محمد ابراهیم خلیلی
۱۳۹۷/۰۱/۱۹ ۱۶:۵۰ چاپ
گیل خبر/ محمد ابراهیم خلیلی یک نکته اساسی در مورد اشخاصی که یک جایگاه مدیریتی را، در هرسطحی از هر سازمانی، به خود اختصاص می دهند، وجود دارد و آن عبارت از این نکته بسیار مهم است که، از پنجره نگرش آن فردِ در اصطلاح مدیر، آیا جایگاه ای که او برگزیده است، ۱-- یک شغل(occupation)، ۲-- ویا یک حرفه(profession)، محسوب می شود؟ حال این سوال چرا مطرح می شود، برای این است که، از هر منظری که به جایگاه های مذکور نگاه شود، یک تعبیر مشخص و یک منشاء تاثیرگذاری و اثربخشی معین را از آن شخص که عنوان خود را مدیر تعیین کرده است، می توان ملاحظه نمود و یا انتظار داشت. چرا که: ۱-- نگاه کارکردی ساده و معمولی و عام اندیش، از روزنه باریک شغل اندیشی، ۲-- یا بینش سازنده و آبادگر ساختار گرایانه و راهبردی و رهبر محور، از پنجره باز وروشن حرفه گرایی. از منظر ارتقاء درجه اهمیت هدفمندی سیستمی و تشکیلاتی، در دستیابی به اهداف مهم سازمانی، رویکردهای کلیدی فرد مدیر، از چشم انداز دریچه های فوق الذکر واضح تر ملاحظه می شوند. سازمان بخشی، نظم دهی، اثرگذاری، کنترل، نظارت و نتیجه گرا بودن، مشخصه مهمِ نگاه ویژهِ حرفه ای، به امور واقع و مرتبط، در حوزه وظایف مدیران و سازمان هاست. از این باب که، از رویکردی حرفه گرا و مدیریتی، باید مشخص باشد که چنین اشخاصِ اصطلاحا مدیر، جایگاه مکتسبه را، شغلی می دانند، یا حرفه ای؟ باری به هر جهت و روزگذران و اساسا کم خاصیت، و یا تاثیر گذار و آینده نگر و نتیجه بخش؟ زیرا که، عملکرد متعهدانه و با مسئولیت شناسی، که همراه با نوع نگرشی که به صورتی سیستماتیک، نسبت به موارد فوق، اتخاذ شده، میزان گستره خیر و منافع خواهانه اجتماعی را، در حوزه مسئولیت پذیری، عینیت عملی می پوشاند و توقع جامعه هدف را واقعی تر و صادقانه تر، برآورده می سازد. مخصوصا مصادر اجتماعی، که جایگاه افراد متمایز، متخصص، مجرب و نتیجه طلب باید باشد، رویکردهای مدیریتی حرفه ای را عمیق تر طلب می کند، تا نگرش های شغلی گرای سطحی و معمولی، یعنی از افرادی که عمده تلاش و فعالیت آن ها در جنبه های عادیِ خدماتی و ...، و اقدامات روزمره صرف می شود.اقداماتی که به عنوان ابتدایی ترین بخش از وظایف مدیریت ها در سازمان ها تعریف شده اند و در دستور کار روزانه ابواب جمعی آن قرار دارند. بطور مثال زباله های یک شهر جمع و حمل شوند، یا در معابر آن رفت و روب صورت گیرد، یا مسافران در شهر با چند دستگاه اتوبوس افزوده جابجا گردند، یا چند نقطه، لکه گیری و آسفالت شود، حقوق کارکنان پرداخت شود و یا...، نگاهی از منظر شغل گرایی است، نه حرفه ای گرایی در اندیشه مدیریت، که البته خوب است اما، فقط می تواند الگو سازی و اسطوره تراشی مدیر شغل گرا، در اقدامات اندکی مهمتر در آینده باشد. اقداماتی کمی بزرگتر، که ممکن هست در آینده احتمالا صورت دهد. هر چند که از مدیرانی با چنین گرایشی، بندرت می توان اقدامات چشم گیری را حتی در دراز مدت مشاهده نمود، الا شعارها و وعده های بزرگ و سرخرمنی، که امروز را به فرداها حواله می دهد! فرداهایی که فقط سنوات پرکن شغل گراهاست، نه ساختار سازی برای خیر رسانی و خدمات رسانی مستمر و پایدار برای ایجاد سعادتمندی و رضایت بخشی در زندگی فردی و اجتماعی مردم، یعنی مسیری که حرفه ای ها دنبال می کنند! بنابراین مشخص بودن نوع تفکر شغل گزینی و کارکرد گرای روز مره و عادی، و یا هویدا بودن اندیشه های ساختارساز و راهبرد نگر و حرفه ای در مدیران، توصیفی متقاعد کننده تر را به جامعه مخاطب القاء می کند، زیرا سطح توقعات خود از مدیریت را، بر همان پایه و سطح در می یابند و مورد ارزیابی و قضاوت خود قرار می دهند و انتظارات متناسب با آن را از مدیران، طلب می کنند. نبود توان اولویت بندی در طرح ها و پروژه های ضروری و مورد نیازمردم، کسری بودجه، بدهی نجومی در مقایسه با درامد های محقق شده، عقب ماندگی درآمدی، فقدان فعالیت های پایه در زمینه اقتصاد شهری، نبود نگاه راهبردی در برنامه ها، عدم اعتماد کافی اجتماعی به مدیریت در سازمان، بیکاری، حاشیه نشینی، ضعف تعهد سازمانی در ابواب جمعی سازمان، عدم برنامه راهبردی برای فرهنگ سازی و تحقق حقوق شهروندی بلحاظ افزایش آثار تعهد شهروندی، کاستی فزاینده در خدمات رسانی، و...، حاصل برجای مانده از نگاه مدیرانی با رویکرد شغل گرایی است. از همین روی و براساس تجربه و دانشی که در حوزه مدیریت وجود دارد، این طور بنظر می رسد که، پارادایم قدرت در عرصه مدیریت، نگرش و عملکرد حرفه ای و حرفه گرایی در مدیریت را، اثربخش تر و استوارتر و نتیجه گراتر می داند و دستاورد آن را خیر عمومی، سعادت اجتماعی، ایمنی جمعی، رفاه جامعه، توسعه و پایداری زیرساخت ها، برای تداوم رضایت مندی و آسوده بخشی در اجتماع و جامعه شهروندی می شمارد. بنابراین با توجه به اهمیت جایگاه ها در مدیریت ها، خصوصا در مصادر اجتماعی، اشخاصی که عزم جدی دارند تا در این مسندها قرار گیرند، قاعدتا بر پایه شایستگی های صلاحیتی و عمدتا اکتسابی، که تحصیل کرده و در عمل ارائه داده اند، بایدانتخاب شده و ورود کنند و مسئولیت بپذیرند، نه بر اساس ظرفیت های انتصابی، لابی های مراکز قدرت و یا رانت های قانونی که ممکن هست، بنا بر مصالح و منافعی آن را کارسازی و ایجاد کرده باشند. با لحاظ چنین توضیحاتی، بدیهی است که مدیران حرفه ای شایسته، متکی بر استعداد، دانش، ظرفیت و قانون، توان تبدیل استراتژی به عمل و دانش و برنامه به اقدام را خواهند داشت؛ و نیازهای اجتماعی جامعه مخاطب در زیست مدنی ، با حفظ ارزش های اعتقادی، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و...، را با تامین و حفاظت از منافع و مصالح مردم در چارچوب ساختارهای نظام، حاکمیت و قانون و سازمان متبوعه برآورده خواهند ساخت. تحقق سازوکارهای ساده با انجام خدمات عمومی حداقلی و روزمره، از نگاه مدیران حرفه ای نه تنها مزیت و افتخار تلقی نمی شود،بلکه زنگ خطری است برای اینکه، قناعت و تکیه بر اقدامات روز به روز و پیشامدهای روزانه و اتفاقی، نشانگر پس رفت در ارائه خدمات توسعه ای، پایدار و رضایت مندانه به مردم است، که اصولا قابلیت توجیه و پذیرش را هم ندارد. مدیران حرفه ای از اقدام تبلیغی و وعده های خدماتی پوپولیستی که نگاهی از پنجره شغل گرایی(occupational) به مسند مدیریت است، به جد، اجتناب می کنند و سرودن شعارهای زیبا را به همان شغل گراها می سپارند. توان تبدیل استراتژی به عملیات، پرهیز از صرفا تئوری پردازی و رفتارهای شعاری و وعده سرایی،قانون مداری و ساختارسازی، زیرساخت سازی برای پایداری و توسعه ،اثربخشی سازمانی، افزایش کارآیی و کیفیت در خدمات، جلب اعتماد و رضایت عمومی در جامعه مخاطب(شهروندان) و...، و ایجاد تحول و تغییرات مطلوب و اساسی برای خروج از وضعیت نامطلوب و مزمن و نارضایتی و...، نیازمند مدیران کارآمد با پسوند حرفه ای ها(professionals) در مصادر تمامی مدیریت ها در جامعه است، نه حرفه ای های شغل گرا، که مصدر بودن جایگاه را طعمه مناسبی برای شغل گزینی و حفظ منافع شخصی، گروهی و...، می دانند و ایام صدارت را در صیانت از جایگاه خود و حفظ وضعیت، به حال می گذرانند و حکم مُسکّن و روزمرگی را دارند. تبدیل نگاه صرفا شغلی به نگرش کاملا حرفه ای، موضوعیت، قدرت و منزلت در مدیریت را از نظر سازمانی و ساختاری اثربخش تر و نتیجه گراتر می سازد و بقاء، امنیت، اکرام، ایمنی و آسودگی و رضایت در جامعه و اقشار آن را، اساسی تر تامین می کند؛و از کجروی های تحلیلی در زمینه مشکلات مرتبط و کج سلیقه گی های انتخابی در باره طرح ها و برنامه های مدیریتی، به شدت می کاهد؛ و با تمرکز بر اولویت های هنجار ساز، خواسته های جامعه هدف را تامین و ثبات، توسعه، پایداری، رضایت مندی، آرامش و نشاط مطلوبتری در زیست مدنی برای آنان فراهم می سازد. از همین روی، اگر مدیریت شغل هم باشد که در حال حاضر، به نوعی هم هست، پس حداقل، باید مدیران حاضر، برای بقاء و تداومش، حرفه ای تر عمل کنند، شاید با این رویکرد منافع و مصالحی هم برای مردم تامین گردد! همان مردمی که در شعارها، ولی نعمت مسئولان و مدیران نام برده می شوند!