جوان به مثابه یک سوژه و نه ابژه (درباره انتصاب یک فرماندار جوان)
گیل خبر/ علی دادخواه   ✍️جوانان امروز ابژه ای شده اند برای بزرگان جامعه، بصادق هدایتی بخواهم بگویم جوانان در جامعه ما « زینب زیادی»! هستند .یعنی بزرگان رسمی جامعه ما هنوز باور نکرده اند که جوان ایرانی بعنوان یک «سوژه ایرانی» سالهاست که متولد شده و وجود دارد. وبهمین دلیل است که این فرصت را هم به جوان نمی دهند که بیاندیشد و عمل( پراکتیس) کند و فاعل شناسایی این هستی ،این جهان ،این کشور و این شهر بشود .و از همین روست جوانان برای بزرگان ما یک مسئله یا چالش محسوب می شوند و نه یک راه حل و به آنها بعنوان یک بیگانه و دیگری ( other) نگاه می شود.در کشور ما جوانی مترادف انواع ناآگاهی ها ،خامی ها و بی اعتمادی هاست و این گفتمان غالب است که با قدرت هژمونیک خود جوان ها را مدیریت و کنترل می کند با دال های مرکزی که عمدتا هویتی و فرهنگی هستند.ببینید میانگین سنی مدیران میانی به بالا ۴۷ سال است در حالیکه میانگین سنی جمعیتی ما حدود ۳۰ است. در یک مقایسه ساده تر دیگر میانگین کابینه آقای روحانی ۶۱ سال است در حالیکه در امارات متحده عربی ۴۰ سال بوده و وزیر ۲۲ ساله دارند . جامعه ما جامعه ای شده است که کسانی که « ذخیره سنی» دارند به جوانانی که عمده گروه آنان دهه ۷۰ و ۸۰ هستند و دارای« تنش سنی» هستند را مورد خطاب قرار می دهند.برایشان ارزش تعریف می کنند ،برایشان ایماژ ایجاد می کنند ،برایشان روایت گری می کنند. و این روایت گری توسط کسانی انجام می شود که خاطره رشد اقتصادی ۱۵ درصد را پیش از انقلاب و انواع هیجانات بزرگ مانند سرنگونی یک رژیم وجنگ را تجربه کرده بودند .در حالیکه رشد اقتصادی ۱۵ درصد برای جوان ما نه تنها یک خاطره نیست بلکه غیرقابل تصور است و البته که او خاطره از قدرتمندی خود بعنوان کارگزار عالم که بتواند یک پیروزی سیاسی داشته باشد را هم ندارد.( توصیه می کنم دوستان کتاب ایران بین دو انقلاب ابراهامیان ، بخش ۳، سیاست توسعه ناموزون را حتما بخوانند)و بهمین دلیل است که برای جوان ما پایان شب سیه ابدا واصلا سپید نیست.او پوچ ، تنها و رها شده است.او هیچ تصوری از پایان ندارد برای او زندگی سیر ممتد خسته کننده ای از وقایع تکراری است ،زیرا او هیچ گاه پایان یک جنگ بزرگ را پس از ۸ سال درک نکرده است.برای جوان ما البته آنچه مطرح است پایان هایی است ناشی از بی ثباتی های مختلف.پایان رابطه های عاطفی و عاشقانه ،پایان زندگی های زناشویی ،پایان دوستی ها و پایان روزهای خوش کم تعداد. خاطره جوان قدرت نیست ،مقاومت است ،مقاومتی انفعالی .او می جنگد تا به سبک خودش لباس بپوشد و چقدر این خواسته نازل و فرومایه می نماید. و بدتر آنست که روشنفکران بی عمل ما رندانه از همین خواسته هم بهره برداری می کنند. و مقام رهبری خیلی خوب نتیجه این تلاش را توصیف کرده :« نتیجه ای کوچک وحقیر»! .حالا دوستان به اصطلاح اصلاح طلب و نئولیبرال ما بیایند بنده را نقد بکنند ،ولی اینکه ما خواسته جوانان را نزول بدهیم به برداشتن حجاب اجباری و یا پوشش آزاد ، پاک کردن عامدانه صورت مسئله اصلی است که ناامیدی بیشتر جوانان را از این مقاومت های انفعالی در پی داشته است. بعد همین آقایان که مرتبا از ملیتاریزه شدن حاکمیت و حضور نظامیان در قدرت ناله سر می دهند از آب گل آلود ماهی گرفته و انگار که مجلس بالماسکه است ،لباس سپاه به تن می کنند.( البته که نباید  نمایندگان ارزشی و مجروحان وجانبازان حاضر در مجلس را در زمره این حرکت ریاکارانه محسوب کرد) . شما ببینید در همین اداره ها و مراکز خصوصی ما مگر ما مشکل حجاب اجباری داریم.نه وزارت اطلاعات و نه هیچ کدام از نهادهای حراستی به این مراکز ورود نمی کنند و شما وقتی وارد این مراکز می شوید متوجه خواهید تنها چیزی که دغدغه جوانان شاغل در این مراکز نیست حجاب است.مراکزی که توسط عمدتا حاصل اراده های نئولیبرال های وطنی برای خصوصی سازی های بی ضابطه است. و در آن هر گونه آزادی فردی مطرح است بغیر از « عدالت در پرداخت ها» و « امنیت شغلی» که دغدغه اصلی جوان امروز ماست. برای جوان ما نه تنها " قدرت " اصلا خاطره نیست ،بلکه او خاطره ای جز « بحران» ندارد. بحران آب ،بحران خاک ،بحران هوا ، بحران آموزشی ،بحران منابع انسانی و انواع بحران های سیاسی ،اجتماعی و اقتصادی.او به عصر پسا پسا مدرنیته پرتاب شده در حالیکه جامعه او همچنان در حال طی کردن مسیر مدرنیته است و هنوز « شهروند» و متعاقبا « دولت - ملت» در آن شکل نگرفته است. او اتوپیایی ندارد ، برای بیش از آنکه جهان محلی برای سفر ،برای زیارت باشد ،و او شوریدگی کشف هستی را داشته باشد ،دل زدگی از شهر ،کشور و عالم مطرح است. مشکل ما در عصر حاضر «رقابت» است. آموزش ها ، فضای جامعه و خانواده همیشه از  «من» و « شما» انتظار بهترین بودن را دارند. شما باید رقابت کنید. بخاطر همین است که همیشه هم باید در آموزش باشید. شما در گذشته افرادی را می دیدید که خودشان برند حرفه شان بودند . تمام عمر در یک حرفه کار کرده و استاد آن بودند .ولی حالا به شما بعنوان یک جوان می گویند ، که شما باید جلو بروید. باید بجنگید بهر وسیله ای . اصلا دیگری مهم نیست ، شما باید از زندگی خود لذت ببرید و موفق باشید.در این شغل شکست خوردید ، بروید یک حرفه دیگر را امتحان کنید و همینطور پیش بروید ، در زندگی خانوادگی و روابط هم همین است.اگر احساس راحتی و خوشبختی با طرف خود در یک رابطه نمی کنید کنارش بگذارید ،مهم حس شماست، نفر بعدی را امتحان بکنید. ازدواج مسئولیتی است در قبال از دست دادن آزادی فردی ، این را من نمی گویم ، نئولیبرالها می گویند. آنها به شما حق می دهند شریک خود را در روابط عاطفی - جنسی مرتبا تغییر دهید، و ملاک آنرا لذت فردی فردی قرار می دهند .هیچ ارزش اخلاقی وجود ندارد. بخاطر همین است همه در ترس و انزوا بسر می برند . در چنین فضایی که هر لحظه ممکن است شما بدلیل عدم کارآیی و امکان رقابت با فردی تازه از راه رسیده کنار گذاشته شوید ،ترس و انزوا احساسات طبیعی هستند.چرا جراحی های زیبایی ، کلاس های یوگا و باشگاه های ورزشی و آرایشگاههای ما پررونق هستند ،در حالیکه ما با مردمی مواجه هستیم که ابدا از سلامت روحی و جسمی مناسبی برخوردار نیستند؟ پاسخ مشخص است ، شما باید یک شکل خاص ، یک تیپ مشخص و یک زندگی مشخص را دنبال کنید تا در رقابت حذف نشوید.و اگر در این رقابت ها شکست بخورید خودتان مقصر هستید، نه سیستم سیاسی،این را کتاب ها ،نوارها و مبلغان انگیزشی دنیای مدرن به ما می گویند. من می بینم نسل های جوانتر ما تا چه رویاپرداز و منزوی پرورش پیدا کرده اند.آنها روی اسب های سفیدی شرط بندی می کنند که قبلا و بارها باخت آنرا دیده اند.زمان زندگی آنها یا در گذشته قفل شده یا در آینده.زندگی در زمان حال را هم که لق لقه زبان آنهاست ، و مدام می گویند :« در لحظه زندگی باید کرد» همین روابط مجهول و توهمی تشکیل می دهد.این نمی شود که زن متاهل پا به سن گذاشته ما برای حفظ خانواده و شوهرش با یک دختر ۲۰ ساله یا ۲۷ ساله رقابت کند.ولی این رقابت ایجاد شده است. جریان جهانی هم هست ، آنها برای همه چیز ما برنامه ریزی کرده اند ، حتی برای اتاق خواب ما. روانشناسان ما هم در داخل مطب هایی که مجوز رسمی دارد ، این روند را عملیاتی می کنند . آنها به مراجعین خود یاد می دهند همرنگ جماعت باشند. زیبا ، شاد و تندرست و البته موفق. بله ! عنوان های آوانگاردی است : «قورباغه ات را قورت بده » و یا « پنیر مرا چه کسی جابجا کرد ؟» یا « میلیونر شو !» ولی ما را فریب می دهند . آنها چیزی از فقر عدالت و شرایط برابر برای پیشرفت نمی گویند . به شما می گویند :« شما هم می توانید بیل گیتس شوید » ولی نمی گویند عملا چنین چیزی فقط با تخریب دیگران و فردی گرایی مفرط ممکن است. فلان جوان می خواهد فرماندار یک شهرستان در یک استانی بشود ، آنهم در دولتی که یکی از پیرترین دولت ها از نظر میانگین سنی است . ارکان یک شهرستان و حتی بعضی از توده های مردم مقابل این تصمیم مقاومت می کنند.حضور این مدیر جوان را کسر ارزش و شان شهرستان خود می دانند ،ولی براستی آنها از چه چیزی انتقاد می کنند ؟ به همان نسبتی که نماینده این شهر بصورت یک بام و دوهوا از حضور این مدیر جوان در ساختار مدیریت شهری دفاع می کند ،اصحاب رسانه ،احزاب و جریانات سیاسی استان هم دچار تردید و یا بدگمانی در مورد این انتصاب هستند .و این در حالیست که مدیریت های جوان در بیشتر صحنه ها موفق تر و محبوب تر ظاهر شده اند .نمونه اش را در کابینه روحانی می توانید در پست وزارت ارتباطات دنبال کنید. اتفاقا اینجا آزمون بزرگی برای همه ماست .مگاترندهای ما بسوی جوان گریزی و ابژه کردن آنها پیش رفته و می رود ، باید دید جریانات سیاسی استان تا چه اندازه در قبال این انتصاب موضعی متفاوت و پیش رونده خواهند گرفت.   گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.

همرسانی کنید:

نظر شما:

security code