غمنگاره ای از"جنبش"های پراکنده ی اصلاح طلبان و استانداری گیلان:
۱۳۹۶/۰۶/۲۰ ۲۰:۲۱ چاپ
علی رضا فکوری
اختصاصی گیل خبر/ علی رضا فکوری: یکم: .....شوفر های حرفه ای،هنگام افسارگسیختگی ماشین،تکنیک یکه ای دارند....راننده ها نه ها!....."شوفر"ها....."شوفر"های حرفه ای.آن ها زمانی که ماشین می سُرد و فر می خورد و دور خودش می پیچد،فرمان را ول می کند و ماشین را وامی سپارند به مکانیزم سیستم فنربندی و رام و سگدست و نیروی گرانش زمین!این طوری شانس آرام گرفتن ماشین و بی گزند ماندن از مخاطره،دست کم دویست درصد فرو می کاهد.باور نمی کنید؟ دوم: دست کم،از سال ۱۳۷۶،جرگه ی اجتماعی موسوم به "اصلاح طلب"انبوه ترین کنشگران سیاسی در گیلان بوده اند.پیشروان این جرگه ی سیاسی،در سال ۱۳۷۵ در کوچه ی "جورابچی"رشت،دفتر "الیاس حضرتی"گرد هم آمدند و نخستین "لب پَر"(همان لَپّه ی گیلکی)این موج را شکل دادند که هماهنگ گفتمان سراسر کشور،"سید محمد خاتمی"به خیابان "پاستور"رفت و این جرگه "دولت ساز"شد و جامعه و حکومت به گونه ای - به نظر من تکرار ناپذیر - به هم نزدیک شدند.این دوران نقره ای نتوانست یک دهه را پشت سر گذارد و بنا به دلایلی که بسیار در باره اش سخن گفته شده،موج دولت ساز شبه فاشیزمی جای آن را گرفت و با "دماگوژی"ای که فاشیسم در ذات خود دارد،بخشی از جامعه ی دانایی گریز و نا بالغ فرهنگی و سیاسی را فریفت و در پی خودکشید.تاکجا؟.....تا قطعنامه های دژم شورای امنیت.هشت سال کابوس وار لایه های آگاه و نیمه آگاه جامعه را درنوردید و چنان غباری برخاست که چشم چشم را نمی دید و نیک و بد از هم بازشناخته نمی شد:فتنه. تعریف"نخبه"هم دیگر شد و دولت مستقر به نخبه سازی جعلی پرداخت تا نخبگان اصلی جامعه را تحقیر کند - که کرد.آنها دیگر مرجع نبودند؛چه در سپهر محاجه های سیاسی و چه در میدان رسانه ها.بخشهای نظارتی و دادگری حکومت نیز ابروانشان را بیشتر گره زدند و عبوس تر به چهره ی جامعه ی مخالف وضعیت حاکم و نخبگان از اسب افتاده نگریستند:غضبناک. این داستان پس از هشت سال،در سال ۱۳۹۲ به سر آمد.جرگه ی اصلاح جوی جامعه،با تحرکات نخبگان خاموش و اتمسفر مفهوم "نخبگی"،دوباره دولتی برساخت کمی نزدیک به ایده های خود و گفتمان غالب جرگه ی سیاسی فعال،به بخشهایی از گفتمان رسمی حکومت نزدیک شد.هر دو نهاد البته نفسی تازه کردند و پنجره هایی برای تنفس و تخلیه به هم پیشکش دادند. در این تحول،اصلاح طلبان نفرات بسیار پرشمارتری در "صف"و"ستاد"پیروزی داشتند.اصلاح طلبانی که خود،اما خود به دو گروه بزرگ بخش پذیرند:آنان که در پی قدرت هستند و آنان که از کیک قدرت لجه ای هم نمی خواهند.اما این تمایلات منطق تاریخی و ازلی - ابدی تقسیم قدرت در سیاست را دگرگون نمی کند.منطق این است:هم سربازان و ژنرالهای پیروز سهمی از مفهوم پیروزی و مابه ازای ملموس آن دارند و می خواهند و هم بازندگان باید به جمع آوری رمل و اسطرلاب خویش دست می زدند.چنین نشد اما! در دوره ی نخست ریاست جمهوری "حسن روحانی"چنین تقسیم معطوف به عدالتی در گیلان روی نداد. نه تنها سربازان و فرماندهان میدان رقابت،بویی از کیک قدرت به مشامشان نرسید،ژنرال های اصلی و غیر اصلی هم طرفی نبستند.رقص چاقوی آنها هم راه به جایی نبرد و کیک بین قهرمان های "بالماسکه"ی سیاسی کار -که هنوزاهنوز درنیافته ایم سرشان به بالین کیست؟ - تقسیم شد و رفت.از ورای کت و شلوارهایی که بعدها پوشیده شد معمولا یک هوا "بنفش"می زد و می زند،جامعه نمی توانست ماسک ها را اسکن کند و دوستان و نادوستان را باز شناسد.تا اصلاح طلبان و اعتدال گرایان خواستند از سپر کت و شلوارها و یقه های "تعهد"(؟)بگذرند و لجه ای نور به اتاقهای دولت در استان بیفکنند،در اتاقها بسته و اکوستیک شد و گشوده شدن آنها هم ریموت می خواست؛وسیله ی مدرنی که دست اینان نبود.برخی دیگر از اصلاح طلبان فاقد جهان بینی اما دوستدار قدرت هم،با قاقالی لی حکم های "مشاور" - بخوانید"مشاول" - به گرم کردن دستان خویش از دور بسنده کردند؛چه بسنده بودند هم از آغاز. انگار بی بهره گی مهریه ی مادری کنشگران اصیل گیلانی کارزارهای سیاسی و انتخاباتی است. امسال اما،در حالی که دولتیان و قمرهای مصنوعی و غیر مصنوعی پرزیدنت"روحانی"در استان گیلان،از بیم پیروزی رقیب و ناآزمودگی خودشان و بیسوادی مطلق سیاسی،شلوارهایشان بوی گس رطوبت می داد،همین مردان بی نصیب از کیک های پیشین،چنان جوان ها را در میدان به گردش آوردند که هرگز نمی توانم شور خیابان"معلم"را ،که بر سر انگشتان پسران و دختران گیلان زمین در اهتزاز بود،فراموش کنم؛بی آن که چشمم به اعوان و خدم و حشم یکی از کت و شلواری های دولت افتاده باشد.کسانی که اوایل اردی بهشت برای کوشندگان و کنشگران غش می کردند و اکنون دیدن رییس دفتر های شان هم آرزوست. سوم: همین هفته، یک کاری که اصلا وظیفه ام نبود،برای یکی در منطقه ی آزاد انزلی انجام دادم.کار را که یک یادمان مناسبتی بود،برداشتمش و به رسم ادب و فروتنی ای که سر سفره ی پدر فقیرم آموخته ام،بیست لیتر بنزین -که پولش را از لابه لای شپش ها و قاب های جیبم کشیده بودم بیرون- زدم و رفتم منطقه ی آزاد.....دفترش.گفتم که فلانی ام و اگر امکان دارد ایشان را ببینم.چیزی را که قولش را داده بودم برایشان آورده ام.یکی از سه - چهار نفر مشغول در دفتر،رفت تو و آمد بیرون و گفت: "حاج آقا گفتن وقت گرفته بودید؟".....نگرفته بودم."اسماعیل حاجی پور"شاهد است که به خاطر توصیه ی خودش،همکارانم را می فرستادم محل این دوست جگرگوشه تا ازش در انتخابات شوراها پشتیبانی شود.آن وقت ها کسی برای دیدن من و همانندانم وقت نمی گرفت.هم اکنون نیز بر همانیم که بودیم.آن چه را فقط به احترام سلام و علیک از جیب خودم هزینه کرده و برده بودم براش،گذاشتم و برگشتم.می خواستم بع دوستانم بازهم یادآوری کنم این سرنوشت،از سرنوشت اسبهای مسابقه هم سخت تر است.شوربختی کنشگران حقیقی دولت ساز،همین است در گیلان.در مانژ اسبدوانی،چابکسواران پس از رسیدن به خط پایان،کف دست را به نوازش گردن اسبهای خسته به کار می گیرند و در گیلان،سالهاست که اسبهای کورس پس از خط پایان در بیابان رها می شوند.برخی از این پیاده هایی که ما سوار می کنیم،بدحساب هم هستند لاکردارها!حسابشان را هم صاف نمی کنند!شعبده سازی اند برای خودش در دکان های دولتی که دیگرانش آن را برساخته اند. چهارم: این روزها کنشگران سیاسی و رسانه ای گیلان،زار و زندگی و خان و مان شان را فرو گذاشته اند و می خواهند کسی در گیلان نماینده ی دولت شود که اندکی با گفتمان جامعه ی آماری انتخابات اردی بهشت نزدیک باشد. از بومی گرفته تا غیر بومی.رزمندگان میدان اردی بهشت،سهم معنوی خود را از آن شبهای تا بامدادبیداری و آن ریسک پذیری سیاسی می خواهند.این آرزو نیست،منطق است.اما وقتی وزارت کشور توی بغل دکترین"احمدی نژاد"است،تلاطم، بسیار باید که هست.رقص چاقو فایده ای ندارد.مانند دوره ی گذشته. آخر: حوصله ام سر رفت!بزرگی به من گفت:وقتی دریا آن قدر متلاطم است که بهتر است کشتی را به حال خود وابگذاریم،وابگذاریم.من یاد تکنیک یکه ی شوفرهای حرفه ای افتادم!....شما چه طور؟....وقتی که"سرنوشت مرا بتی رقم زد که دیگرانش می پرستیدند...."* "بقیه شاید وقتی دیگر"* علی رضا فکوری   گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.