اختصاصی گیل خبر/ 5جمادی الاول در ایران به مناسبت میلاد حضرت زینب(س) به عنوان روز پرستار شناخته می شود. قشر سپیدپوشی که به واسطه خدمت رسانی به بیماران در همه جای دنیا از ارزش و احترام بالائی برخوردارند و نوعی قداست گرائی در این شغل نهفته است که آن ها را متمایز کرده است. در ایران البته  رنج ها،  سختی ها و مشکلات بیشتر پرستاری را نشان می دهد و شاید احترام و جایگاه خودش را چندان در افکار عمومی نتوانسته نشان دهد. در رابطه با مشکلات پرستاری در ایران و گیلان تصمیم گرفتیم با یک پرستار متفاوت در گیلان هم صحبت شویم که به واسطه مطالعه و دانشش به عنوان یک فعال و تحلیلگر قشر پرستاری شناخته می شود و او را از بسیاری دیگر از هم صنفانش متمایز کرده است. علی دادخواه متولد تهران  کارشناس پرستاری ، دانش آموخته فلسفه و دانشجوی علوم سیاسی  است. یادداشت سیاسی و صنفی او را بارها در گیل خبر خوانده ایم و همین شاید برای بیان مشکلات قشر پرستاران از زبان او کافی باشد. او در بیوگرافی خودش می گوید: «مدتی است که زندگی می کنم و البته معلوم هم نیست که کی و کجا دار فانی را وداع می کنم.ولی امیدوارم در سحرگاه یکروز برفی باشد وقتی پرندگان بطور عجیب آواز می خوانند.» دادخواه مدتی را در تهران ، بیمارستان روزبه و همچنین مرکز فوریت های ۱۱۵ و از سال ۹۰ در گیلان در بیمارستان های شفا و آریا کار کرده و می کند و در گفتگو با گیل خبر بیشتر درباره پرستاران و مشکلاتشان صحبت می کند. گفتگوی جالب و متفاوت گیل خبر با این فعال سیاسی پرستار در استان گیلان را در زیر بخوانید. راضی بودن از کار  پرستاری یک فلسفه است/ چقدر باید خوشبخت باشی که پرستار باشی و بتوانی به این مردم کمک کنی در انجیل می خواندم که خداوند در رستاخیز قیامت از بندگان خود تشکر می کند.او می گوید من از شما تشکر می کنم ، من بیمار بودم به عیادتم آمدید.من ضعیف بودم کمک کردید.... بندگان تعجب می کنند که خداوند تو کجا و بیماری و ناتوانی کجا؟ و خداوند جواب می دهد آن بنده ای که بیمار بود وبسراغش رفتید من بودم و آن ناتوان که کمکش کردید من بودم. خب ! این همان معنای صفت خدا یعنی « شکور» بودن هم هست.حالا من در حرفه ای هستم که صبحگاهان تا شامگاه با بیماران و ناتوانان سر و کار دارم راضی نباشم ، وقتی خدا را هر لحظه ملاقات می کنم و تیمار می کنم.پرستاری شغل خاصی است ، شغل که نیست ، یک فلسفه است، یک راه است.شما ببینید در کشوری که مردم شادی ندارند ، از محبت بیمناک هستند و از عدم امنیت رنج می برند، چقدر باید خوشبخت باشی که پرستار باشی و بتوانی به این مردم کمک کنی.محبت کنی. قداست پرستاری در دنیا و تفاوتش با ایران  پرستاران در ایران هویت تعریف شده ای ندارند من معتقدم روی این موضوع باید کار زیادی شود.خب ! در کشورهای غربی تا دهه های ۷۰ اینطور نبود ، یعنی شما در فیلم ها رصد کنید می بینید که چهره پرستاری مغشوش است ، درست مانند پزشکی . ولی روی این موضوع کار کردند ، نماد سازی کردند.ولی ما در ایران با بحران هویت مواجه هستیم.بحث « مراقبت» یا Care جز مقولات فربه بهداشت ودرمان است که باید آنرا از « درمان» یا Cure تفکیک داد.ولی در ایران بدلیل پزشکینه شدن بهداشت ودرمان مراقبت در دل درمان رفته تا ارزان تر و نازل تر تمام شود ودر این میان بیماران و خانواده های آنها بیشترین صدمه را دیده اند.اینکه نگاه تصمیم گیران و تصمیم سازان به عرصه سلامت کسب درآمد باشد و سلامت را مانند کالایی خرید و فروش بکنند اصلا پذیرفته شده نیست.ولی ما با ظهور پدیده ای بنام نئولیبرالیسم پزشکی شاهد این وضعیت اسفناک هستیم. از بحث منحرف نشوم، پرستاران در ایران هویت تعریف شده ای ندارند، چون اساسا مراقبت در ایران بمعنای تیمار گری است . البته در تکمله بحث باید بگویم از دشواری های این مبحث ناگزیر بودن درمان ( Cure) و مراقبت ( Care) از ارتباط با مفهوم و واژه « وجدان » (Conscience) است که واژه ای وارداتی در فرهنگ فارسی ما در حدود پنجاه سال اخیر می باشد ،و معادل آن کلمه Breast ( سینه) است ,و از این کلمه در هیچیک از آثار قدما و بزرگان شعر وادب و حکمت ما خبری نبوده و آنچه از این کلمه در ادبیات فارسی سابقا برداشت می شده مفهوم «یافتن » بوده است .نه آن « سوپرایگوی » سرزنش کننده و قاضی. وجالب است بدانید کلمه وجدان در زبان انگلیسی ،معادل برست یا سینه است که Nurse هم همان معنا را می دهد , یعنی کلمه نرس معادل بسیار بهتری از کلمه « پرستار» است .که با کلمه Breast یا سینه که معنای وجدان هم می دهد هم معنایی دارد.یعنی پرستار در زبان انگلیسی بیشتر به معنای وجدان و آگاهی نزدیک است ،تا پرستار در زبان فارسی که بیشتر معنای دایگی و تیمار گری را منتقل می نماید که با Attendance انگلیسی مرتبط است. اتحادیه های صنفی پرستاری در ایران  در ایران ما چیزی به اسم سندیکا نداریم/ از کژ رفتاری ها و ندانم کاری های ریاست کنونی سازمان نظام پرستاری  و بعضی افراد دل خوشی ندارم/ دولت ها در ایران سازمان های صنفی و سندیکاها را رقیب می بینند ونه شفیق من این را وظیفه خود می دانم که بصورت دوفوریتی این موضوع را افشا کنم که در ایران ما چیزی به اسم سندیکا نداریم.یعنی نه سازمان نظام پرستاری کشور با قدمتی بیش از ۱۲ سال سازمانی واقعا مستقل است و غیردولتی و نه خانه کارگر مستقل است و نه هیچ تشکل و انجمن صنفی دیگر در ایران.مانند اینکه ما در ایران دانشگاه مستقل هم نداریم و یا بالاتر ما اصلا در ایران تفکرورزی مستقل هم نداریم.در ایران همه چیز معطوف به قدرت است.شما ببینید یک استاد دانشگاه یک خانمی می آید سرکلاس درس خود یک نظر تحقیقی می دهد، بلافاصله اخراج می شود.انهم از دانشگاهی که اصطلاحا آزاد است ، خصوصی است.یا در فلان دانشگاه کنسرت برگزار می شود و خانم ها دف می زنند و امام جمعه آن شهر می آید مسیولین دانشگاه را تهدید می کند ، خب ! این کجایش دانشگاه مستقل است ؟ در همین صنف خودمان سال ۸۳ آقای محمد شریفی مقدم در انتخابات سازمان نظام پرستاری توسط مراجع دولتی خارج از سازمان رد صلاحیت می شود، این شامل چند فعال صنفی دیگر هم هست ، خب ! چرا باید در انتخابات یک سازمان مردم - نهاد دخالت این شکلی انجام شود؟ حتی ایشان را در انتخابات مجلس در سال ۹۴ هم رد صلاحیت کردند.ما که تحقیق کردیم به نتیجه درست و درمانی نرسیدیم جز اینکه ایشان در سال ۸۸ در ستاد فلان کاندیدا  فعال بوده است و احتمالا دلیل رد صلاحیت ایشان هم همین بوده است.بعد ما از چنین سازمان صنفی که تا این حد در تحدید و تهدید مراجع قدرت قرار دارد چه انتظاری داریم ؟ مسلما هر گونه نقدی به این سازمان باید مشروط باشد.چون اساسا قدرتی ندارد.البته من از کژ رفتاری ها و ندانم کاری های ریاست کنونی سازمان و بعضی افراد دل خوشی ندارم و همواره به این افراد انتقاد کرده ام ولی واقعیت این است که دولت ها در ایران سازمان های صنفی و سندیکاها را رقیب می بینند ونه شفیق .بیشتر سعی می کنند از طریق این سازمان ها توده ها را کنترل کنند.یعنی این سازمان ها خواسته یا ناخواسته خودشان ابزار تحمیل قدرت هستند بر اراده آزاد توده ها. مشکلات پرستاری در گیلان اسفند ماه که بیاید ما دقیقا یکسال تاخیر در پرداخت های پرستاری داریم/ در دانشگاه علوم پزشکی گیلان ، مدیران ارشد خودشان مطالبه گر هستند/ نقش خودشان چیست؟/ ما در ایران شخصیت حقوقی نداریم در گیلان مشکلات همیشه متفاوت از استان های دیگر است.در سال ۸۳ در جلسه ای که با دکتر تامینی(نماینده سابق رشت) داشتم، خدمت ایشان گفتیم که مشکل ما در گیلان این است که نهادهای نظارتی با اجرایی لینک می شوند و این اصلا قابل پذیرش نیست. اسفند ماه که بیاید ما دقیقا یکسال تاخیر در پرداخت های پرستاری داریم. خب ! چه کسی پاسخ گو است من که نمی دانم ؟ چون در دانشگاه علوم پزشکی گیلان ، مدیران ارشد خودشان مطالبه گر هستند که این از عجایب روزگار است .و جالب است که مثلا فلان مدیر باسابقه یا فلان مدیر پررابطه طوری از حق و حقوق ما صحبت می کند که من بعنوان شنونده هوایی می شوم که ای بابا ! نقش خود این آقا ! این وسط چه بوده و چه هست ؟ ( باور کنید مطلب از شدت تراژیک بودن به طنز پهلو می زند) و یا این مدیران ارشد نعمت الهی هستند برای ما .یعنی لطف کرده اند از ساعت کار خود در بیمارستانهای خصوصی ، مطب و کلینیک ها زده اند و آمده اند کار ما را راه انداخته اند و گرنه بدون وجود ایشان که بار ما بار نمی شد. مشکل کجاست؟ باز هم من نمی دانم.ولی مطلب جالب تری که به آن برخورده ام و دوست دارم شما هم مطلع باشید آنست که در ندانم کاری، پشت هم اندازی و حتی تبهکاری یک مدیر می تواند کار را به حدی برساند که انواع سیستم های حفاظتی و نظارتی و قضایی بی خیال اعمال او بشوند و ترجیح بدهند خود را وارد چنین مهلکه خانمان سوزی نکنند.بحث یک نفر و دونفر نیست ، مشکل در تشکیل باندهای مافیایی در چنین سیستم هایی است که همه در او هستند از فلان فلان گرفته تا فلان فلان .( من نمی توانم اسم ببرم چون حوصله دادگاه و برگرداندن حیثیت حضرات را ندارم.اسم بعضی آقایان در حد منافع ملی است !) من چند وقت پیش شنیدم که فلان نماینده زبان آور رشت رفته یک کته دانشگاه نشسته که فلانی نباید برود و اگر برود من دانشگاه را به توبره می کشم! مسلما اینها دروغ است که به مقام شامخ این حضرت می بندند و نمایندگان کارهای مهم تری در استان دارند و وقت این را ندارند که بیایند و به کارهایی چنین دون و پیش پاافتاده برسند. مشکل اینجاست که ما در ایران شخصیت حقوقی نداریم. این حرف گزافه ای نیست ، من سیاسی هم صحبت نمی کنم ، من دغدغه های خودم را دارم.ما در ایران نهاد هم نداریم.یادتان هست زمانی رییس دولت اصلاحات گفته بود :« بعضی رییس جمهوری را تدارکاتچی می خواهند.» این معنای سخن من است. ما اگر با شخصیت های حقوقی سرو کار داشته باشید و یا با نهادها می توانیم حساب کشی کنیم ، نظارت کنیم.ولی در غیر اینصورت کلاه مان پس معرکه است ، دودمان مان بر باد است. یک شخصی را می آورند با هزار زد و بند سیاسی و مالی وغیره می کنند مدیر یک مجموعه . او که شخصیت حقوقی ندارد ، او را مدیر کرده اند که منافع عده ای را تامین کند .حالا این منافع سیاسی است یا اقتصادی. اصلا او کاره ای نیست ، یک نهاد مستقل یا یک ساختار شفاف که او را بر سر کار نیاورده تا به او شخصیت حقوقی ببخشد ، او یک انسان یک لاقباست با انواع زد و بندها. ویژگی چنین سیستم هایی فسادهای افسار گسیخته مالی ، انتصابات سیاسی و غیرشفاف مدیران از خرد وکلان و تنگ تر شدن هر روزه دایره خودی ها و عدم گردش صحیح مدیران ارشد و امنیتی و ایدئولوژیک شدن سیستم است. شما می بینید یک پزشکی پیدا می شود که سالهاست مدیر یک مرکز است و کسی نیست که به او بگوید بالای چشمت ابرو هست یا نه؟!!! او در طول این مدت طولانی انواع زد و بندهای سیاسی و مالی را هم پیدا می کند و بعد توپ هم وی را نمی تواند تکان دهد .شما هم که بیایی اعتراض کنی متهم می شوی به سیاسی کاری! که این خود از عجایب چندگانه عالم است دیگر.چرا اینطور می شود ؟ چون چنین سیستم فاسدی برای بقای خودش مجبور است شرایط امنیتی ایجاد کند، اعتراض ها را مدیریت اینچنینی کند. شما می خواهید تجمع راه بیاندازید که ای آقا! چرا پول ما را نمی دهید، حق مسکن ما چه شد ؟ کارانه ما چه شد؟ یک دفعه ای سر از ناکجا آباد در می آورید. فلان سیستم قضایی یا اطلاعاتی خارج از این سیستم شما را صدا می کند و سیم جین می کند. و باز هم هیچ و هیچ و هیچ.بگذریم سخن به درازا کشید ، به همین کارانه های قطره چکانی خودمان دل ببندیم بهتر است ، در کار بزرگان فضولی زیادی روا نیست.   سخن پایانی   من خوشحالم که در خدمت شما بودم .خدا را شکر می کنم که پرستارم، به همکاران پرستاران همه دست مریزاد می گویم و از ایشان تقاضا دارم که علی رغم تمام این تبعیض ها ، نامرادی ها و فسادها دلسرد نشوند و وظیفه روحانی مراقبت را رها نکنند.با مردم بیش از همیشه مهربان باشند ، این مردم بسیاری بیش از آنکه ما فکر می کنیم به محبت ما و نوازش ما نیازمند هستند.