به گزارش گیل خبر ، هنوز علاقمند به پوشیدن پیراهن مشکی است . در خیابان های مشهد که قدم می زند همه به او احترام می گذارند. البته خیلی اهل خیابان گردی نیست، فقط او را می توان در مسیر خانه تا زمین فوتبال دید. این روزها که بیکار است پاتوقش شده مغازه بهزاد، کالای ورزشی میثاقیان در خیابان آبکوه. البته خیابان آبکوه که حد فاصل خوابگاه تا استادیوم سعد آباد (تختی) است برای او یادآور خاطرات زیادی است. آبکوه محله همسرش است... سفر به مشهد و زیارت بارگاه امام رضا (ع) بهانه ای شد برای دیدار با اکبر. چه بهانه ای بالاتر از این که علت کنار گذاشتنش از پدیده چه بوده است؟   *از کسی گله ای ندارم وقتی گفتند پدیده فکر نمی کردم جدی باشد. نه تیمی و نه دفتری و نه دستکی. بعد از 8 سال برمی گشتم مشهد. بی تعارف خیلی شوق داشتم خصوصا که همسرم از من خواست این فصل را در مشهد باشم چون پدرش فوت کرده بود و می خواست در کنار مادرش باشد. هر چند مادرش هم چند وقت پیش به رحمت خدا پیوست. در عرض یک هفته همه چیز درست شد. خیلی سخت بود. چون در تیم نو همه چیز را باید از اول استارت بزنی. در اردوی تهران و در بازی های دوستانه خوب نبودیم. حتی در هفته های ابتدایی. برخی پیشنهاد جابجایی من را دادند و برخی با مربیان تیم های رقیب صلاح و مشورت می کردند اما من به تیمم ایمان داشتم و می دانستم به لطف خداوند صعود می کنیم که در نهایت این چنین شد. بی تعارف دوست داشتم که بمانم و دوباره تیمی بسازم که برای مردم مشهد مایه شادی باشد و افتخار. شعار نمی دهم برای من هیچ لحظه ای زیباتر از شادی مردم نیست. مثل ابومسلم اما نشد. از کسی گله ای ندارم. از رئیس، اعضای هیات مدیره، مدیر عامل و ... تو مراسم تقدیر یکی دو دقیقه فیلم نشان دادند که گریه ام گرفت اما همان جا از همه این آدما تشکر کردم. دیگر به پدیده فکر نمی کنم. احترام و ارزشی که مردم در خیابان ها مشهد برای من قائل هستند برایم یک دنیا ارزش دارد حتی بیشتر از سرمربیگری پدیده. من اگر ناراحت بودم همراه تیم کربلا نمی رفتم. برای من پدیده تمام شد. از خودم راضی ام به خاطر اینکه با تمام وجود کار کردم. تیم را از لیگ یک بردم به لیگ برتر و برای کسی بد نخواستم و بد نکردم.! پدیده را با همه خاطرات خوب و بدش به خدا می سپارم و امیدوارم موفق باشد و اصلا دیگر سراغ من نیاید.   *من و خداداد باید با هم باشیم در مشهد مردم به من لطف دارند و احترام می گذارند. نمی گویم که بزرگ فوتبال مشهد هستم اما خداداد عزیزی هم یکی از آدم های بزرگ این فوتبال است. همیشه سعی کرده ام به او احترام بگذارم. چند وقت قبل جایی او را دیدم و بی تعارف به او گفتم که من و تو باید در کنار هم باشیم تا غریبه ها به فوتبال مشهد ورود نکنند. گفت حق با توست اما...   *اکبر هیچ وقت بیکار نبوده است! خدا همیشه به من لطف داشته است. در سال های اخیر هیچ وقت بیکار نبوده ام. این توانی است که خدا به من داده و آن را در جهت شادی مردم و خدمت به خانواده ام و البته رفقایم بکار می گیرم. هر مربی ای تبحر خاصی دارد. یکی خوب تمرین می دهد. یکی خوب کوچ می کند. دیگری مدیریت دارد، یکی هم دیسیپلین. من هم تیم از لیگ یک به لیگ برتر می برم. تا اکنون 6 بار این کار را انجام داده ام. این لطف خداست اما روی دیگر سکه من مربیگری در لیگ برتر است که متاسفانه تااکنون به من اعتماد لازم نشده است. شموشک را که به لیگ برتر آوردم در لیگ برتر نگه داشتم. راه آهن را در لیگ برتر حفظ کردم. شاهین بوشهر را هم چنین. این ها کار کوچکی در لیگ برتر نبود اما همه دوست دارند مرا بیاورند تا تیمشان را بیاورم لیگ برتر. رفته رفته کار در لیگ یک در حال از دست دادن جذابیت های خاص خودش برای من است و دوست دارم در لیگ برتر کار کنم. برای فصل بعد خود هیچ تصمیمی نگرفتم. پاس از طریق احمد جمشیدیان که بچه همدان است صحبت هایی با من داشت اما هیچ گاه این صحبت ها به مذاکرات جدی ختم نشد. شاید منتظر ماندم که در لیگ برتر مربیگری کنم...   *اگر نباشد هم چیزکی مردم گویند چیزها اگر دیروز شرایط فوتبال این چنین بود هیچ گاه به فوتبال ورود نمی کردم. در گذشته فوتبال شرافت بود و مردانگی. رقابت درون زمین نه بیرون. رقیب بودیم و رفیق. به یکدیگر احترام می گذاشتیم و هیچ گاه حاضر نمی شدیم در اوج عصبانیت به یکدیگر توهین کنیم. متاسفانه امروز توهین در فوتبال باب شده و آدمای بد آن قدر جسور شده اند که حتی آبروی افراد را هم به بازی می گیرند بی آنکه رکن های قضایی فدراسیون فوتبال با آنها برخورد جدی کنند. قدیما می گفتند تا نباشد چیزکی مردم گویند چیزها اما من می گویم اگر نباشد هم چیزکی مردم گویند چیزها! چون حسود و بخیلند. چون بیکارند. مثلا این فصل در مورد من گفتند که تیم گهر را تطمیع کردیم. گهر که به لیگ 2 سقوط کرد. به همه تیم ها باخت، نباید به پدیده مدعی قهرمانی می باخت؟ گهر پیش از دیدار با ما یک ماه تمرین نداشت! باید چکار می کرد؟ خاک بر سر من که برای بردن گهر باید دست به چنین کار شنیعی بزنم. به این آدما چه باید بگویم؟ این حرف ها متاسفانه از روی بخل و حسد است. از آلومینیوم که رفتم بیرون گفتند که او با بازیکنان در تماس است و به بازیکنان گفته ضعیف بازی کنند! این یعنی به نشانه گرفتن شرافت من و بازیکنان. بازیکنان که اگر به حرف من گوش می کردند که خوب بازی می کردند و تیم نتیجه می گرفت... نمی دانم به این آدما چه باید بگویم. ترجیح می دهم که چیزی نگویم چون خدا در زندگی اشان جایی ندارد. با کسی که خدا در زندگی اش جدایی ندارد صحبت نکنم بهتر است. بهمان خدایی واگذارشان می کنم که خوب می داند من کی هستم و چگونه نان سر سفره می برم. من کسی را ندارم و زورم به این آدما نمی رسد اما خدایی را دارم که از همه داشته هایم بزرگ تر است و زورش به همه می رسد و ناظر است و به اندازه جریمه می کند. متاسفانه این حرف و حدیث ها بی تعارف یکی دوباری پایم را به فدراسیون فوتبال باز کرد. توضیح دادم که اگر تیمم چند هفته مانده به پایان بازی ها قهرمان شده گناه نیست و اگر در هفته های پایانی به نفرات ذخیره میدان دادم گناه نیست! این قدر به حرف و حدیث ها توجه نکنید. این حرف ها از روی حسادت است. این فصل مگر بایرن مونیخ چند هفته پیش از اتمام فصل قهرمان نشد؟ مگر پپ در برخی از دیدارها بازیکنان ذخیره اش را به میدان نفرستاد و نباخت؟ آیا این حرف و حدیث ها در مورد پپ هم درست شد؟ من به خودم ایمان دارم. به کارم. به زحمت صادقانه ام. به خدای خود و او که همیشه کمک می کند. بهتر است به جای توجه به گزارش ها نظارت را قوی کنیم، هر چند از فدراسیون فوتبال و کمیته اخلاق گله ای ندارم و برای تک تک آدم ها در فدراسیون فوتبال و کمیته اخلاق ارزش و احترام قائل هستم و با بیشترشان دوست هستم. روی صحبت من با کسانی است که به ناحق در مورد من حرف زدند. آنها باید امروز از خود بپرسند اگر اکبر میثاقیان آنها را ببخشد آیا این امکان وجود دارد خدا آنها را ببخشد؟   *به همه شاگردانم افتخار می کنم فوتبالیست های بزرگی را تحویل این فوتبال داده ام. از این بابت خوشحالم حتی اگر سراغی از من نگیرند. از محمد رضا خلعتبری که در شموشک به او بازی دادم و به ابومسلم آوردمش تا چهره شود. از رحمان احمدی گرفته که امروز گلر اول تیم ملی است. از مجتبی جباری و آندو گرفته که در ابومسلم خود را پیدا کردند. یقینا چهره هایی که پیدایشان کردم و به آنها بازی دادم اسم ببرم از حوصله خارج است و شاید حمل بر خودستایی شود اما ملاک من در گزینش فقط و فقط توانمندی بازیکنان است و با بازیکنان با عشق کار می کنم و برای تیم از جان مایه می گذارم تا پولی که می برم سر سفره حلال باشد. بماند که خیلی جاها پول هم نگرفتم. مثلا از شاهین یک چک 300 میلیون تومانی دارم. این تیم رفته لیگ 3 و امروز وجود خارجی ندارد. من پولم را باید از چه کسانی بگیرم؟ بگذریم. چرا باید با من این گونه رفتار شود؟ آیا برای سالم زیستن و سالم رفتار کردن باید تاوان داد و چرا من نباید در لیگ برتر باشم؟ چون کسی را ندارم؟ شاید اگر کسی را در رسانه داشتم و تنها بازیکنانی را کشف کردم و به فوتبال ایران معرفی کردنم تبلیغ می کرد الان تیم مدعی قهرمانی لیگ برتر دست من بود. سهم من از 16 تیم لیگ برتر تیم شانزدهم هم نیست و این عادلانه نیست! البته من به نگاه مدیران عامل باشگاه ها احترام می گذارم. من به مسیر و اصول خود ادامه می دهم و حاضرم برای رعایت اصول تاوان پس دهم که تا اکنون داده ام.   *یادی از مهندس درویش خدا مهندس درویش، مالک باشگاه شموشک را بیامرزد. دو فصل خوب در نوشهر داشتم. او خیلی به گردن فوتبال مازندران حق دارد. از جیب برای فوتبال مازندران هزینه کرد بی آنکه نیت و هدفی را داشته باشد اما متاسفانه هیچ گاه با او برخورد خوبی نمی شد و حال که به حرمت خدا رفته کسی نیست که به راهش ادامه دهد. بسیاری از ستاره های امروز فوتبال که مازنی هستند فوتبال خود را مدیون شموشک و مهندس درویش هستند... در آخر این را هم اضافه کنم برای من هیچ جای ایران - مشهد نمی شود.