گیل خبر/ عماد واسع ثابت قدم آقای شهردار سلام ... در همین اولین سطرحهای که برایتان می نویسم، نمی خواهم فکر کنم دارم نامه ای رسمی می نویسم تا شهردار شهرم آنرا بخواند، راستش اصلا رسمی نوشتن و در واقع اداری نوشتن را نه بلدم، و نه خوشم می آید. پس آقا مهروز صدایت می کنم با اسمی که در  مدرسه، میان همکلاسی های سابق و یا حتی توی خانه ات همسرتان شما را صدا می کند. در این روزها و ماههایی که مجدد دوباره شهردار شدید، از آن موقعی  که کفه ترازو روی کار آمدن شما داشت کم کم در  بافت عام مردم شهر می چربید، همه ما فکر می کردیم اگر کسی باید شهردار رشت بشود، یک رشتی باشد که چه بهتر می شود، شهری که در آن زاده شدیم و پر از خاطراتش کردیم، یک جورایی دیگر دست خودمان است. یک رشتی آن هم به سن خوب، تحصیلکرده و تازه یکی ازهمین بچه محل های خودمان، نانمان توی روغن است، یک قدمی که همیشه به عقب رفته ایم را به جلو سوقش می دهیم، و امیدواری را اینبار با شرایط که علاقمند می شویم تن به کار دهیم، شروعش می کنیم، این شهر و شهردارش همچنان که دوست داشتیم از تن ما باشد را همراهی و یاری کنیم، شما شهردار شدی و حکایتش هم دیگر خودتان بهتر می دانی، عکسها و فعالیتهای شما را نگاه می کنم، حضورت در جلسات صحن شورا، و روایت هایی که از آن بی خبر نیستم. اما حرفهایی را که می خواهم بگویم، نه از ناهمواری کوچه های ماست، نه آبگیری خیابان در هنگام بارندگی، و نه نامه ای که نیاز است شما زیرش را پاراف کنید تا کمکی به جایی بشود. حرف حرف خودتان است، وقتی دوست داشتید و پیش قدم شدید و تمایل پیدا کردید که یکی از دو تیم فوتبال شهر رشت را زیر پر و بال شهرداری بگیرید، داستانش از برای تعریف کردنش، جز مثنوی صد من کاغذ نیست، قرعه به خاطر شرایط فعلی به نام سپیدرود شد، بماند، درد داماش هم انگاری برای مردم و هوادارانش نمی خواهد جویای تسکینی باشد. بدون تعارف می خواهم اصل مطلب را بگویم، می گویند همانطور که حتما خودتان هم رصد کرده اید در رسانه ها، شما جمعیت بیست هزار نفری آخرین بازی سپیدرود رشت در روز صعود را دیده اید و به دنبال این هستید منافع خودتان را دنبال کنید، نمی دانم کار درستی است یا که نه، اینکه باز می گویند، شما به دنبال رای هستید تا شورای دوره بعد را از حامیان خودتان نگهدارید، هزاران حرف که همه اش نفعش انگاری برای شما هست، باز این وسط ما و دوستداران یک تیم، که سالهاست صورتمان را با سیلی سرخ کرده ایم چشیده ایم. آقا مهروز شاید حرفهایی را که برایتان می نویسم، نه از فرط تاثیر قرار گیری عموم مطلع شرایط سپیدرود است، و نه از اینکه به فکر این باشم منافع ای را بر سمتی دنبال کنم، اینکه تا به حال شما کجا بودید، چه کردید هم، فقط می ماند که اگر چیز مثبتی بود، باید بگویم، خدا عوضتان دهد، حالا که یکی از تیمهای شهرم شرایطش ختم صعود به لیگ یک شده؛ در این موج افول ورزش گیلان با مدیریتهای ورزشی که چیزی از آن نگوییم بهتر است، چون طاقتی از نقد در میان مدیران نبوده و نخواهد بود، پس اصل مطلب را در همین نوشته ها برایتان می گویم؛ حالا این مردم چشم امیدشان به سپیدرود رشت است، اینکه تیم را به شهرداری می دهند یا بلایی به سرش خواهند آورد را هم به گوشه ای می سپاریم، فقط حرفهای ما از این مهم جدی است، که با احساسات سیل عظیم دوستداران فوتبال در رشت و علاقمندان به تیم سرخ رنگ شهر بازی نکنید، اینکه می گویند، شهردار طمع دارد، بوی کباب خورده، و هزاران داستان دیگر، حرفهایی که در نقل سالهایی که گذشت در مورد دیگران که ورودی هم اگر کرده باشند بیراه نبوده، اما حالا آمده ایم، للهی بگوییم، وقتی دل خوشی یک شهر، عشق یک جوان که باید نها آرزویش پیدا کردن کار باشد اما  دل خوشی اش این باشد بتواند بازیهای سپیدرود را از نزدیک ببینید، یا پیرمردی که به عشق سالهای حضورش در کنار سپیدرود دل خوش کرده، و وجدانا آرزویش این است، تا عمرش به پایان نرسیده سربلندی سپیدرود را ببیند، می خواهم بگویم، ما دیگر جانی نداریم، امیدی که همیشه در ناامیدی به دنبال روزنه ای می گردیم، اینکه بی تعارف بارها بازی خورده ایم، و بارها از زرنگی به عقب ماندیم، ما واقعا در این روزمرگی های زندگی، دل خوشی مان همین سپیدرود شده، وقتی این تیم ما را برای یک صعود به جایی که بودیم از آنجا شروع به ریزش کردیم با هزار لطمه روحی دوباره بازگرداند، شما بدان این زیبا رود ما چه ارزشی برایمان دارد، ما بار اول نیست که بازی می خوریم و مطمئنا اگر به یک درک درست و ساختار مورد تایید بر اصل صداقت و درستی نرسیم، همیشه در حال درست کردن افکار دایی جان ناپلئونی هستیم یا به این فکر می کنیم باز می خواهند از طرفی سرمان را شیره بمالند. ما حتی با وجود صعود، لبخندها و اشکهایی که از سر ذوق همراهمان بود، روزهای خوبی نداریم. آقا مهروز بگذار راحت تر از این خطهایی که برایتان نوشتیم بنویسم، بیا بیشتر اینبار به فکر مردم باش، به فکر دل خوشی که در این روزهای پژمردگی، نایاب ترین حکمی است که باید به دنبالش باشیم. در  این دعواها و چند دستگی ها، در این راست گفتن ها و دروغ گفتن، که فقط کلاف سر درگمش عایدمان شده، بیا هم به خودت فکر کن، هم به ما! به ما که نفعمان سوای هر شخص، مسئول، و مدیری جمعی است، هیچ وقت سپیدرود را انحصاریش ندانسته ایم و هیچ وقت مانند تاریخ پر فراز نشیبش دورش سیم خاردار با یک علامت ورود ممنوع قرار ندادیم. اکنون در وضعیتی بغرنج هستیم که شاید به مانند چند سال گذشته بعد از صعود به لیگ یک بازهم شاهد سقوط به لیگ دو باشیم و دوباره آمال و آرزوهای فوتبالی شهرمان خشک شود تا به قول هوادارانمان ماهی ها خشک شوند. در این بازار آشفته کوچ بازیکنان و بی پولی مدیران و ترس از سقوط و در حالی که نمی دانیم دوست و دشمن در این دعواهای مدیریتی را متوجه شویم کاش مهرورزی پیدا شود که همه مطمئن باشیم در ورای کسب و شهرت و محبوبیت ثمره ای مثبت نیز برای این شهر داشته باشد. لپ کلام اگر به خیر کمک گام بر میداری، بیا و وسعت قلبت را نشان بده، گوشه ای از کار را بگیر و نشان بده و بفهمان که شما هم به دنبال لذت بردن از رضایت مردم شهرت هستی، حتی اگر نفعی را برای برنامه های دیگرت در پیش داری، هر کسی می تواند به دنبال نفع خود باشد، در صورتیکه نفع اکثریتی مردم را نادیده نگیرد، ما دیگر دلمان نمی خواهد، دست به سر شویم، کلاه گشادی بر سرمان برود، و مورد سرزنش این و آن قرار بگیریم، و بگویند وقتی جو گیر شده بودید این روزها یادتان می آمد. پایگاه گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.