بساط عشق (درباره تقدیر از رضا فرحمند چهره فرهنگی شهر رشت)
گیل خبر/ مومن صالحی از وسط هفته که این آگهی را دیدم ، با سئوالی بزرگ در ذهنم ،برنامه ریزی کردم تا با هدف تقدیر از یک چهره فرهنگی شهرمان،رشت، در مراسم عصر پنج شنبه سوم بهمن1398 ، درسالن اجتماعات نظام مهندسی شرکت کنم . رضا فرحمند با نیم قرن فعالیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ،زندانی سیاسی دوره شاه و اینگونه برداشت کردم ،بعد از انقلاب  نیزمدتی گرفتار بوده است، بچه محل من در محله پل عراق ،صاحب کتابفروشی کاوه ،مربی نقاشی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ، هنرمند و کارگردان تئاتر، تابلو ساز قدیمی رشت و از بنیانگذاران خانه فرهنگ گیلان و... و من اصلا او را نمی شناختم . سئوال بزرگ من همین بود چگونه میشود او را با این همه سوابق در زمینه های مربوط به کار و همه مسیرهای مشترک زندگی ، اصلا نشناسم ؟ به رسم تاخیرآغازشدن مراسم های ازاین دست، با نیم ساعتی تاخیر، به سالن محل مراسم رسیدم. با کمال تعجب دیدم سالن پراز جمعیت وعده ای هم سرپا ایستاده اند. بیشتر شخصیت ها و چهره های شناخته شده فرهنگ و هنر، اقتصاد و سیاست، از فرهنگیان ،اساتید دانشگاه ، مدیران صنعت ، هنرمندان ، مهندسین برجسته ،کهنسالان و میانسالان و جوانان مشتاق ، یکسره با شوق تمام امده و حضورداشتند. بهروز بقایی از دوستان رضا فرحمند،دل آزرده ازروزهای تنهایی روزگاران،نیز وارد سالن شد.این در حالی بود که هیچ یک از مسئولان سیاسی و اجتماعی و هنری دولتی در این جلسه مشاهده نشدند ،یا دست کم، من ندیدمشان. وقتی وارد سالن شدم ،.با استقبال گرم آقای هادی میرزا نژاد موحد مدیر انتشارات ایلیا و از مسئولان برگزاری مراسم، به سمتی از سالن، برای ایستادن هدایت شدم . برای هادی میرزا نژاد و همسر محترمشان خانم شادی پیروزی که تولید کتاب را در گیلان،تنه به تنه پایتخت به پیش برده ودرایجاد کیفیت فرم ومحتوا ،هیچ کم و کسری در نشر آثارمنحصر بفرد و فراوانی که منتشر نموده اند ،نگذاشته اند ،همواره و در هر زمان و مکانی ،تمام قد وبه احترام، می ایستم . حافظ موسوی شاعرگیلانی درحال سخن گفتن در باره روشنفکری بود . از انواع روشنفکری با تقسیم بندی گرامشی متفکر چپ ایتالیایی گفت ورضا فرحمند را دررده روشنفکران خنثی و یا در قالب کارشناسان تکنوکرات دولتی ندانست و بلکه او را در رده ، روشنفکران مردمی، مسئول و متعهدی دانست که وارد سیاست و اموراجتماعی شده وبرایش هزینه ها پرداخته،تا جاییکه از هفده سالگی تا روزهای پایانی رژیم گذشته درزندان بوده است. دکتر جوزی،پزشک جوان ،شاعر و روزنامه نگار شهرمان ، مجری دل دلانه های مراسم بود. او از دوهنرمند موسیقی ،ماسوله ای و جوان ،که داوطلبانه ، از سر احترام به رضا فرحمند و فرهنگ گیلان ،با شوق امده بودند تا ادای دین نمایند، دعوت نمود تا اجراهایی را داشته باشند.ان دو تن، با پیانوو آواز، کاری از علی اصغر شاهزیدی وکاری دیگراز مرضیه را با شعرزیبای معینی کرمانشاهی که حال و هوایی به ان مجلس داد و زمزمه همه حاضران را با اشک و یاد دوران جوانی همراه کرد ،اجرا نمودند. « میروم ومیبرمت به کام طوفان – تا که یکسان بگذرد اب از سر ما – میسپرم دست تو را به دست هجران – تا که با هم تیره گردد اختر ما – موی من شد سپید - ای جوانی دریغا - عمر دوباره نبوده کسی را .....» دوربین سالن، چهره کهنسال رضا فرحمند که به همراه همسرشان ،درردیف جلوی سالن نشسته بودند را روی پرده انداخته بود.به ان خیره شدم و باز تکراراین سئوال که من چگونه او را نمیشناسم؟ لحظاتی بعد ناگاه در پخش اسلایدهایی اززندگی گذشته، عکسی از دوران میانسالی فرحمند، روی پرده نقش بست .این تصویر حدود چهل سالگی او یا کمی بیشتررا نشان میداد.ان عکس،در لحظه ای، مرا یکسره به بیست و پنج سال پیش برد.حدود سی سالمان بود وبا چند نفر از دوستان، کارگاه چاپ سیلکی داشتیم و کار چاپ روی پارچه و شیشه و .. انجام میدادیم .رضا فرحمند ،استاد تابلو ساز و نقاش ،مشتری ما بود. دفتر و کارگاهش بالاترازصیقلان درطبقه دوم ساختمان کهنه ای قرارداشت. قدی بلند داشت واندامی پهلوانی،با انرژی و شاد نشان میداد. اززندانیان سیاسی، همواره تصویری مثل خسرو روشن،معلم کلاس نقاشی روبروی باشگاه بدن سازی ذات پروردر ورودی میدان، با آن سبیل پر پشت ریخته روی لبهای بالایی و کمی هم در خود فرو رفته در نظرم بود،که از هر نظربا ظاهر رضا فرحمند متفاوت بود. در آن روزهای جوانی، چه میدانستم که او چه شخصیتی بوده است؟ اینهمانی آن لحظه نمایش اسلاید با گذر زمان همچو برق و باد وشناخت و دیدنش پس از بیست و پنج سال ، تا به امروزو کهنسالی رضا فرحمند، لذت فراوانی برایم داشت. اما او دراین بیست و پنج سالی که ندیدمش،مهمترین نقاشی عمر خود را با کمک دیگران کشید و ماندگار نمود .خانه فرهنگ گیلان، یادگار رضا فرحمند و دوستانش فرامرز توحیدی ومهندس کریمی و کسانی دیگر از فرهنگدوستان این مرز و بوم را می گویم . او و همراهان حتما ،با هزار خون و دل و صبوری و مهربانی ،آجر آجرش را روی هم گذاشتند. رضا فرحمند میدان دار جمع اوری کمک برای خرید خانه ای بزرگ ازسمیعی طایفه در کوچه محله های زندگی کودکی من ، ساغریسازان، برای زندگی واقعی فرهنگ درآن خانه اشرافی شد . اکنون خانه فرهنگ، نهادی غیردولتی ،پناهی برای شعروداستان ونقاشی وموسیقی و کتاب وهر آنچه که دل را جلا میدهد شده است . در پایان مراسم، دوستان همدوره رضا فرحمند ،مسعود پورهادی ،بهروز بقایی ،حافظ موسوی،فرامرز طالبی وارد سن شده وهدایا وتندیس خانه فرهنگ را به او تقدیم نمودند. اشک شوق بهنگام دکتر جوزی،حلقه اتصال و ادامه رضا فرحمند به نسلی دیگررا خبرمیداد وآبی بود به خاک حاصلخیز فرهنگ وهنر گیلان که سبزینه های زیادی را در بهارجان یافتن دیگرش، نوید میدهد. آه راستی،از ایلیا نگفتم .جوانی شده بود ، رشید و وزین . تولدش را بیاد دارم .هر چند که او مرا نشناسد .دوربین بدست وهمراه پدر،هادی میرزا نژاد در فعالیت اداره سالن بود و درنگاه نافذ مادر، شادی پیروزی ،روزنامه نگار برجسته شهرمان که از اول تا اخربرنامه یکسره سرپا ایستاده بود،می خرامید.ایلیا نسل چهارم ادامه رضا فرحمند و اینده امید بخش شعر و کتاب و موسیقی وعکس و فیلم و فرهنگ شهرباران است. خوشحالم که دریک نسل پیش ترازمن ،رضا فرحمند بوده و هنوزم هست .امیدوارم آفتاب عمرش همچنان بدرخشد،تا جوانه های امید بازهم بروید و چرخ و کارفرهنگ و هنر بچرخد و پر رونق باشد. گاهی بساط عشق خودش جور میشود گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود

همرسانی کنید:

نظر شما:

security code