به گزارش گیل خبر روزنامه تعادل ویژه گیلان نوشت:درست است که او یکی از حامیان دکتر ثابت قدم، شهردار رشت است و تمام قد از برنامه های او دفاع می کند، اما چیزی که دکتر رضا رسولی را متمایز می کند، تسلط او بر مفاهیم توسعه و ترافیک شهری است. شاید بتوان او را یکی از متخصص ترین چهره های پارلمان شهری دانست. با رییس کمسیسون حمل و نقل و ترافیک شورای شهر رشت، درباره ریز و درشت برنامه های مدیریت شهری برای ترافیک و حمل و نقل شهری گفت و گو کردیم.
آقای رسولی، شما در زمینه حمل و نقل شهری، در شهرداری وزنه ای محسوب می شوید. در واقع نبض کار دست تان است. می دانیم که تحول بزرگی الان دارد در حوزه حمل و نقل عمومی اتفاق می افتد. می شود چارچوب این تحول را برای مان ترسیم کنید؟
من مهندس عمران و فوق لیسانس ترافیک هستم، و اساساً مانیفیست بنده همین است؛ مباحث ترافیکی. پیش از آن که آنچه را که دارد اتفاق می افتد تشریح کنم، می خواهم درباره سیاست ها و نگاهی که باعث شد کار به این جا بینجامد صحبت کنم. حالا متاسفانه ما داریم در شهری با کالبدی مشخص زندگی می کنیم. این شهر دارای دومین تراکم جمعیتی کشور است که به علت ارزش تاریخی و حاصلخیز بودن زمین در این شهر عرضی که برای معابر به طور تاریخی در نظر گرفته عرض اندکی است چون از زمین استفاده های دیگری می شد.
این مساله کلا در اقلیم مناطق شمالی وجود دارد و باعث شده که شهر ما در خلاء مدیریت سیستم ترافیکی، به یک بحران برسد. در طول دو سال گذشته ما به عنوان مجموعه سیاستگذار در حوزه شهری آن چه تلاش کردیم به آن بپردازیم این بود که یک تغییر و دگردیسی در نظام ترافیکی شهر به وجود آوریم و آن هم برداشتن تمرکز از روی ماشین های شخصی و حمل و نقل ترابری جاده ای در شهر به سمت حمل و نقل همگانی بود. از همان سال اول آغاز به کار شورای چهارم با شکل های شدنی تری پیش می رود. قبل از آن مبحث خیلی مفصلی مطرح بود و هنوز هم هست، به عنوان قطار شهری و مترو که به هر حال موانعی در اجرای آن وجود دارد. چون قبل از هر چیزی این طرح ها ابتدا باید در شورای ترافیک تصویب شود و بعد تامین هزینه ها مساله است و سوم این که اساساً داشتن مترو شهر را از داشتن شیوه های حمل و نقل عمومی با ظرفیت کمتر بی نیاز نمی کند. یعنی اگرچه که چنین طرحی دیر هم به بهره برداری می رسد ولی حتی اگر همین الان هم مترو می داشتید، باز هم نیاز به دیگر وسایل نقلیه عمومی احساس می شد. تهران نمونه بارز این مساله است. در طول ده سال گذشته توسعه خطوط BRT و بهبود سیستم حمل و نقل همگانی در تهران به شدت باعث شد که راندمان خطوط مترو بالا رود و سیستم کاراتری به دست آید. دلیلش هم این است که ما در متدولوژی در واقع توالی حمل و نقل با سرعت و ظرفیت های مختلف را داریم. این اتفاق باید بیفتد. اگر بخواهیم مثال عددی بزنم تاکسی ها دوهزار نفر ساعت ظرفیت دارند، اما مترو 60 هزار نفر در ساعت. این وسط باید شیوه هایی وجود داشته باشد که این توالی را رعایت کند. وگرنه شما باید آن قدر ظرفیت مترو را پایین بیاورید تا با تاکسی بتوانید آن را پوشش دهید که این کار، مقرون به صرفه نیست. با این اوصاف ما روی سیستم اتوبوس رانی تمرکز کردیم. ما شاید یکی از موقعیت های طلایی در حوزه توسعه شبکه حمل و نقل همگانی و اتوبوسرانی را به طور مشخص از دست دادیم. در مقطعی که بحث هدفمندی یارانه ها و سوخت مطرح شد دولت بخشی از آن درآمدی که از آن حوزه به دست می آمد به خرید اتوبوس اختصاص می داد. مراکز استان ها تعداد زیادی اتوبوس خریدند. در تهران فقط حدود 8 هزار اتوبوس نوسازی شد. اصفهان و شهرهای بزرگ هر کدام بالای 1000 اتوبوس خریدند. چون دولت 85 درصد سوبسید می داد. اما در رشت به این خاطر که روی سیستم اتوبوس رانی تمرکز نداشتند، کل چیزی که نصیب ما شد 5 عدد اتوبوس بود.
چه طور شد که ما این قدر بی نصیب ماندیم؟
تمرکز روی شبکه اتوبوس رانی خیلی وجود نداشت و توجهات بیشتر به قطار شهری معطوف بود. البته امروز هم ما نسبت به قطار شهری بی تفاوت نیستیم. ولی این ها ما را بی نیاز از داشتن مُدهای میانی نمی کند. شهرهای بزرگ دنیا همه ی این ها را در کنار همدیگر دارند و یک نمودار نسبتا پیوسته ای را تشکیل می دهند نمودار سرعت، ظرفیت. به هر صورت زمانی که ما آمدیم در مجموعه شورای شهر در شرایطی بودیم که وضع مان اصلاً در حوزه اتوبوس رانی خوب نبود و همین طور مدیریت ما هم چندان خوب پیش نمی رفت. در هر صورت در حال حاضر حدود 30 اتوبوس فعال در رشت داریم که واقعاً نگران کننده است. چند وقت پیش در جلسه ای که در آن با تیم کارشناسی شورای ترافیک مشغول صحبت بودیم دوستان می گفتند که شما کلاً 3 درصد تقاضای سفر را با اتوبوس پوشش داده اید. توضیح ما هم این بود که وقتی ما اتوبوسی نداریم چه انتظاری می توانیم از مردم داشته باشیم؟ همین مساله باعث شد که شانس ما در گرفتن مصوبه برای قطار شهری هم پایین بیاید. چون توجیه دوستان این بود که از لحاظ آماری رویکرد در استفاده از سیستم حمل و نقل همگانی در شهر شما ضعیف است.
به هر حال از همان سال اول ما مطالعات مان را روی BRT و توسعه خطوط آن متمرکز کردیم تا در سال 93 در بودجه ما آمد. متاسفانه هیچ وقت آن اراده و برش مدیریتی به وجود نیامد که این سیستم در سال 93 اجرایی شود. در سال 94 دوباره این تجدید شد و خوشبختانه با حضور آقای ثابت قدم به عنوان شهردار رشت و اراده برای اجرایی کردن این مباحثی که در بودجه وجود داشت این پروژه هم اجرایی شد و برنامه ما این است که تا پایان سال 95 چهار خط دیگر هم به این سیستم اضافه کنیم تا کریدورهای شمال و جنوب و شرق و غرب را کاملاً پوشش داده و یک انشعاب به سمت لاکان و مسکن مهر گرفته شود. تعداد اتوبوس های ما هم باید قاعدتاً تا پایان سال 95 از نظر عددی به 196 تا برسد. ما امروز می دانیم که به این تعداد نیاز داریم. البته ممکن است همه اش تا سال آینده قابل تامین نباشد اما تلاش مان را می کنیم که انشاالله شبکه اتوبوس رانی ما در کنار مدیریت عرضه و تقاضایی که خود ما باید در نرخ گذاری و محدودیت ها و در سیاستگذاری های جزئی تر کار اعمال کنیم، موازنه بهتری بین تاکسی، وسیله نقلیه شخصی تک سرنشین که بسیار هم زیاد است و خودروهای نسبتاً انبوه بر مثل BRT و حتی شبکه های اتوبوسرانی سنتی ما برقرار شود که انشاالله شهر ما از این نسبت به 3 به 88 نجات پیدا کند. استانداری که وزارت مسکن به شهرها توصیه می کند برای شهرها 25 درصد از تقاضای سفر برای اتوبوس رانی است و ما 3 درصد را الان داریم با اتوبوس رانی پوشش می دهیم، این عدد بسیار پایین است.
طبق آماری که موجود است تعداد 56 درصد خودروهایی که در خیابان ها هستند تک سرنشین اند. در بسیاری از شهرهای ایران هم این مساله وجود دارد ولی نه این قدر. فکر می کنید چه چیزی باعث این مساله شده؟
یک عدد خیلی نگران کننده تری که من عرض کنم این است که 88 درصد سفر ما توسط حمل و نقل سفری پوشش داده می شود. این عدد بسیار نگران کننده است. یعنی سهم بقیه یعنی پیاده روی، دوچرخه، مینی بوس، ون، اتوبوس جمع شان تقریباً 12 درصد می شود.
این نشان می دهد که سیستم حمل و نقل همگانی ما اصلا پایدار نیست، یعنی با یک بارندگی شهر با یک بحران بزرگ مواجه می شود. چون سیستم حمل و نقل با یک مد مشخصی که اتفاقا دوستدار محیط زیست نیست، جریان دارد. در شهر ما شاید یکی از مهم ترین پارامترها برای تصمیم گیری، سازگار بودن سیستم حمل و نقل با محیط زیست است. چون شاید یکی از اصلی ترین سرمایه های ما بعد از مردم مان محیط ماست؛ هوا، پوشش گیاهی و غیره که باید به شدت در راستای بهبود آن تلاش کنیم. ولی خب متاسفانه سیستم متکی به سواری این مساله را تامین و تجمیع نمی کند. به هر حال با این نگاه علاوه بر تلاش ما بر توسعه سیستم حمل و نقل مبتنی بر اتوبوس و مینی بوس و ون که به صورت زنجیره ای اتفاق می افتد، نگاه مان به سمت توسعه معابر پیاده هم ملموس است. بعضی انتقادات شنیده می شود که چرا شما این همه روی پیاده روسازی تمرکز کرده اید؟ بنده عرض می کنم فارغ از حواشی که همیشه وجود دارد، یکی از نیازهای شهر ما امروز توسعه معابر پیاده است. ما اصلاً شبکه معابر نداریم. پیاده رو الزاماً به معنی معبر نیست؛ معبر، پیوستگی دارد یعنی شما از پیاده رویی رد می شوید که سطح بسیار خوبی دارد فضای سبز دارد و زیباسازی شده، سد معبر در آن ندارد، نور مناسب دارد و شما را به پیاده روی تشویق می کند و برای گذشتن از خیابان خط عابر مناسبی دارید که به حقوق شما در آن احترام گذاشته می شود؛ یا معبر غیر هم سطح مثل پل؛ معبر باید ایمن و راحت باشد برای کودکان، سالمندان و معلولین و کسانی که مشکلات جسمی و حرکتی دارند، در شهری که سالمندترین مرکز استان کشور است. این ها باید دیده شود که متاسفانه نیست.
جالب این جاست که از محاسن پیاده راه سازی همین ها را نام می برند بعد منتقدین می گویند که آقا وقتی این شهر این همه سالمند دارد که نمی توانند پیاده روی کنند لزوم ساخت پیاده راه چیست؟ یعنی تناقضی ایجاد شده، چیزی که حسن آن تلقی می شد، منتقدین به عنوان ضعف اش مطرح می کنند.
حالا من تازه دارم این ها را روی پیاده روها عرض می کنم تا برسیم به پیاده راه. بعضی ها می گویند پیاده رو سالم است چرا بازسازی می شود؟ بنده عرض می کنم که واقعاً لازم است. ما در اولویت بندی هامان یک پایش دقیق داشته باشیم که کجاها از این نظر در اولویت قرار می گیرند. ولی واقعیت قضیه این است که پیاده روهای ما پیاده روهای استانداردی که امروز با داکیومنت فنی ما انطباق داشته باشند نبوده اند و نیاز است که روی این ها کار شود ولی این که چگونه و چطور روند قانونی اش باید طی شود بنده هنوز وارد بحث اش نشده ام ولی معابر پیاده ما نیاز به رسیدگی دارد. چون تقاضای سفر مبتنی بر پیاده روی ما دو دهم درصد است. این در حالی است که در تهران این عدد به 2 درصد نزدیک است، در تهرانی که بُعد مسافت در آن قابل مقایسه با رشت نیست. شما در شهری زندگی می کنید که فاصله شمال و جنوبش پیاده تقریباً یک ساعت است. حالا چرا سفر مبتنی بر پیاده روی اینقدر کم است؟ چون پیاده روهای ما برای پیاده روی جذاب نیستند در حالی که ما از لحاظ آب و هوایی بهترین پتانسیل را داریم و این پیاده روی می تواند چرخش اقتصادی هم ایجاد کند یعنی برای ما از این حیث مهم است که کسی که دارد از یک مسیر پیاده می رود ممکن است خریدی هم داشته باشد پس بعد اقتصادی هم پیدا می کند.
در همین راستا برای این که ما ادبیات برنامه ریزی مان را به جای احترام به یک سری اجزای فلزی یا سیمانی در شهر، روی احترام به انسان بنا کنیم، طبیعی است که باید مراکز تجمع تعریف کنیم. به این مراکز تجمع ممکن است در ابعاد محله ای هم نگاه شود. بحثی که الان در شهرداری رشت در حال بررسی داریم این است که به جای تمرکز بر کل جغرافیای شهر، تمرکز روی محلات گذاشته شود. نگاهی که پشت این قضیه است بیشتر نگاه توسعه اجتماعی است تا توسعه شهری به معنی کالبدی. ریشه اعتقادی اش این است که ما می خواهیم خدمات را به طور متوازن در سطح شهر توزیع کنیم که بعد بتوانیم آن ارنج اجتماعی شهر را هم مدیریت کنیم. چون مشکلی که ما امروز داریم، دره ای هولناک بین شمال و جنوب است که شاید در خیلی از شهرهای کشور به این شکل دیده نمی شود. این دره را ما باید با توسعه ی متوازن خدمات در محلات مختلف و اصالت دادن به محله و ایجاد دلبستگی و همبستگی در محلات که در نهایت به انجام و همبستگی در کل شهر می انجامد ایجاد می کنیم. از آن بعد که نگاه می کنیم اتفاقاً از لحاظ منِ متخصص ترافیک هم بسیار جذاب است. یک نگاه سنتی در حوزه ترافیک وجود دارد و آن هم این است که برای حل مشکل ترافیکی باید به همه چیز سخت افزاری نگاه کرد. چیزی که ما این جا خیلی می شنویم این است که زیرساختش ایجاد نشده. علی رغم اتفاقاتی که در مرکز شهر افتاده و آن چه تحت عنوان خطوط BRT مطرح است اساساً زیرساخت ترافیکی دارد. یعنی اگر بخواهیم از آن منظر سنتی نگاه نکنیم که ترافیک یعنی من سوار ماشینم بشوم و از یک نقطه به نقطه دیگر بروم، این اتفاقات اساساً زیرساخت های ترافیکی بود. همچنین در دهه ۱۹۸۰ میلادی می بینیم که یک تغییر اساسی در حوزه ترافیک اتفاق می افتد. قبل از آن در کشوری مثل ایالات متحده نگاه به شدت سخت افزاری حاکم بود. یعنی معابر مدام تعریض می شد، سیستم های جدید راه می افتاد، ماشین های بزرگ و پهنی در حال تردد بودند، ولی هر چقدر این معابر توسعه پیدا کرد اوضاع ترافیکی هم بدتر شد تا جایی که پیشکسوتان ترافیکی به این نتیجه رسیدند که در این جا چرخه ای وجود دارد، یعنی با افزایش عرضه، تقاضا هم دارد با یک تاخیری افزایش می یابد. بنابراین دانشی به عنوان مدیریت عرضه و تقاضا مطرح شد. معنی اش هم این است که از آن چه که داری یعنی عرضه، بهترین بهره برداری را بکن و سعی کن تقاضایت را با عرضه ات تطبیق دهی که برای چیزی که ممکن است برگشت پذیر نباشد هزینه ای از صنایع ملی خرج نکنی. زمان که تغییر کرد براساس یک تئوری که مربوط به سال 2005 می شود برای این که یک شبکه به پایداری برسد، خب هزینه هایی دارد. اما بعد از آن نگاه کلا به این سمت نمی رود که شما مردم را به سمت خدمات بیاورید، بلکه باید خدمات را به سمت مردم بیاورید. این همان چیزی است که من گفتم، یعنی همان توسعه ی متوازن خدمات. در این صورت تحقق مفهوم عدالت اجتماعی امکان پذیرتر استو علاوه بر آن از نظر ترافیکی مردم نیازی ندارند به نقطه دیگری منتقل شوند و در محل سکونت شان همه خدمات در دسترس است و می توانند از آن استفاده کنند. بنده که شاید اولین ترافیکی شهر باشم که شاید در آینده پاسخگو هم باشم، فکر می کنم ما نباید از یک حدی بیشتر برای سیستم حمل و نقل و ایجاد سیستم سخت افزاری هزینه کنیم. بنده معتقدم که حل مشکل ترافیکی ما بیشتر از آن که ترافیکی باشد مبتنی بر شهرسازی است یعنی باید با تغییر در نوع نگرش در حوزه برنامه ریزی شهری بتوانید بخشی از مشکلات را حل کنید. و وقتی محله ای می شود باعث می شود که برای هر منطقه ای SWOT وجود داشته باشد و اگر طبق آن پیش بروید در یک بازه زمانی مشخص بخش زیادی از سفرها به مرکز شهر منتفی شود.
من اخیرا در همین بحث پیاده روها که تحقیق می کردم فهمیدم در همین خیابان مطهری پیاده روها اجاره داده می شوند. یعنی مغازه دار می گوید که شما یک میلیون تومن بدهید تا ما اجاره بدهیم که بساط بگذارید. استفاده اش هم باز در حمل و نقل نیست، جای دیگری هزینه می شود.
یک بار یکی از دوستان ما در همین خیابان شیک به من زنگ زد گفت آقا شما نمی خواهید کاری بکنید؟ کار به حدی رسیده بعضی از این عزیزان آمده اند به من می گویند حاجی شما که این جا کاسبی نمی کنید، ما ماهی 9 میلیون تومان به شما می دهیم، شما این کرکره را بالا نبر اصلاً! به هر جهت مساله دستفروشی در هر صورت وجود دارد. بنده اشاره دیگری هم کردم این که شهر ما بیش از آن که مشکلات عمرانی و ترافیکی و خدمات شهری داشته باشد به یک درمان بسیار ماهرانه و متبحرانه در حوزه اجتماعی نیاز دارد. چون در طول 30 سال گذشته دچار یک پدیده اجتماعی ویژه ای شده که شاید در خیلی از شهرها اتفاق نیفتاده و این اتفاقات اجتماعی است که باعث خیلی از مسایل امروز می شود. رشت امروز با رشت سی سال پیش که رشت کودکی های ماست، تفاوت عمده ای با هم دارد و در حوزه اجتماعی دچار تفاوت زیادی شده و این تفاوت قابل پیشبینی است. علتش هم این است که ما در طول سالهای گذشته با یک سری مهاجرتهایی به شهر رشت مواجه شدیم که در نقاط مشخصی متمرکز شد و متاسفانه به آن ها نپرداختیم تا آن افراد و حوزهها به حوزههای اجتماعی این شهر بیایند و یک اسمتزاج اتفاق بیفتد. ما شهری داریم که 45 درصد از جمعیتش داخل کمربندی شهید بهشتی زندگی میکنند و 55 درصد خارج از آن که یک روزی حاشیه محسوب میشد. این حاشیه علاوه بر اینکه در فقدان یک سیستم قوی مدیریت و برنامهریزی شهری اصلاً از لحاظ شهرسازی مدیریت نشد ، از خدمات، اتفاقات فرهنگی و آن استمزاج که باید اتفاق می افتاد محروم ماند. علاوه بر این که خدمات نگرفتند این دوتا فرهنگ حتی با هم ترکیب هم نشدند که لااقل یک اتفاق جدید بیفتد. ما الان به نقطه ای رسیدهایم که یک حاشیه بسیار سنگین داریم که نیاز به خدمات و تبادل فرهنگی با متن دارد و این حاشیه سنگین دارد به متن فشار میآورد که اصلاً خوب نیست. ما نیاز داریم که اینها با هم ترکیب شوند.
برنامه ها الان به این سمت پیش می شود؟
بله، نگاه محلهای و توسعه خدماتی در همین محور است یعنی شما به یک محله میروید و میبینید که آنجا چه نقصی هست و در پی حل آن نواقص هستید. بودجه عملیاتی هم که تدوین شده و قرار است از این هفته مورد بحث قرار گیرد مبتنی بر همین است. سعی کردیم بودجه از حالت سلیقهای خارج شده و عملیاتی باشد که از نیاز به بودجه میرسد. نیازی که در بُعد یک محله وجود دارد. فکر میکنم تحول بزرگی محسوب میشود. من در گذشته هم گفتم؛ گروهی از دوستان معتقدند که اعلمالهدی بزرگترین کار ثابتقدم است اما به نظر من بزرگترین کار ایشان تغییر در ذائقه بودجهریزی است. پرداختن به چشمانداز و به تبع برنامه راهبردی و پیرو آن کار کردن روی یک برنامه عملیاتی چیزی است که امروز وزارت کشور ابلاغ میکند و مراکز استان موظف میشوند برنامه عملیاتیشان را ارائه بدهند. این کاری است که سه سال پیش اینجا انجام شد. بنابراین نگاه درستی پشت آن بوده. امروز خروجی این برنامه عملیاتی در 21 جلد کتاب در حوزههای مختلف آماده است که براساس آن بودجه تعیین شده و می تواند در آینده این شهر یک تحول محسوب شود.
بودجه دیگر در بُعد منطقه و سازمان و اینها نیست. از محله شروع میکند درآمدها را اصلاح میکند فرصتها و تهدیدها را تشخیص میدهد. بنده معتقدم خروجی این کار علاوه بر اینکه توسعه متوازن شهر را در برخواهد داشت بخشی از معضل بیکاری را هم حل خواهد کرد. با اینکه شهرداری و شورای شهر بهطور مستقیم متولی مسایل مربوط به اشتغال نیست، اما اثر ثانویه این نظریه ایجاد تعداد زیادی فرصت شغلی است. آنچه ما امروز در برنامه ریزیمان بیشتر مورد توجه قرار دادهایم احترام به انسان است با توسعه شبکه معابر پیاده در سطح شهر. حتی ممکن است در آینده عزیزان ما در مناطق مسکونی ببینید که پیادهروهای ما عریضتر می شود و عرض سوارهرو همانطور میمانند. یا اینکه به جای روکش آسفالت بیشتر روی پیادهروسازی کار میشود. چون همهی ما میخواهیم از این سرمایههای بومی و سرمایههای انسانی که در قالب این پیادهرویها میتواند منسجمتر عمل کند.
شورای شهر هم از این نگاه حمایت می کند؟
این نگاه در طول زمان کمکم باید منتقل شود. ما خیلی به این قضیه تمامیت خواهانه نگاه نمیکنیم. روزهای اول نسبت به همین مساله پیادهراه انتقادات شدیدی وجود داشت. مانیفست بعضی از کاندیداهای گذشته در شورا کوبیدن پیاده راه اعلمالهدی بود. ولی شما میبینید قبل از اینکه آقای ثابتقدم شهردار شود در بودجه 93 پیادهراه توسط همین شورا با 15 رای تصویب شد. خب این نشان دهندهی تاثیر زمان بر مسایل است. یعنی پذیرندگی وجود دارد ولی نیاز به انرژی و بحثهای بیشتری دارد. عرایض بنده هم همینطور، جزیرهای اتفاق نمیافتد؛ آن هم قطعا پشتوانه مطالعاتی را میطلبد.
تمرکز زدایی و محله محوری خیلی خوب است، اما فکر نمیکنید که برای این کار لازم است از هیاهوهایی فاصله گرفته شود؟
شهر رشت متاسفانه یکی از پرهیاهوترین شهرهای کشور است و البته هیاهوی بسیار برای هیچ. چون تا بهحال از قبل آن چیزی برای شهر درنیامده. هرچه که هست هیاهو الزاما به معنای انتقاد نیست. چون انتقاد میتواند سازنده باشد به شرطیکه آلترناتیو داشته باشد. از بنده شورای شهر انتظار میرود که وقتی چیزی را رد میکنم چیزی را حداقل پیشنهاد کنم. این انتقاد سازنده است که باید اتفاق بیفتد. بنده به عنوان یک عضو شورا این حرفها را میشنوم و روی بخشی از آن باید حتما فکر شود. ما موظف به نظارت بر عملکرد شهرداری هستیم و هرکجا که احساس کنیم خطری وجود دارد یا مسالهای را برای شهر ایجاد میکند باید ورود کنیم؛ یعنی نگاه ما جانبدارانه نیست ولی همان طور که گفتم بخشی از این هیاهوها میتواند در قالب مکاتبات و پاسخخواهی از سیستم شهرداری باشد. چون ما هم این مکاتبات را داریم. در بعضی اوقات شبهاتی هست حالا به شکلهای مختلف شفاهی و کتبی مسایل مطرح میشود و پاسخ میخواهند. مثلاً چند روز پیش من نامهای داشتم درباره سرعتگیرها در منطقهای که تسری هم پیدا کرده بود به جاهای دیگر.
مشکل این است که انتقادات در حال حاضر قبل از این مثلاً به شهردار منتقل شود در رسانه ها مطرح میشود.
منطقاً اینجا یک اتفاق دوگانهای دارد میافتد. یعنی همین فضا اگر در سطح کشور هم باشد نامطلوب است یعنی شما امنیت برای کار، اظهارنظر و غیره را در بُعد کلان ندارید. از طرفی بخشی از سرمایهی اجتماعی شهر رشت تعداد قابل ملاحظهای رسانه است و من فکر میکنم شاید به نسبت جمعیت یکی از پررسانهایترین شهرهای کشور هم باشد. این اتفاق از یک طرف فرصت است اما از طرف دیگر این که آن رسانه چه نگاه و ماموریتی برای خودش تعریف کرده است هم میتواند یک پای قضیه باشد. بحث همان عرضه و تقاضاست. یعنی بنده ممکن است بخواهم فرافکنی، سیاهنمایی یا هیاهو ایجاد کنم...
الان متاسفانه وضعیت به جایی رسیده که برای این کار، رسانه سازی میشود. یعنی طرف برای این که بگوید من هم وزنی دارم دست به رسانه سازی میزند مثلاً علیه آقای رسولی. من کاری ندارم شهردار اصلاً هر کسی باشد اما لااقل اعضای شورا که او را انتخاب کرده اند دو سال فرصت دهند کار کند، اگر نشد بعد هم برکنارش کنند، حقشان است. واقعیت این است که شهر میماند هم شهردارها می روند هم اعضای شورای شهر.
شاید بزرگترین فاجعهای که میتواند در یک شهر اتفاق بیفتد برف و سیل نیست، بلکه تغییر نابهنگام و نابخردانه در سیستم مدیریت شهری است که خروجی آن عدم ثبات و متوقف شدن قطعی چرخ توسعه است. بعد از گذشت یک سال بنده هرگز به روند استیضاح آقای خلیلی نپرداختهام، اما در فرصت مقتضی قطعاً این کار را میکنم. در مورد ایشان هم بنده یکی از مخالفان استیضاح بودم و زمانی هم که کار میکردند تلاش میکردم که بهتر کار کنند. اگرچه در آن زمان هم انتقاداتی وجود داشت. اما اگر امروز به این پروسه نگاه کنیم و نسبت به سوالاتی که آن زمان مطرح شد یک کالبدشکافی داشته باشیم میبینیم که بازنده بزرگ این ماجرا نه آقای خلیلی بود نه شورای شهر رشت. بازنده بزرگ این ماجرا مردم این شهر بودند و این اتفاق هر وقت که به دلایل واهی و غیرقابل توجیه بیفتد باز هم همان باخت را برای شهر ما و مردمش خواهد داشت. بنده فکر میکنم شورای سوم عملکرد فیزیکی بدی نداشت اما یکی از انتقادات جدی که شد مطرح کرد برای شورای دوم و سوم همین عدم اثبات است. حالا سوم باز بد نبود آقای فریدونی یک مدتی ماندند.
ببینید شورای شهر به صورت محتوایی قرار است به شهردار کمک کند اما الان شده است یک مانع (البته نمیگویم همه، تعدادی از اعضا هم شاید نخواهند) یعنی به جای اینکه با تثبیت با مشاوره به مدیریت شهری کمک کنند، روزی سه بار شرداری را که خودشان انتخاب کرده اند، تهدید می کنند؛ نه در رشت فقط در خیلی از جاها. اما مساله این است که در شهرهای بزرگ سریع جلوی این دست اتفاقات گرفته شد. در تهران ده سال است که آقای قالیباف شهردار است. اصفهان 13 سال یک شهردار داشت.
بله. این انتقادات را نسبت به شورای دوم و سوم داشتیم ولی امروز وقتی نگاه میکنیم میبینیم در شورای چهارم در طول دو سال 6 نفر به عنوان شهردار یا سرپرست انتخاب میشوند این دیگر شاید رکوردی محسوب میشود!
چیزی که ما بیشتر از همه چیز نیاز داریم همان وفاقی است که در شهرهای بزرگ اتفاق افتاده که من ریشه این وفاق را در بدنه جامعه میدانم و ریشه این انسجام را هم در نگاه انسجامآمیز میبینم. نگاه ما الان متاسفانه همراه با تمایز و تبعیض است و این نگاه طبیعتاً نمیتواند یک جامعه منسجم داشته باشد. در یک جامعه منسجم قطعاً نمایندگان یک دسته هستند از نظر ذائقه، اعتقادات، خواستهای نزدیکتر، و این باعث ایجاد آن وفاق میشود که خروجیاش ثبات است. همین مساله ای که اشاره کردم ما بیشتر در بعد اجتماعی نیاز به درمان داریم دلیلش همین است که آن میتواند در بعد کلانش در سیستم مدیریتی تاثیر مثبت بگذارد.
یعنی میخواهید بگویید بخشی از این عدم انسجام پذیری که در شورای شهر و شهرداری نسبت به هم وجود دارد برآمده از عدم انسجامی است که در جامعه است؟
بله، دقیقاً. من شورا را دقیقترین برآیند واقعیتهای موجود در جامعه میبینم حالا ممکن است آن واقعیت را بنده نبینم، اما واقعیت وجود دارد. من ممکن است قشری را که اطرافم هستند بیشتر ببینم و بشناسم. اما واقعیت این است که جامعه از افراد مختلف با نگاهها و خواستهای مختلف تشکیل میشود و شهر رشت بهطور بیرحمانهای در طول چند سال گذشته نخواسته و نتوانسته که اینها را منسجم کند. در حالیکه این انسجام، بزرگترین سرمایه توسعه شهر است. این انسجام چیزی است که در شهری مثل تبریز بزرگترین موتور محرک توسعه آن شهر میشود.
اما متاسفانه عدم این انسجام و انفعال سیستم مدیریت شهری در پیشبرد این مسیر باعث شده که ما مسیر عکس را طی کنیم. در شهر ما همهی طیفها از نظر کیفی بسیار باارزش هستند و همه همه هم نخبهپرور هستند و ما از همهی طیفها هم نخبگانی در عرصههای فرهنگی، هنری، ورزشی داریم. ولی عرض بنده این است که ما نتوانستیم اینها را با هم و در کنار هم با یک چشمانداز مشترک در کنار هم قرار دهیم یعنی ما نتوانستیم سرمایههایمان را تجمیع کنیم.
حالا یک بخش که شاید در جای خودش مغفول ماند بحث پیادهراه بود. بنده پیادهراه را یک پدیده فاجعهآمیز یا خیلی ویژه و خاص نمیبینم. احساس میکنم این یک بخش از همان برنامهی توسعه انسان محور این شهر است که شعارش احترام به انسان است به جای احترام به ماشین یا هر چیز دیگر. همان شعاری که باعث میشود ما قدری ساخت و سازهایمان را محدود کنیم. بهخاطر اینکه فکر میکنیم مردم ما قرار نیست به صورت کلونی در مجموعه ای بیش از ظرفیت و توان پوشش خدماتی کنار هم زندگی کنند. یک سری مکعبهای بلند که همه هم اشراف دارند، ترافیک سنگین دارند، فضای سبز را از بین میبرند. بعد می بینیم در یک منطقه تراکم جمعیتی خیلی بالاست و در یک منطقه خیلی پایین و به تبع آن خدمات شهری هم پایین است. ریشههای اینها یکسان است. بنابراین اتفاق خیلی عجیبی دارد نمیافتد. در ابعاد کوچکتر از بازآفرینی شهری ما داریم در محلاتمان هم یک سری توقفگاه ایجاد میکنیم به عنوان پاتوق محله. پیادهراه اعلمالهدی سه سال پیش ایجاد شد که استارتش را آقای ثابت قدم زدند و تجربهای برای این شهر بود که در ابتدا مخالفتهایی داشت و با گذشت زمان حتی کسبه محترم آن منطقه نگرانی داشتند، الان جزو موافقین آن هستند. الان اگر بخواهیم در ابعاد کلان نگاه کنیم دو مساله مطرح است؛ یکی اینکه اساساً آیا مدل پیادهراه اعلمالهدی خارج از عیب و ایراد است؟ نه، به نظر من پیادهراه اعلم الهدی به واسطه خطی بودن امکان مدیریت محتوایی نداشت و این باعث شد که یک پاشنه آشیل محسوب شود. یعنی آن پروژه تنها پوستهای بود که کف را پوشاند و جدارهها و خصوصاً محتوای اجتماعی و فرهنگی آنجا قابل تغییر نبود. چون هیچ تغییر دیگری اتفاق نیفتاد. اما وقتی شما میآیید محدودهای را در بافت مرکزی به پیادهراه تبدیل میکنید طبیعی است از لحاظ ترافیکی آشفتگیهایی در کوتاهمدت ایجاد میشود که با اعمال یک سری سیاستها و ایجاد یک سری زیرساختها مثل BRT، نه الزاماً یک خیابان یا یک مسیر و تشویق شهروندان عزیزمان به الگوی سفر که ریشهاش در حل مشکل ترافیکی است که به پایین دست و بالادست خیابان هم ارتباط پیدا میکند می تواند اتفاق بیفتد. اما بالاتر از همهی اینها تغییر و بهبود محتوای اجتماعی و فرهنگی آن منطقه است که میتواند به جای پیادهراه به یک میدان شهر تبدیل شود. این تغییر محتوا هم دارد اتفاق میافتد یعنی خوشبختانه پیوست اجتماعی و پیوست ترافیکی این منطقه عابر پیادهای که داریم، خیلی خوب است. به عنوان مثال اساساً این تغییر در دیدگاه که آقا من شهرم را می شناسم که جمعیت شناوری دارد. الان شما که در خیابان مطهری به عنوان یک شهروند این شهر زندگی میکنید، حداکثر مسیری که میتوانید بروید تا صیقلان است. ولی اگر من از کوچصفهان هم بیایم، ماشین مرا میبرد به میدان شهرداری. یعنی یک مسافر شناور اولویت بالاتری نسبت به شهروند شهر رشت برای دسترسی به مرکز شهر پیدا میکند و این خیلی بد است دیگر. این یعنی عدم برنامهریزی درست و شفاف. و این باعث میشود که محتوای اجتماعی آن منطقه محتوای اجتماعی تحت کنترل سیستم مدیریت شهری نباشد. به هر حال اینها دارد تغییر میکند، اینکه من میگویم ما ایستگاه تبادلی داریم. ایستگاه تبادلی غرب مثلا آتشگاه است و در سمت شرق آج بیشه. و همه ماشینهایی که از سمت جنوب میآیند در میدان گیل مسافرانشان پیاده میشوند در آنجا از BRT استفاده میکند برای رسیدن به مرکز شهر. این آن چیزی است که سیستم مدیریت شهری کنترل میکند.
یا لکه گذاریهایی که در شهرسازیها اتفاق افتاده. مثل سرای میخچی یا برنامه ای که امیدوارم برای هتل ایران بیفتد. یا تماشاخانه یا تغییراتی که در بازار شهرداری دارد رویش کار میکند که فکر میکنم باعث میشود این پروژه، یک پروژه موفق باشد، نه فقط آن چیزی که در اعلم الهدی اتفاق افتاده. در هر صورت من فکر میکنم با این مسیری که دارد طی میشود تجربه ی ما در پیاده راه به امید خدا میتواند از اعلم الهدی تجربه ی موفق تری باشد و یکی از نقاط موفق در کشور تلقی شود. چون شهر رشت از لحاظ سرمایههای اجتماعی غنی است و بیشتر از هر چیزی مردم این شهر دیدنی و شنیدنی و اهل معاشرتند و زمانی که با این مردم سر میشود جزو عمر آدم حساب نمیشود. شاید هر کسی از شهر دیگری آمد به این اذعان داشته باشد. و فکر میکنم این تبادل فرهنگی و اجتماعی در بستر این پیاده راه میتواند با مهمانهایی که در آینده به شهر رشت میآیند اتفاق بیفتد انشاالله.