پویا قلی پور
۱۳۹۶/۱۰/۱۹ ۱۲:۳۷ چاپ
‍ آیت الله در پنج پرده
گیل خبر/ پویا قلی پور  زندگی انسان ها پر است از فرازها و فرودها ، اوج ها و حضیض ها ، رذالت ها و شرافت ها ، بزدلی ها و شجاعت ها ،نفرت ها و عشق ها و تلخی ها و شیرینی ها، زندگی هاشمی رفسنجانی هم از این دوگانه ها خالی نبود،تضادهایی انسانی که انسان را میسازند و همین خصایل و کنش های متضاد است که انسان را پیش بینی ناپذیر و قضاوت ناشدنی و خاکستری رنگ میکند.همین دوگانه های سیاه و سفید است که به ما تلنگر میزند تا انسان را نه به قله خدایی و اسطوره و بت وارگی برسانیم و نه آنها را به حضیض حیوانی و دیو سیرتی پرتاب کنیم. واکاوی بزنگاه های زندگی هاشمی رفسنجانی و برهه های تاریخی زیست او نشانگر این واقعیت هاست.شاید تاریخ زندگی هاشمی و تاثیرگذاری اش را بتوان به پنج دوره مهم تقسیم کرد،اول دوره پیشا انقلاب تا انقلاب اسلامی (تا سال پنجاه و هفت) ،دوم دوران جنگ و جانشینی فرمانده کل قوا (پنجاه و هفت تا شصت و هشت) سوم دوران ریاست جمهوری اش در دو دوره (شصت و هشت تا هفتاد و شش)چهارم دوران اصلاحات (هفتاد و شش تا هشتاد و چهار)و پنجم دوران پسا اصلاحات و پسا هشتاد و هشت(هشتاد و چهار تا روز رفتن نابهنگامش). برای من به عنوان یک تحول خواه و اصلاح طلب این پنج دوره نماد کامل ذات پرتضاد انسان و انسانیت است.دوره اول زندگی هاشمی قطعا کم انتقاد ترین دوران زیست هاشمی است،چرا که هم مخالفین افراطی و هم منتقدین منصفش و هم طرفداران و حامیان دیروز و امروزش در بارز بودن نقشش در انقلاب و مبارزه برای رهایی از استبداد و استعمار متفق النظرند و این ویژگی هایش قابل کتمان توسط دوست و دشمنش نیست.این دوران از زندگی هاشمی دوران سختی ها و شکنجه ها و مرارت هایی است که او در راه اعتقاد و آرمانش تحمل کرده و در کنار مرادش (امام انقلاب )نتیجه شیرینش را در بهمن پنجاه و هفت گرفته و او را در زمره «انقلابیون» قرار داده.دوران دوم زندگی هاشمی هم دوران تاثیرگذاری اش در تاریخ معاصر ایران و انقلاب است،تاثیری که کمتر کسی می تواند آن را کتمان کند.تاثیر هاشمی در پایان جنگ و پذیرش قطعنامه پانصد و نود و هشت بر کسی پوشیده نیست و شاید یکی از بزنگاه هایی که صداهای مخالفت با او و شیوه معتدلش آغاز شد همین دوران است.این دوران هاشمی حاوی نقاط مبهم و پرشبهه دیگری هم هست که در کشور رخ داد و اعتراضات و اعترافاتی در زمان خود به وجود اورد  که بسیاری تاثیر هاشمی را در اتفاقات آن سالها پررنگ میدانند.قدرت هاشمی در این دوران در اوج خود بود و او در واقع از اصلی ترین ستونهای جمهوری اسلامی بود،مهمترین اثر این قدرت هم در نقش هاشمی در انتخاب رهبر جمهوری اسلامی پس از رحلت امام خمینی نمایان و بارز است.در این دوران هاشمی هنوز به زعم دوست و دشمن یک «انقلابی» تمام عیار است. دوران سوم زندگی هاشمی شاید آغاز عبور هاشمی از انقلابی گری است و شاید پایان عصر انقلاب.بسیاری آغاز عصر اصلاحات در نظام جمهوری اسلامی را مرهون این دوران هاشمی میدانند.در این دوران هاشمی رییس جمهور پرقدرت نظام جمهوری اسلامی  است که خود از ستونهای آن محسوب میشود.این دوران به نام دوران سازندگی شناخته میشود و از همین نام پیداست که اولویت هاشمی در این دوران توسعه است با تمرکز بر توسعه اقتصادی و شاید حتی بتوان این دوران را با اغماض دوران توسعه آمرانه دانست،چرا که بسیاری از منتقدین سرسخت هاشمی این دوران را با فضای امنیتی و بسته در عرصه سیاست داخلی به یاد دارند و دستگاهی از درون حاکمیت  که ظاهرا حتی قصد جان هنرمندان و پیرمردهای منتقد ملی مذهبی را هم کرده بود.اما این دوران به جز این روی تاریک  دیگری هم داشت که همان توسعه اقتصادی و آغاز کوچک شدن دولت بود،هرچند که همین خصوصی سازی ها هم توسط برخی منتقدان به خصولتی سازی و سپردن بازار سرمایه به نهادهای نظامی تعبیر شد،دورانی که گروه های فشار و نیروهای خودسر به بلوغ رسیدند و تا امروز و هنوز در سپهر سیاسی ایران جولان میدهند.شاید آینده بتواند نوری بر تاریکخانه این دوران پرابهام بتاباند و آیندگان بیش از ما از این دوران باخبر شوند. اما دوران چهارم زندگی هاشمی را شاید بتوان سخت ترین دوران هاشمی نامید،دوران موسوم به عصر اصلاحات.دورانی که هنوز خانواده و نزدیکان هاشمی( و حتی خود هاشمی پیش از مرگ نابهنگامش )ترجیح میدهند درباره اش کمتر بگویند.دوران عسرت و عزلت سردار سازندگی از راه رسیده بود و تیرهای دوستانش برجانش مینشست. روزهایی که عصر گردش آزاد اطلاعات بود و افشاگری های روزنامه هایی که انگار میدانستند عمر آزادیشان آنقدر بلند نیست که بعدها فرصتی بیابند تا هرچه میخواهند بگویند.در این دوران هاشمی را عالیجناب سرخپوش خواندند و نور بر تاریکخانه اشباح افکندند.افشای قتل های زنجیره ای دگراندیشان، بهانه خوبی بود تا دوران سازندگی(که در زمان ریاست سردار سازندگی اجازه نقد نیافته بود و حتی منتقدان دلسوز هم برای نقد مشفقانه و منصفانه به طرفه العینی سرکوب شده بودند)به تندترین و حتی غیرمنصفانه ترین شکلی به باد انتقاد گرفته شود.این موج انتقادات و افشاگری ها چنان آیت الله را به کنج عزلت کشانده بود که حتی در انتخابات مجلس هم نتوانست برای ورود به مجلس آرای لازم را از مردمی (که تا چند وقت پیش او را سردار سازندگی میدانستند)کسب کند و شاید همین «نه»بزرگ تلنگری بود بر پیکر آیت الله تا در دوران پسا اصلاحات مهم ترین و تاریخی ترین و البته مردمی ترین دوران زندگی اش را آغاز کند،دورانی که به زعم بسیاری از مخالفین هاشمی موجب عاقبت به خیری او و یاد نیکویی از او در اذهان مردم ایران شد. دوران پنجم و پرده آخر زندگی هاشمی شاید برگ زرین دفتر زندگی پرتاثیر آیت الله بود.دورانی که شاید سخت ترین دوران برای جریان تحول خواه و اصلاح طلب ایرانی بود.دورانی که با شکست تلخ هاشمی و انتخاب احمدی نژاد در سال هشتاد و چهار شروع شد و بسیاری آن را دوران پایان آیت الله خواندند و دانستند.اما با وقوع وقایع تلخ و سخت هشتاد و هشت انگار ققنوس از خاکسترش برخاست و عصر طلایی هاشمی آغاز شد.هاشمی در این دوران انگار درصدد برآمده بود تا از تمام دشمنان و منتقدان دیروزش حلالیت بطلبد و پایان عمرش را کنار مردم بگذراند و از انزوا به در آید.شاید دوران پسا هشتاد و هشت را (با وجود حصر موسوی و کروبی و حصر رسانه ای خاتمی و حبس های طولانی مدت بسیاری از اصلاح طلبان نامدار )بتوان دوران هاشمی نامید.نامه تاریخی هاشمی به رهبر انقلاب و آن نماز جمعه تاریخی که حتی باعث حذف همیشگی اش از تریبون نماز جمعه ای شد که از ابتدای انقلاب پای ثابت آن بود،را نمیتوان فراموش کرد و نقشش را در محبوبیت دوباره هاشمی نادیده گرفت.شاید اگر همان روزها به آن تذکرهای دلسوزانه هاشمی توجه می شد امروز گره هشتاد و هشت باز شده بود و همدلی ها و همصدایی ها تداوم داشت و دلسوزترین یاران انقلاب را از قطار نظام پیاده نکرده بودند و بیم های تحول خواهان به امید نزدیک تر بود. هاشمی در آن روز تاریخی همه را به همدلی دعوت کرد و تا آخرین لحظه عمر پر تضادش بر این همدلی تاکید کرد.شاید یکی از بزرگترین تاثیراتش را در انتخابات نود و دو گذاشت،همان روزی که با وجود اینکه بسیاری خطر رد صلاحیت را به او تذکر داده بودند،اما نترسید و آبرویش را پای همان همدلی که شعارش را میداد نهاد و آن را خرج نظامی کرد که تا پایان عمر دلبسته و نگرانش بود.شاید همان ردصلاحیت سرآغاز نرمالیزاسیون اوضاع پسا هشتاد و هشت بود و آغاز عصر اعتدال و حضور روحانی در کسوت ریاست جمهوری.هاشمی تنها سه سال پیش از مرگش هنوز به اندازه روزهای اوایل انقلاب تاثیرگذار بود ،هرچند که دست و پایش را بسته بودند و نظر بسیاری از یاران قدیمش دیگر به نظر او نزدیک نبود.اما هاشمی با درایت و تدبیرش در نود و دو نشان داد که با دست های بسته هم میتوان تدبیر کرد و دامن اعتدال را رها نکرد و درون نظام ماند و راه را برای اصلاحش باز نگه داشت.تاثیر و محبوبیت شگفت انگیزش زمانی بیشتر به رخ کشیده شد که «لیست انگلیسی»اش تمام و کمال و با تمام انتقاداتی که به آن وارد بود به خبرگان رسید و بسیاری را مدیون خود و مرام اعتدالی اش کرد. هر چند مردمان اسطوره ساز او را امیرکبیر نامیدند اما هاشمی امیر کبیر نبود اما در روزگار جوانی که بسیاری امیر کبیر را نمیشناختند یا نمیخواستند بشناسند هاشمی با کتابش نام امیر را زنده کرد و نگاه خودش را به امیر کبیر به همه معرفی کرد و شاید در راه امیرکبیر گام برداشت.روزگار هم او را در شب قتل امیرکبیر از این جهان فراخواند تا اسطوره سازی های مردمان سرزمین اسطوره ها راحت تر باشد و به جای راه اعتدالی اش و زندگی پر تضادش،نامش ماندگار بماند. شاید روزهای سختی برای جریان تحول خواهی و اصلاح طلبی بدون هاشمی در پیش باشد اما شاید بتوان با سرمشق قرار دادن راه هاشمی پسا هشتاد و هشت و راز محبوبیت و مقبولیت دوباره اش، راه پر سنگلاخ اصلاح طلبی را تداوم بخشید و به سرمنزل مقصود رساند. گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.