یک سال گذشت؛
۱۳۹۶/۱۰/۱۹ ۰۸:۱۵ چاپ
هاشمی
گیل خبر/ سامان بدراین داستان تکراری یک سال اخیر به پایان خط رسید. همه اولین ها بدون هاشمی تجربه شد و امروز دیگر همه چیز تکراری است. از اولین صبحانه  عفت مرعشی بدون آیت الله شروع شد و هر روز که گذشت همه به یاد آوردند که این اولین روزی است که هاشمی دیگر نیست. اولین عید بدون هاشمی، اولین دیدار با رهبری بدون هاشمی، اولین جلسه مجمع تشخیص و مجلس خبرگان بدون هاشمی، اولین انتخابات بدون هاشمی، اولین جلسه دانشگاه آزاد بدون هاشمی، اولین سالگرد انقلاب و رحلت امام بدون هاشمی،  اولین دولت بعد از هاشمی، اولین شب یلدا بدون هاشمی، حتی اولین اعتراضات  بدون هاشمی، همه این ها برای کسانی که عمری خاطره با سیاستمدارترین چهره بعد از انقلاب داشتند آهی از افسوس و درد بود و بازخوانی خاطرات گذشته که اگر هاشمی بود در این لحظه چه می کرد!حال یک زمستان، بهار، تابستان و پائیز گذشته است و دیگر همه چیز تکراری است. همه این اولین ها سرنوشت یکسانی نداشتند. اولین جلسه دانشگاه آزاد و مجمع تشخیص  بدون هاشمی پایان دوران سیطره مدیریت او بود. همه آن هایی که از ناحیه او وارد سیاست شدند و و به قول بعضی ها 37 شغل بدست آوردند سعی کردند شیوه جدید مدیریتی را با مدیران مخالف هاشمی ادامه دهند. هاشمی رفت و جزء چند عکس یادگاری کنار روبانی سیاه چیزی از خود در آن دفتر باقی نگذاشت. بقیه آن چه فکر و عمل می کرد به کنار گذاشته شد و تبدیل به ارگانی برای دیگران تبدیل شد. دیگر بعد از این هم آن چه در آن جا باقی مانده است تکراری است. سرنوشت فرزندان هاشمی هم بعد از مرگ دستخوش تحولات جدیدی شد. خوشبخت ترینشان محسن هاشمی بود که از لحاظ ظاهر  و مصلحت سنجی بیشتر از همه به آ شیخ اکبر شباهت داشت و همین فرصتی شد تا نماینده اول شورای شهر تهران شود و نماد احترام جامعه به جایگاه هاشمی بیان شود.  هرچند محسن این روزها جایگاه بالائی گرفته یاسر دچار  ضعف  شد و در همان روزهای اول حضور ولایتی از جایگاه ریاست دفتر هیات امنا برکنار شد و ممنوع الخروجی او نیز ادامه داد تا  او که تلفیقی از برادران بزرگترش است این روزها با یکی نعل و یکی به میخ روزگار  بگذراند.  مهدی هاشمی در دو راهی زندان و مرخصی معطل است و البته دیگر چندان نیز برای کسی اهمیت ندارد. گوئی همه آن ها تنها فرصتی بود که شخص هاشمی رفسنجانی را بکوبند. حال که دیگر در قید حیات نیست آزاد بودن و زندانی بودن مهدی هاشمی نیز برای کسی مهم نیست که عده ای از مرخصی های متعددش داستان بسازند و عده دیگری از مظلومیت او بگویند. فائزه هاشمی نیز سرنوشتی مشابه دارد. او که صراحت پدر را میان اولاد هاشمی بیشتر به ارث برده راحت تر مصاحبه می کند و کمتر کسی دیگر برایش مهم است که چه می گوید. حتی اگر درباره تششعات رادیو اکتیو هنگام مرگ پدر صحبت کند و یا حتی با بهائی ها به مصاحبت بنشیند. او نیز از نظر رسانه های مخالف هاشمی به کنار گذاشته شده و دیگر اهمیت خودش را از دست داده است. تا زمانی که هاشمی زنده بود تنها به احترام جایگاه پدر بود که او را سیبل قرار می دادند و در میان چهار ستاره صهیونیستی به جای اکبر عکس فائزه را در کنار سه نفر دیگر منتشر می کردند. حال که نیست برای کسی چه فرقی می کند فائزه چه می پوشد و با ماشینی رفت و آمد می کند و با چه کسی  گفتگو می کند!فاطمه هاشمی هم عصیانگر جدید خانواده هاشمی است که بیشتر از آن که مخالفان پدر  را نقد کند نسبت به دوستانش نقد دارد. از ان ها که هنگام تشکیل دولت جدیدشان هیچ یادی از او نمی کنند و قدر جایگاه خود را نمی دانند. فرزندان هاشمی  جایگاهشان مشخص است. نه دیگر انتظار می رود بالاتر بروند و نه پائین تر از این کشیده شوند. بعد از این آن چه باقی مانده است هم  تکراری است . از اعتدال هاشمی دولتی منسوب به آن باقی مانده است که بار دیگر توانست در میان فضای دو قطبی شکل گرفته در انتخابات سکان را در دست بگیرد و این روزها در میان التهابات و ناآرامی ها و در حالی که حامی معنوی خودشان را از هم دست داده به کار ادامه دهد. روزهای بدون هاشمی برای دولت مستقر  بیشتر از آن که «سخت» باشد «پیچیده» است. در انتظار سرنوشتی نامعلوم که کجا باید حرکت کند و چگونه خود را از باتلاق های مختلف که پیش رویش مانده است نجات دهد. در شعار راه هاشمی ادامه دارد. اما مشخص است که به دنبال مرگ هر رهبری ورثه جدیدی برای او پیدا می شود. ورثه جدید برای رهبری که هنوز وصیتنامه سیاسی از وی پیدا نشده و شاید هیچگاه نیز پیدا نشود. مشخص است در این بستر هرکس آتش به اختیار برای خود کاری می کند. یکی مثل برادرش کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری می شود و آن را عمل به وصیت برادر می خواند و یا دیگری در جستجوی این است که راه اعتدال با لاریجانی و امثالهم تاخت بزند. این تعدد نظرات و سلیقه ها از راه هاشمی بعد از یک سال  دیگر تکراری است. برای همه آن هایی که  سیاست برایشان به خیرو  شر تقسیم می شود هرگز نمی توانند در وصف هاشمی به  واقعیت دست پیدا کنند. برای همه آن ها که روزی مدح و روزی در ذم هاشمی می گفتند و بعد از مرگ دوباره شمشیرها را غلاف کردند نشان دادند که بیش از آن که با راه هاشمی مشکل داشته باشند یا با شخص خودش مشکل دارندیا می خواستند از راه قربانی کردن او به جائی دست پیدا کنند. برای او که نه پدرخوانده بود و نه ثروتی شاهانه داشت ، اما همه آن ها که دوست داشتند در معرض دو قطبی های سیاسی فرصت پیدا کنند خود را علم کنند تنها چاره کار بود که بتوانند از قربانی کردن  او فرصتی برای نشان دادن خود پیدا کنند تا بتوانند چند صباحی برای پست های بیشتر خودنمائی نمایند. بازی شاه و گدا به بازی مافیایی تبدیل شد که مافیای اصلی به دروغ خود را شهروند می خواند. تاریخ باید ثابت می کرد که راست و دروغ را چه کسی می گفت و خلاف گوئی و تحریف و انحراف را چه کسانی می گفتند. هاشمی چه باشد و چه نباشد  این بازی دیگر مشخص است و دیگر همه چیز تکراریست. جزء خود هاشمی که سیاست مانند او را پیدا نمی کند.    

همرسانی کنید:

نظر شما:

security code