دیدار با کودکان بی سرپرست بهزیستی
۱۳۹۳/۰۶/۰۳ ۱۵:۱۵ چاپ
شب است و ستاره های آسمان سوسو می زند، نگران ... مضطرب ... نه واژه ای فراتر از اینها، نه نگرانی است نه اضطراب حس عجیبی آمیخته با آرامشی درونی ... قرار است با مسئولین جهاددانشگاهی گیلان به دیدار کودکان بی سرپرست بهزیستی برویم، شاید زودتر صبح برسد و این دلهره عجیب از وجودم رخت بر بندد. در ذهنم رژه می روند تصاویر چهره های مظلومانه کودکانی که در سرنوشت عجیب اسیر شده اند. حس غریبانه ای وجودم را می لرزاند. شاید در نگاه معصومانه این کودکان طاقتم طاق شود.... صبح رسید .... در انتهای حیاط بهزیستی رشت ساختمانی ساده و قدیمی با امکاناتی محدود سرپناه بیش از 20 کودک بی سرپرست است. وقتی وارد سالن می شویم تلویزیون روشن است و تام و جری به دنبال هم می دوند ولی چرا آنها نمی خندند؟! چرا در شوق پیروزی قهرمان کارتون های بچگانه عکس العمل نشان نمی دهند. انگار در دنیای دیگری لبخند زندگی را جستجو می کنند...34743t چند کودک متوجه حضور ما می شوند بلند شده و به استقبال می آید. همه نگاهها به سوی میهمانان است. با چند نفر دست می دهم و کودکی که علی صدایش می زنند روی صندلی نشسته و سر تکان می دهد. دستم را به سمتش می گیرم، دست نمی دهد. دو دستش را در پشت کمر گره کرده است. و می گوید سرما خورده ام... مریضم... مریض می شوی و ... من مادرانه آه می کشم، دلم می گیرد و می خواهم با تمام وجودم فریاد غم بزنم. کلام مهربانانه اش تا عمق وجود رسوخ می کند، بیان عاقلانه مردی کوچک که زندگی را به پهنای دل مهربانش تفسیر می کند. بیست و چند نفرند، کودکانی که در پناه بهزیستی مظلومانه اسکان داده شده اند. چهره های معصوم و مظلومشان همه گروه را مبهوت ساخته است. مودبانه در کنار هم نشسته اند و چشم بر صفحه تلویزیون. دردشان بزرگ است، آنقدر بزرگ که یارای خنده بر هیچ حسی را ندارد. غم بر چهره همه گروه نشسته است، حس می کنم صدای قلبها هم در اینجا با آهنگی متفاوت می زند.. امیرحسین جان پذیرایی کن مامان جان...34738t صدای مسئول این کودکان است، خانم عشقی و عشق پاکی که مادرانه در وجودش پرورانده است و چه عاشقانه صدا می زند. در نگاه متعجب ما می گوید؛ امیرحسین پسر بزرگ من است و پسر بزرگ هر خانه مسئول پذیرایی از میهمان، مگر غیر از این است؟ دستم از گره باز نمی شود، خدای من، محبت عاشقانه این زن تا چه اندازه پاک و بی آلایش است که اینگونه سخن می گوید. غبطه می خورم به شور و عشق و محبت خالصانه بندگان پاکی که خدا لطف بزرگی در حق آنان روا داشته است، لیاقت کمک و همدلی با کودکانی که مادر ندارند، یاد حرف عزیزی می افتم که مادر از دست داده بود و می گفت؛ پدر تکیه گاه است ولی یتیمی به بی مادری است... مادر بودن و مادر شدن لیاقتی است که خدا به بندگانش می دهد و قطعا رحمت لایزال خداوند نصیب زنان عاشقی می شود که این کودکان را یاری می کنند. خانم عشقی از استعداد پسران می گوید؛ مهدی من خیلی شاگرد زرنگی است معدلش امسال 20 شد، امیر علی فوق العاده باهوش است، مهیار با همه مهربان است، محمد من پسر خوب مامان همیشه به دیگران کمک می کند، علی و آرمان و سهیل خیلی خوب فوتسال بازی می کنند، برای مسابقات باشگاهی هم انتخاب شده اند.34742t خدای من، کودکان این مرکز نه توپ چرمی دارند و نه کفش و لباس مارک دار ورزشی، ولی با توپ های پلاستیکی در حیاط پشت بهزیستی گاهی با دمپایی های لاستیکی و گاهی هم پابرهنه بازی می کنند تا راهی یابند که نشان دهند هستند، وجود دارند، زنده اند، پویایی حق آنان است حتی اگر مادر نداشته باشند، حتی اگر پدر با دستان پر از میوه به خانه نیاید، حتی اگر از مادر نشوند پسرم مواظب باش پاهایت زخمی نشود.. و شاهد این همه سخن درختان چنار قد کشیده در حیاطی است که سالهاست رنج این کودکان و همنوعانش را دیده اند، کودکانی که با رنج می سوزند ولی با عشق به همراهی زنانی چون مادر عاشقانه زندگی می کنند. پسران ما هفته بعد عازم مسابقات فوتسالند، این جمله خانم عشقی جرقه ای شد برای طرح پیشنهاد مسابقه دوستانه فوتسال بین تیم بزرگسالان جهاددانشگاهی گیلان و تیم کودکان هدایت بهزیستی رشت. قرار دیدار گذاشته شد، خبر مسابقه در جهاددانشگاهی دهان به دهان می چرخد و چقدر هیجان دارند، همکارانی که قرار است مشوق کودکان بهزیستی شوند. روز بازیست، دو تیم آماده می شوند تا در برابر هم به میدان بروند. تیم بزرگسالان جهاددانشگاهی گیلان متشکل از مدیران و اعضا هیات علمی با افتادگی و بزرگواری تمام و کودکان هدایت بهزیستی رشت که علیرغم جثه کوچک و سن کم ،روحی بزرگ دارند و هیچ هراسی از این رویارویی در دل ندارند و چقدر با اراده اند. صلابت در قدم های کوچکشان دیده می شود. بازی آغاز می شود، تیم کودکان هدایت بهزیستی برای پیروزی می جنگند و با همدلی و همیاری گل می زنند و چه زیبا شادی می کنند. تیم جهاددانشگاهی در پایان مسابقه، با افتخار بازی را واگذار می کند و باخت شیرینی را می پذیرد. آری، کودکان فردای ایران، شما پیروزید به واسطه لطف و محبت خداوند که از دستان مهربان بندگان خوبش بیرون می آید تا دستتان را برای زندگی بهتر بگیرد. مهربانانی که پشتیبان یتیمان هستند و در جای جای این خاک حامیان شما خواهند بود تا با زندگی در مبارزه باشید و پیروز میدان.34741t خیرین و مشتاقانی که برای پیروزی و موفقیت و صلابت شما در هر لحظه از زندگی در کنارتان خواهند بود تا بارقه امید و پیروزی در وجودتان زنده باشد. به گزارش ایسنا، جمع کثیری از همکاران جهاددانشگاهی گیلان و خیرین در پی برگزاری این دیدار و برگزاری مسابقه در یک اقدام خداپسندانه با تهیه هدایایی ویژه از این تیم قدردانی نمودند. شایان ذکر است با توجه به نزدیک شدن به روزهای آغاز سال تحصیلی و بازگشایی مدارس، جهاددانشگاهی در نظر دارد با کمک خیرین نسبت به تهیه لباس، ملزومات مدرسه، کیف و کفش و... این عزیزان اقدام نماید، لذا عزیزان همیشه همراه می توانند برای کسب اطلاعات بیشتر و کمک با شماره تلفن های 3239678 و 3239679 و پیش شماره 0131تماس حاصل نمایند./ایسنا
همرسانی کنید:

نظر شما:

security code