از ویژه نامه های نوروزی تا پرداختی شهرداری به رسانه ها؛ تقابل «عشق» با «پول»
گیل خبر/ بابک مهدی زاده چهارشنبه سوری سال ۱۳۸۳ بود و خیابان های شهر مملو از مردمی که درحال جشن و پایکوبی و ترقه ترکاندن بودند. من و دوستانم اما در دفتر کوچک هفته نامه گیلان بهتر در خیابان حافظ ، مشغول لایه زدن ورق های ویژه ی نوروزی نشریه مان بودیم که دیر از چاپخانه دستمان رسیده بود و کسی هم نبود که به ما حاضر و آماده تحویل دهد. تا صبح بیدار ماندیم تا نشریه سر موقع به کیوسک های مطبوعاتی برسد و گیلان بهتر هم سهمی در ویژه های نوروزیِ پروپیمان آن روزها داشته باشد. اما ویژه ای که ما منتشرش کردیم فرقی اساسی با ویژه های دیگر داشت. در آن عشقی بی پایان نهفته بود که هیچ انتفاع مالی هم در آن نبود. آنقدر عشق داشتیم که فرشاد قربانپور برای گرفتن یک مصاحبه اختصاصی به تهران برود و شبش را در پارک به صبح بگذراند. آنقدر عشق داشتیم که وقتی کارمان تمام شد برویم مخفیانه جلوی کیوسک های مطبوعاتی کشیک بدهیم ، ببینیم که آیا ویژه نوروزی ما را که کنار غول های مطبوعاتی قرار گرفته بود، مردم می خرند یا نه. آنقدر نتیجه کار خوب بود که ماه ها بعد وقتی همراه با فرشاد قربانپور نزد محمد قوچانی ، سردبیر وقت شرق رفتیم ، ما را نشان تحریریه اش دهد و بگوید این ها ، همان همشهری های من هستند که آن ویژه نامه فوق العاده را منتشر کردند. آخرین شماره هفته نامه گیلان بهتر در سال ۸۳ که مدیرمسئولش ، اسحاق راستی بود شامل ۸ صفحه عادیِ هفتگی می شد و ۵۲ صفحه ی نوروزی و ۱۶ صفحه ویژه ادبیات که به کوشش پیمان برنجی – دبیر بخش ادبیات گیلان بهتر-  و کیهان خانجانی و هادی میرزانژاد منتشر شد. عکس روی جلد ویژه نامه ی نوروزی، «سید محمد خاتمی» را نشسته بر کف زمین و درحال پوشیدن کفش نشان می داد و تیترش هم به مناسبت آخرین سال ریاست جمهوری او این بود: «خاتمی با بهار می رود». در این ویژه نامه از گفت و گو با مرحوم عزت الله سحابی و مصطفی معین بود تا محمدعلی عمویی و ماشالله آجودانی و هرمیداس باوند. بخش فرهنگی هفته نامه هم با چهره های سال فرهنگی آن روزها مثل آیدین آغداشلو، پژمان بازغی و کورورش بزرگ پور مصاحبه کرده بود و یادداشت های اختصاصی هم از شخصیت های سرشناس ملی مانند حبیب الله پیمان و غلامعباس توسلی و حسین لقمانیان گرفته بودیم. همه این ها حاصل کار جمعی چند جوان بود که میانگین سنی شان ۳۰ سال هم نمی شد؛ فرشاد قربانپور ، مینا قدیم ، پیمان برنجی ، آرش بهمنی ، سیامک قلیزاده ، سیمین عباسی ، بهروز مهدیزاده ، ساناز مولوی، متین خوش نقش ، ایمان صفرپور ، مرتضی گلشاهی، فروزان اجتماعی ، فرشید قربانپور، کاظم احمدیان ، مهدی بازرگانی و گیل آوا همام. ۲-    به رسم هرساله با ذوق و هیجان سراغ ویژه های نوروزی روزنامه ها رفتم. از گیلانی ها که هیچ خبری نبود به جز فصلنامه دیلمان به سردبیری مهدی بازرگانی که در ۵۰۰ صفحه منتشر شد و روزنامه گیلان امروز که امسال هم به سنت هر ساله خود وفادار ماند. بالاخره به دو ویژه نامه نوروزی اعتماد و شرق رضایت دادم. هرسال وضعیت روزنامه نگاری در ایران بدتر از سال قبل می شود. شاید آخرین ویژه نامه نوروزی درخورِ توجه مربوط به سال ۹۳ بود که روزنامه اعتماد با تمام وزرای دولت و چهره های سال کشور مصاحبه کرده بود. بعد از آن هرسال ویژه های نوروزی کلیشه ای تر و خنثی تر شدند تا امسال که این دو ویژه نامه تقریبا تبدیل به رپرتاژ آگهی دولت شدند. انگار نه انگار که در جامعه چه می گذرد. وضعیت وخیم مالی رسانه ها و عدم اجرای تعهدات مالی صاحبان رسانه در قبال روزنامه نگاران و کلا وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور ، روزنامه نگاران مهم و باسابقه کشور را به کارهای دیگری از جمله تصدی روابط عمومی سازمان ها و ادارات و یا بازار آزاد سوق داد و نتیجه اش رکود شدید روزنامه نگاری در ایران بود. ۳- به جز روزنامه گیلان امروز باقی رسانه ها در گیلان نه به فکر انتشار ویژه نامه نوروزی بودند و یا اگر هم بودند اثر منتشر شده چنگی به دل نمی زد. با این حال امسال وضع اسفناک تر از گذشته بود. با انتشار لیست پرداختی شهرداری رشت به رسانه ها ، همکاران مطبوعاتی چنان به جان هم افتادند و چنان از خجالت هم درآمدند که منِ روزنامه نگار مانده ام این وسط اوضاع را چگونه تحلیل کنم. آبرویی که از جامعه رسانه ای استان درحال ریخته شدن است نه به خاطر پول های عجیب و غریب که به خاطر مثلا افشاگری رسانه ها علیه همدیگر است. رسانه هایی که با پول و حمایت سیاسیون و مدیران اداره می شوند هیچ ابایی ندارند که دست به هر بی اخلاقی ای بزنند. این وسط تنها یک چیز قربانی می شود؛ آبروی به محاق رفته روزنامه نگاری گیلان که دیگر ظاهرا چیزی از آن نمانده جز پول های میلیونی مدیران که بین رسانه ها رد و بدل می شود و «عشقی» که از بین می رود. کسی نیست در این ماجرا یقه ی مدیران را بگیرد که با پول بیت المال، استقلال رسانه ها را خریدند و با قلمِ خبرنگاران برای خود آبرو و اعتبار. من مانده ام و خاطرات نسلی که افتخارش ، «استقلال» بود و خط قرمزش «وابستگی». هرچند زمانه عوض شده است و روزنامه نگار و خبرنگار برای امرار معاش نیازمند پول هستند و چه جای گلایه است وقتی بنابه جبرِ روزگار «پول» ، جای «عشق» را می گیرد و «خبرنگار» می شود «خبرنویس» و «روزنامه نگار» ، واژه ای تقلبی و بی معنا. با این حال آدمی به «امید» زنده است. پس «امید» داشته باشیم به سالی خوش که چاره ای دیگر نداریم… سالتان خوش ، ایامتان به کام… *گیلان تیتر گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.