به گزارش گیل خبر، می توانستم آن چه را که با چشمان خودم می دیدم ، باور کنم. دیگر زندگی برایم ارزشی نداشت. از شدت خشم مشت هایم را به دیوار می کوبیدم. هر لحظه در افکارم تصمیمی می گرفتم اما هر بار به خاطر فرزندانم از اجرای آن تصمیم منصرف می شدم. دیگر پاهایم توان رفتن به منزل را نداشت و نمی توانستم از کنار این خیانت  به راحتی بگذرم. مرد 30 ساله درحالی که بیان می کرد اگر زودتر چشمانم را روی حقایق می گشودم و خودم را با توجیهات بی اساس قانع نمی کردم، شاید امروز گرفتار این مشکل نمی شدم، به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد افزود: 10 سال قبل وقتی خدمت سربازی را به پایان رساندم تصمیم به ازدواج با دختر مورد علاقه ام گرفتم. او در محله ما زندگی می کرد و حجابش را به طور کامل رعایت نمی کرد اما من برای کم کردن روی دو جوانی که قصد ایجاد مزاحمت برای او داشتند، بدون توجه به رفتارهای نادرستش در کوچه و خیابان به خواستگاریش رفتم. با آن که خانواده ام ابتدا مخالف ازدواج ما بودند اما به انتخاب من اعتماد کردند و به این ازدواج رضایت دادند. آن روزها با خودم می اندیشیدم بعد از ازدواج او را قانع می کنم تا دست از این رفتارها بردارد و حجابش را رعایت کند. اما بازی زمانه طوری رقم خورد که من مجبور شدم از او تبعیت کنم و حرف هایش را بپذیرم. حدود دو سال از ازدواج من و «مینا» می گذشت که بازار دچار رکود شد و من شغل ام را از دست دادم. بیکاری و بی پولی هر روز مشکلات جدیدی را برایمان به وجود می آورد تا این که همسرم تصمیم گرفت برای رهایی از این وضعیت، بیرون از منزل کار کند. خیلی زود مینا در یک شرکت خصوصی استخدام شد و من هم مجبور شدم امور مربوط به منزل را به عهده بگیرم. مدتی بعد و درحالی که صاحب دو فرزند شده بودیم، متوجه رفتارهای نامتعارف همسرم در زندگی شدم. او نه تنها حجابش را رعایت نمی کرد و مدام با گوشی تلفن اش درگیر بود بلکه حس عاطفی و مادری خود را نیز به فرزندانش از دست داده بود. آن روزها خودم را توجیه می کردم که «مینا» حق دارد با من و فرزندانش رفتار سردی داشته باشد چرا که فشارهای روانی زیادی را به سبب کار در بیرون از منزل تحمل می کرد. با خودم می گفتم رفتارهای او به دلیل خستگی و فشار کار زیاد است. اما چند روز قبل صدای همسرم را از داخل اتاق خواب دیگرمان شنیدم و ناخودآگاه پشت در ایستادم. مینا با فردی مشغول صحبت بود و گریه می کرد. بی اختیار در اتاق را گشودم و از او خواستم گوشی اش را به من بدهد تا بدانم با چه کسی مشغول صحبت بوده که او را این چنین به هم ریخته است ولی همسرم از دادن گوشی خودداری می کرد. بالاخره گوشی را به زور از او گرفتم اما نمی توانستم آن چه را می دیدم باور کنم. مینا با چند نفر دیگر رابطه داشت و با آن ها در فضای مجازی چت می کرد به طوری که تصاویر همسرم در کنار مردان غریبه روح و روانم را می شکافت و نمی توانستم از این خیانت او چشم پوشی کنم. حتی بعد از این ماجرا فهمیدم او ساعت هایی را که به بهانه اضافه کاری به منزل نمی آمد در پی خوش گذرانی با افرادی بود که در فضای مجازی با یکدیگر ارتباط داشتند. اکنون که به گذشته می اندیشم احساس می کنم اگر برای لجبازی با دو جوان هم محله ای ام ازدواج نمی کردم و عاقلانه تصمیم می گرفتم ، شاید امروز .
همرسانی کنید:

نظر شما:

security code