست؛
خدا که انصاف نده دکترانه...
او ماجرای یک پسربچه ی مسلول روستایی را روایت می کند که والدینش دار و ندارشان را برای معالجه ی تنها پسرشان به پای پزشکان می ریزند و او هرگز درمان نمیشود.
شیون کلمات را اتفاقی به کار نمی گیرد. او یک جامعه شناس ریزبین و یک زبان شناس دقیق است. او به صراحت در «معرفی»، بسیاری پزشکان را بی انصاف می نامد. کسانیکه از سوی خداوند از نعمت انصاف محروم مانده اند.
بیراه نیست اگر به این بیافزاییم ماجرای واقعی شاعر روستایی اهل لشت نشا را که بخاطر یک شعر گیلکی که در آن با یک مقوله ی مربوط به درمانگاهها شوخیهای شده بود از سوی جامعه ی پزشکان به محکمه فراخوانده شد؛ تصویری توامان خنده دار و غم انگیز: نشستن یک شاعر سالخورده ی روستایی در مقابل میز قاضی بخاطر نوشتن یک شعر طنز محلی. و شیون سالها پیش از این واقعه در معرفی به این اشاره می کند که:
خدا که انصاف نده دکترانه...
از این گفته عبور می کند. روایت را ادامه می دهد و در بندهای پایانی شعر چیزی به آن می افزاید؛
دزد اونه که خو مطب گوشه جا
پول کره پارو دره بی سر صدا...
پسربچه ی مسلول شعر شیون که حال در بزرگسالی بعنوان «فعله ی بی مزد»، مستاجر اطاقکی معطر به بوی فاضلاب محله ی رودبارتان است، در نیمه شبی، در حالیکه پولی برای دوا و درمان طفل بیمارش ندارد، در حین پرسه زدن در خیابان، از سوی پلیس، به ظن دزدی دستگیر شده و در مقابل قاضی می نشیند. شیون از زبان « ممجعفر» بخشی از تاریخ محلی مردمش را روایت می کند، آنها را تقدیس می کند، بر تیره بختی و تنهایی و فقرشان دل می سوزاند، از نجابت و تلاشگریهاشان ستایش می کند، و به دشمنانشان می تازد. بخش پایانی شعر « معرفی» صحنه ی این تاخت و تاز است. جایی که شاعر با اشاراتی کنایی دزدها و کلاشان و شیادان واقعی اجتماعش را رسوا و «معرفی» می کند. پس «معرفی» فقط معرفی مردم نیست، معرفی زالوهای اجتماع نیز هست. آنها که خون مردم را می مکند و انگل وار از مصائب مردم ارتزاق می کنند.
نظیر محتکران؛
جیگا دنه خانه جا خوردنی بار...
گرانفروشان؛
دزد اونه که گران فروختندره
کارگر مُرده یه سوختندره
و کم فروشان؛
دزد اونه که مثل می آبجی ابرو
لنگه به لنگه یه اونه ترازو
و به روشنی به دهن کجی در مقابل ثروتمندان و سرمایه داران می پردازد؛
دزد اونه که وکیل پولدارانه
آشغال روف سفره ی کفتارانه
دزد اونه که سربار زحمتکشه
نقشه ی پولدار شدنو می کشه
در کنار اینها شیون همواره به تلخی و تندی از « نوکر مآبی» یاد کرده است. هر چند که این مرام و مسلک، در همه جای فرهنگ ما مورد بدگویی واقع شده اما در عمل « نوکر مآبی» بخش جدایی ناپذیر این اجتماع بوده است. به گونه ای که آنقدر گسترش یافته که قبح آن ریخته و دیگر به آن زشتی که در اشعار و روایات و رسالات اخلاقی به تصویر کشیده شده به نظرمان نمی رسد، و فراتر از اینها نردبان ترقی و رسیدن و پست و مقام نیز محسوب می شود. اما نظرگاه شیون دستخوش چنین کمسویی و تاربینی و پیرچشمی و فسادی نشده و تا آخرین نفس از آن به بدی یاد می کند؛
دزد اونه که عاشق هه ایمرویه
مقام واستی بله قربان گویه
اما شاید آنچه در «معرفی» شیون آنقدر ریزبینانه و طلایی بوده که نگارنده را وادار به نوشتن یادداشتی بر شعری کرده که خود آنقدر صریح هست که نیازی به معرفی و واخوانی و بازگویی ندارد، در این بیت نهفته باشد؛
دزد اونه که کارخانه دارا بوسته
قانونی خو اسبه سوارا بوسته
این کانون انتقادات و گلایه های اجتماعی شیون در شعر بوده است. شیون کمتر از تبهکاران و قانون گریزان و اجتماع ستیزان بد گفته، و بیش از هر چیز دغدغه ی آن طیف رو به توسعه ای را داشته که از طریق شناخت قانون، و با همگامی قانون، و به کمک تکماده ها و تبصره های قانونی، تیشه به ریشه ی مردم می زنند. آنها که با لباس اتوکشیده و عطر و ادکلن و لبخند و جواز رسمی خون مردم را می مکند. آنها که امروز بعد از قریب به دو دهه بعد از مرگ شیون از جایگاههایشان پایین کشیده و بعنوان خائن و مختلس و مفسد روانه ی زندان یا متواری می شوند. این کمترین نشانه بر آینده بینی شیون و سِحر بینش اخلاقی و اجتماعی اوست.
شیون در انتهای شعر «معرفی» تیر خلاص را می زند و به شیوه ای کلی گویانه، بدون متهم کردن فرد یا قشر خاصی، محکومان کوچک را ساده دل و بداقبال، و کلاشان و سردستگانشان را مجرمان واقعی می داند؛
دزد و دغل فت و فراوانیدی
ممجعفران گوشه ی زندانیدی
ظرافت شیون اینجاست؛ وجه تمایز او با سایر منتقدان. شاید بسیار باشند هنرمندانی که می کوشند زبان گویای مردم پایین دست باشند اما این زبان تنها تا حدود شناخته شده ای گویاست. اما شیون با آسیب شناسی دقیق و کلان نگری به مشکلات و معضلات و مصائب مردمش، زخم چرکین را می یابد و آن را در مجاورت هوای تازه قرار می دهد.
او به آن سادگی که مثلا فلان شاعر مورد پسند و حمایت نهادهای فرهنگی قرار گرفته است در آغوش گرفته نمی شود. و اتفاقا این خیلی هم خوب است. چون شیوه ی شیون در مقابل بسیاری از جنبه های هنر بخشنامه ای و سفارشی و مناسبتی ست. کسی صلاحیت و نجابت آن را ندارد که شیون فومنی را در آغوش بگیرد. کسی و حزبی و سازمانی و طیفی حق ندارد او را بنام خود مصادره کند. نباید برای او بزرگداشت بگیرند. خیابانی هم به نامش در آمده. ایکاش در نمی آمد. او فراتر از این ادا و اطوارها و افاده هاست. او خود، خودانگیخته بود و مردمان خودانگیخته را می پرستید. او کلامش را به مدح این و آن صادر نمی کرد و در بیان حقیقت مصلحت را در نظر نمی گرفت. اما نکته اینجاست که همین زبان تند و صریح شیون او را از سوی برخی در موقعیت تردید قرار می دهد. آیا آثار شیون به تمامی قابل طرح و انتشار و ستایش اند؟ آیا شیون را می توان به عنوان الگویی برای دیگر هنرمندان «معرفی» کرد؟
نه. شیون بودن و شیون شدن دردسر دارد. دردسری که شیون به قیمت جاودانه شدن به جان خرید، و آنرا مانند آبی گوارا در خشکنای صداقت و صفا و پاکباختگی نوشید. و میز پرستان و میزنشینان و میزخواهان و میزاندیشان، هرگز آن زلالیت و شفافیت و صمیمت محض را درک نخواهند کرد.
گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.