درباره شورش سرمربی ملوان و قهر سرمربی داماش؛
۱۳۹۸/۰۷/۱۴ ۰۹:۳۶ چاپ
سیامک فراهانی و محمداحمدزاده در نقش کمال الملک دوره رضاشاه
گیل خبر/ سامان بدر: دیالوگی در فیلم «کمال الملک» علی حاتمی است که تدین از نزدیکان شاه به  کمال الملک  می گوید«  شما که پرده ها از صورت شاه شهید ساخته اید یکی هم از این شاه زنده بسازید » ولی استاد در جواب می گوید«  ان روز ها من شاگرد مدرسه ساده بودم . ادم دربار و خبط و خطایم با خودم بود . امروز معلمم،  اشنای مردم! مردمی که برای نقاش باشی خودشان حکایت ها ساخته اند .» این روزها شورش محمد احمدزاده علیه دستگاه سیاسی ملوان و همچنین قهر آگاهانه سیامک فراهانی در آخرین بازی تیم داماش اهمیت و جایگاه آن ها را در فوتبال گیلان بالا برده است. هر دو به خوبی در یافته اند که ارزش و جایگاهشان دیگر با گذشته قابل مقایسه نیست که در مقابل همه کارها و اقدامات سکوت کنند و تنها به خود بیندیشند. هرچند از لحاظ رفتارشناسی احمدزاده و فراهانی چندان با یکدیگر سنخیتی ندارند اما هر دو در حال دفاع از حق و حقوق تیمهای خود هستند. احمدزاده مستقیم ساختار فشل و سیاسی ملوان را زیر سوال می برد و فراهانی در مقابل عدم به دست آوردن حق و حقوق بازیکنان و کادرفنی باشگاه مقاومت می کند و حاضر نیست در بازی مدیرانی که قصد دارند  با ارسال نامه های انصراف از تیمداری صورت مساله را عوض می کنند عقب نشینی کند. احمدزاده در ملوان اوایل دهه هشتاد پایه گذار استفاده از جوانان و فوتبال زیبا بود. حضور جوانان گیلانی به همراه بازی با سه مهاجم از ملوان تیمی قابل احترام در کشور ساخته بود. هرچند موفقیت های احمدزاده در برهه های بعدی تکرار نشد، ولی اعتبار و جایگاه وی همچنان حفظ شده است. در سوی مقابل داماش  هم در دوران سیامک فراهانی هم با اجرای بازی های زیبا دل تماشاگران خود را در لیگ دو به دست آورد و حتی به فینال جام حذفی نیز صعود کرد. هرچند ناداوری در لیگ دو و مساله عدم حضور تماشاگران داماش در فینال جام حذفی کمی ماجرا را تغییر داد. ولی جایگاه و اعتبار سرمربی باشگاه بیش از گذشته فزونی یافت. حال دیگر احمدزاده و فراهانی مربیان جوان دیروز نیستند. آن ها امروز امید و چشم انتظار مردم گیلان هستند و شاید همین حرف ها و قهرها تلنگری باشد بر وضع ناکارآمد فوتبال استانی که سه تیم فوتبالش در کشور از فقدان مدیریت و اعتبار مناسب رنج می برند. امروز دیگر انتظار مردم این دیار انتظارات گذشته نیست. آن ها سوار بر موج احساسات مردمی نشده اند، بلکه آن ها اعتبار جدید خود را نشان می دهند. مثل استاد کمال الملکی که در دورانی  که «گذشت ایام به دست های صورتگرش رعشه انداخته»  رعشه بر جان حاکمان انداخت.