راننده اتوبوس بوقی زد و شیشه را کشید پایین و کله را آورد بیرون و گفت: آمبولانس چی شیشه را بده پایین، یک چیزی بگویم بریزی به هم. شیشه را کشیدم پایین و سلام علیکی کردم و بعد راننده اتوبوس گفت: می دانستی وقتی اتوبوس ترمز ببرد راننده اتوبوس چه کار می کند؟ گفتم: چه کار می کند؟ راننده اتوبوس گفت: راننده فرمان را ول می کند و می دود به انتهای اتوبوس. چون وقتی اتوبوس ترمز بریده باشد و به سمت دره یا کوه برود، امن ترین جا همان ته مه هاست. چشم هام شد چهارتا و گفتم: فکر می کنی اگر اتوبوس ترمز بریده باشد و هاشمی رفسنجانی راننده باشد، چیکار می کند؟ راننده اتوبوس گفت: حرف سیاسی؟ ای ای ای... سر شوخی را باز کردی ها... اگر راننده هاشمی باشد یک مشت پسته برمی دارد و پسته اش را می خورد و لحظه آخر دستی را می کشد و یک تلفن می زند تا کوه را جابه جا کنند که کوه آسیب نبیند. گفتم: اگر احمدی نژاد راننده باشد و اتوبوس ترمز ببرد چی؟ گفت: او که همین طوری تخته گاز می رفت. ولی اگر ترمز ببرد وقتی می خواهد دستی را بکشد می بیند ای دل غافل، دستی را کی برده؟ فرمان را کی برده؟ ترمز را کی برده؟ برف پاک کن را کی برده؟ برف پاک کن را ول کن... صندلی ها را کی برده؟ صندلی که هیچی، بابا آن لوله وسط اتوبوس را هم برداشته اند و برده اند... گفتم: غش غش... مردم از خنده... خیلی اهل حالی... بگذار برات دوتا بوق بزنم... ببینم رفیق، اگر روحانی راننده باشد چیکار می کند؟ راننده اتوبوس گفت: روحانی؟ آها... حواست نیست دیگر... اتوبوس قبلی که رفته تو دیوار، روحانی هم فعلا لباس کار پوشیده رفته زیر اتوبوس دارد سیم ترمز قبلی را گره می زند و بعد هم باید مشغول صافکاری اتوبوس تصادفی شود. گفتم: خاتمی چی؟ اگر خاتمی راننده باشد و اتوبوس ترمز ببرد چیکار می کند؟ راننده اتوبوس گفت: هی هی... کجای کاری؟ خاتمی که گواهینامه اش را سوراخ کردند و نمی تواند بنشیند پشت رل. حتی روی صندلی شاگرد هم نمی تواند بنشیند. در همین لحظه پلیس راهنمایی و رانندگی آمد و جفت ماشین ها را به دلیل گردش به چپ ممنوع خواباند و فرستاد پارکینگ و حتی فرصت نداد خودمان برویم توی افق گم وگور شویم و تمام.