علی رضا فکوری
۱۳۹۶/۰۶/۲۷ ۱۰:۱۵ چاپ
هچین هچینِ مگر مشت زنِ پسر بُستن
گیل خبر/ علی رضا فکوری .....این روزها هم - مانند این سالها -نوشته ای در باره ی «شیون» خواندم که بر آن بوده به زبان گیلکی نوشته شود؛اما زبان "هفتِ بجار" شبکه ی باران از توش در آمده و دگرگون می کند روز و روزگار آدمی را. نخست،گلوی نازنینِ «کوتر»(kowtar) «شیون»- حامد - را می بوسم و سپس گناه این «زورکی نویسی» ها را می اندازم گردنش! آن زنده نام،بالابلند تر از این آب بندی ها و کلی گویی های بدیهی بود و تردید ندارم اگر بین ما بود،از این ستایشهای کتره ای به آسانی نمی گذشت و «چیز»هایی می گفت چیزهایی! «شیون»در کنار چند سخن سرای سرزمین پارس،«شاعر» زاده شده بود....شاعر نشده بود.آنان که با وی زیسته اند و همسخن بوده اند،می دانند که در گفتاره های روزمره اش هم«شاعر» بود.این را گمان کنم «حامد» هم بداند؛اما «غلام رضا مرادی» و دیگر دوستانش بهتر می دانند.او حتا هنگام شوخسری و سرخوشی و ناسزا آوری(!) هم شاعر بود.....شاعری رقصنده با طنز.شعور سرایش او لدنی و آمیختگی اش با زبان مردمان هم روزگار و هم سرزمین اش،شگرف و ژرف بود.این نادره ی ادبیات پارسی،نماد تعریف «تی.اس.الیوت» از شعر بود که می گوید:«شعر=شاعر+ محیط»....نمی گوید انسان به اضافه ی محیط.و شاعر را در یک مرتبه ی ثانویه،از انسان جدا می داند. در سروده های "شیون"،همواره می توانیم عاشقی و شیفتگی و همنفسی اش را با محیط - از جاندارتا بیجان - ببینیم. و هم به این روی است که او هیچ وقت برای سرودن شعر "کوشش"نکرده است؛بلکه این شعر بوده که بر او وزیده و سینه اش را فشرده تا اورا بسراید. سال هاست در رنج بسیار لذت بخشی،بر آنم تا لایه های هزار توی منظومه ی "گیشه دمرده" - فقط گیشه دمرده - را برای خودم برملا کنم؛اما این «درام - سینما»یی که شاعر رخت و ریخت شعر بر اندامش دوخته رام نمی شود که نمی شود. ....بعدش می بینم سیاهه نویسی های تمجیدی لزجی- هنگامه های بزرگداشت وی - منتشر می شود ،که به قول خود زنده نام ، «روی هزار جای آدم اسفناج سبز می شود!» این «سَبُک نگاری»ها، البته بیشتر «خود اظهاری» و صدای «من هم هستم» ارزیابی می شود و اگر نسیمکی به بلوطی گزندی برساند،پس این «خودآوایی» هم می تواند به «بارو»ی بلند شاعر ماهم گزندی بگذارد. فکر می کنم زمان آن فرا رسیده که دوستان شعر و شیون، این گونه فروکاستن شاعر را بی پاسخ نگذارند تا امر برای نسل تازه مشتبه نشود که: بله.....شیون در همین ترازی بوده که در باره اش می نویسند. ما دو تا آدم فوق العاده در سرزمین سبز داریم که من همیشه به خاطر این که جان قلم و نقد از کارهای سترگ شان غافل بوده،خودم را نفرین می کنم و سپس می بخشم. این بهانه ی خوبی است که به خود می گوییم:«از سر صب کلاچ نوگفته قارقار/تا بُق سگ گرمه امی سر به کار.....الخ»....و دویدن چون سگ پاسوخته نمی گذارد و «غم نان».....بهانه است این. دلیل نمی شود که آثار «پوررضا» و «شیون» را بر میز کالبدشکافی و راز گشایی نمی نهیم. همه ی آنان که چنین نوشته هایی در باره ی شیون ازشان سرزده و یا سخنرانی هایی در همین اندازه ها در باره ی شاعر «اشاره ها و برگها» مرتکب شده اند،مرا ببخشند؛اما گمان نکنم از این پس «سهل انگاری»در گفته ها و نوشته هایی را که در باره ی این نماد ندرت شاعرانگی منتشر شود،بتوانم برتافتن.سخت است وقتی منشور چند پهلوی چهار بیت شاعر را نمی توانیم حتا تصور کنیم،پسش پا شویم در منقبت وی اظهار وجود کنیم.کار هر کسی نیست...کار «پالوده پچ»ها نیست در باره ی شیون نوشتن.کار «دس -پنجه»ی آزموده ی «قناد»هاست.چون «هچین هچینِ مگر مشت زنِ پسر بُستن/دو تا شلنگ مرا پهلوان صفر بُستن؟» شنیده ام که نکوداشت اخیر «شیون»در فومن هم چنگی به دل نمی زده.....من نبودم - البته به عذری. از «حامد»که مسوولیت نشر و....آثار شاعر را به عهده دارد،خواهش می کنم که در باره ی «آن چه که در این گونه بزرگداشتها به گفتار و رفتار می آید و نیز آن چه در باره ی شاعر منتشر می شود»را هم در جرگه ی «آثار»بگنجاند و در این باره کمی سختگیر باشد.... گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.