
بنیاد نصرت در خانهاش در رشت تاسیس شود/ شعر نصرت، جهان شخصی خودش بود
امروز سالروز تولد هشتاد و هشت سالگی نصرت رحمانی است؛ شاعر بی بدیلی که در حافظهی تاریخی ادبیات معاصر ما همچون نگینی کمیاب حتی ۱۷۷ سال پس از مرگش میدرخشد.
به گزارش گیل خبر، نوشتن از نصرت، کار بس دشواریست و جرئت میخواهد؛ شاعری که در میان مردم به ویژه جوانان طرفداران و عاشقان سینه چاک بسیاری داشت. شاعری بیپروا، عاصی و خلاق که خیلی زود پس از جنبش نیما توانست راه خود را پیدا کند و به صدایی منحصر به فرد در ادبیات ایران تبدیل شود. شعر نصرت بیش از هر چیزی شبیه خودش بود؛ به دور از تکلف، نزدیک به زبان مردم و فرهنگ کوچه، طنز گزنده با تصویرسازیهای منحصربه فرد و پارادوکسهای زبانی که سهم زیادی در تحول شعر نو داشت. زندگی نصرت این شاعر عاصی، شاعر شعرهای سیاه، همیشه مورد توجه همه بود؛ بسیاری دوست داشتند بدانند پشت این نام که در فضای سنتزده دهه ۴۰، شمشیرش معشوق قلمش است و پروایی نداشت که حتی خود را به تیغ نقد بکشد، چه کسی است.
نصرت رحمانی پس از انقلاب سالها ناپدید بود و جامعه ادبی هیچ خبری از او نداشت. تا اینکه مجلهی کادح که توسط بهزاد عشقی، محمدتقی صالحپور و علیرضا پنجهای اداره میشد، رد او را در رشت گرفت و مصاحبهای با او ترتیب داد و همین مصاحبه باعث شد مردی که در غبار گم شده بود بار دیگر بر سر زبانها بیفتد و مورد توجه جراید قرار بگیرد. او سالها در رشت در خانهای قدیمی در محلهی پیرسرا زندگی کرد و هنوز اهالی پیرسرا از او به نیکی یاد میکنند. به مناسبت سالروز تولد نصرت، سراغ بهزاد عشقی، کارگردان سینما و منتقد سرشناس رفتیم که سالهای زندگی نصرت در رشت را به خوبی به یاد دارد. با بهزاد عشقی درباره نصرت و زندگیاش در رشت صحبت کردیم که در ادامه میخوانید.
زمانی که نصرت رحمانی در رشت زندگی میکرد، شما از جمله افرادی بودید که با او در ارتباط بودید. درباره نصرت و سالهای زندگی او در رشت چه خاطراتی در ذهن دارید؟
نصرت پس از سالهای پس از انقلاب به رشت آمد و در این شهر ماندگار شد. او در خانهای قدیمی در محلهی پیرسرا زندگی میکرد. من از سالهای قبلتر از اینکه او به رشت بیاید او را میشناختم؛ البته ارتباط ما به شکلی نبود که به مرحلهی رفاقت برسد. ولی بعد از انقلاب که در رشت ماندگار شد، ارتباط مختصری بین ما برقرار شد. این ارتباط هم از اینجا شکل گرفت که من و محمدتقی صالحپور نشریهای در رشت در میآوردیم. من پیشنهاد دادم که برویم از نصرت مصاحبهای بگیریم. البته آن زمان مصاحبه کردن با چهرههایی مثل نصرت کمی خطری بود و به شکلی خط قرمز آن سالها به حساب میآمد با این عنوان که با معیارهای اخلاقی آن روزگار همخوانی نداشت؛ به هرحال سالهای دههی ۶۰ بود و به نوعی یک جو بدگمانی بر فضا حاکم بود. به هر روی من به اتفاق آقای صالحپور سراغ نصرت رفتیم و با او مصاحبه کردیم و من در مقدمهی این مصاحبه نوشتم که آنچه که نصرت رحمانی واقعاً هست با آنچه که ژورنالیسم پیش از انقلاب به آن شاخ و بال داده، متفاوت است. میخواستم این پیام را منتقل کنم که اگر نصرت رحمانی را با یک سری ویژگیهای منفی به یاد میآورید، این ویژگیهای منفی در نصرت واقعی نیست بلکه اینها تصاویری هستند که ژورنالیسم آن زمان از او ساخته است.
جالب این بود که خیلی از هنرمندان و شاعران خیال میکردند که نصرت به خارج از کشور مهاجرت کرده است و کسی از او خبر نداشت. حتی یک بار یکی از گویندههای رادیوهای فارسی زبان خارجی، شعری از نصرت خواند و بعد گفت:« نصرت کجاست، آیا کسی از او خبر دارد؟ اگر کسی از او خبر دارد به این رادیو خبر بدهد تا دل دوستدارانش را شاد کند». او که از تهران آمده بود انگار یک جورایی در رشت گم شده بود. بعد که این مصاحبه درآمد، به یک باره دریچهی خوبی به روی نصرت باز شد و خیلی از شاعران، نویسندگان و ناشران دوباره نصرت را پیدا کردند. و همین خانهاش در پیرسرا به نوعی پاتوق خیلی از هنرمندان ملی ایران شد.
این مصاحبه مربوط به چه سالی بود و نام نشریه چه بود؟
نشریهی کادح ویژهی هنر و ادبیات بود و حول و حوش سالهای ۶۶-۶۷ منتشر شد. من و چند نفر از دوستان در تدارک انتشار نشریه ای ادبی بودیم. چند سال قبل تر با استفاده از امتیاز نشریه محلی نقش قلم، نشریه ای ادبی به همین نام منتشر کردیم که بازتاب خوبی داشت. صاحب امتیاز آن ابراهیم رضایی راد، پدر محمد رضایی راد بود. محمد دوست من بود و اولین شماره آن نشریه را با هم منتشر کردیم و از شماره بعد، محمدتقی صالح پور که از روزنامه نگاران باسابقه بود به ما پیوست و انتشار آن نشریه تا چهار شماره ادامه پیدا کرد و بعد متوقف شد. بعد از آن کادح را راه انداختیم. آن سالها تازه مجله آدینه و دنیای سخن تازه راه افتاده بود و ما نیز با امکانات شهرستان سعی میکردیم جایی در میان نشریات مستقل باز کنیم. من و علیرضا پنجه ای بودیم و محمدتقی صالح پور نیز به ما اضافه شد. در همین دوران بود که من فکر کردم با مصاحبهای از نصرت پاسخ آن گوینده رادیو را که پرسیده بود، نصرت کجاست را بدهم. نصرت همین جا بود، زیر آسمان مه آلود و بارانی شهرمان رشت که در مقدمه مصاحبه هم همین را دقیقاً نوشته بودم.
اتفاقاً صاحب امتیاز آن نشریه هم به نوعی همراه با جو حاکم بود و نگاهی منفی به نصرت داشت اما ما تلاش کردیم این نگاه را از او بگیریم تا بپذیرد این مصاحبه در نشریه چاپ شود که حاصل آن هم برای مجله به نوعی خوب شد هم برای شخص نصرت. فکر میکنم نسخهای از این مجله را آقای علیرضا پنجهای داشته باشد.
ظاهراً خانهی نصرت پاتوق هنرمندان زیادی بود. شما هم جزو آن دسته افرادی بودید که به خانهی او رفت و آمد داشتند؟
من زیاد به خانهی او نمیرفتم. چون راستش شخصیت واقعی نصرت با شخصیت هنری او یک سری تفاوتهایی داشت و صادقانه باید بگویم سبک زندگی او با سبک و سیاق زندگی من چندان همخوانی نداشت. جالب بود که همسر او پوران خانم، که یک زن فرشتهخوی دوست داشتنی بود و هست، عاشقانه نصرت را دوست داشت. وقتی قرار رسمی داشت یا مهمان خاصی قرار بود خانهاش بیاید، بهترین لباسها را به او میپوشاند، موهایش را آراسته و ظاهرش را شیک میکرد. اما اگر سرزده به خانهاش میرفتید، با چهرهی متفاوتی از او مواجه میشدید. البته این موضوع در حال حاضر مسئلهی پوشیدهای نیست که صحبت درباره آن به او آسیب بزند. اما نصرت یک سری مشکلات شخصی داشت که البته از نظر خودش مهم نبود و از نظر بسیاری هم ممکن بود مهم نباشد. بسیاری نصرت را همانطور با همان ویژگیها دوست داشتند اما حقیقتاً برای من که در آن فضاها نبودم، چندان جذابیت نداشت. اگرچه برای خودش، شعرش و مهربانی و دانشش احترام زیادی قائل بودم. او از جمله شاعرانی بود که در حوزههای مختلفی از جمله فلسفه، جامعهشناسی، زیبایی شناسی هنر دانش بالا و مطالعات زیادی داشت. گفتگو و نشست با او شیرین بود. آدم منصف و با محبتی بود. از سالهای دور مطالب من را خوانده بود و یک نگاه محبتآمیز نسبت به نقدهای من داشت. دیدار او در محافل رسمی خیلی بیش از محافل خصوصی برای من جذاب بود.
در مورد نصرت میگویند خیلی شاعر مردمیای بود. به خصوص همین اهالی پیرسرا از او به عنوان فردی مهربان و خاکی یاد میکنند که با پیر و جوان ارتباط خوبی داشت و در کافه کنار مردم مینشست و با همه گرم میگرفت.
به راستی آدم مهربانی بود و با اقشار مختلف جامعه در ارتباط بود. ببینید این مسئله را از دو بعد میتوان بررسی کرد. اگر بخواهیم مصداقی صحبت کنیم، یک سری از نویسندهها مثل جک لندن، ماکسیم گورگی، جان اشتاین بک و غیره هستند که با اقشار مختلف جامعه در ارتباط بودند و محصول این ارتباط آثاری است که بخشها و طبقات مختلف را در کتابهای آنها میتوانید ببینید. در ایران مثلاً نویسندگانی مثل احمد محمود، دولتآبادی یا جلال آلاحمد نویسندگان مردمداری بودند و سعی میکردند با جامعه در ارتباط باشند و محصول تجربیات خودشان را از قشرها و طیفهای مختلف جامعه در آثارشان منعکس میکردند. از این بُعد اگر بخواهیم به نصرت بنگریم، باید بگوییم که او خیلی یک شاعر مردمی بدین معنا نبود. بلکه شاعری بود که غرقه در خودش بود و شعرش جهان شخصی خودش بود. مثلاً ما در اشعار او هرگز چهرهی یک چریک یا یک کارگر را نمیبینیم. اما از این زاویه که با مردم ارتباط داشت و شخصیت مهربانی داشت بحث دیگری است. البته به این ادعا هم باید به دیده تردید نگاه کرد چون معاشرین نصرت بیشتر نویسندگان و شاعران بودند.
پاتوقهای نصرت در رشت کجاها بود؟
ببینید زندگی نصرت را در رشت باید به دو قسمت تقسیم کرد: یکی پیش از انقلاب و دیگری پس از انقلاب. او به هرحال چهرهی شاخصی بود و ارتباط زیادی با چهرههای برجسته و هنرمندان شاخص داشت. پیش از انقلاب ماهی یک الی دو بار به رشت میآمد و به خانه میرفت که همین خانهی پورانخانم همسرش باشد. من در مقدمهی همان مصاحبه هم اشارهای به پوران خانم داشتم که خالی از لطف نیست قسمتی از آن را در اینجا بیاوریم.
نصرت تهرانی بود، اما همسر مهربانش پوران خانم اهل رشت بود و در خانه ای باستانی و اعیانی در محله قدیمی پیرسرا سکونت داشت. پوران خانم عاشق ترین زن دنیا بود و مهربان ترین صورت جهان را داشت و عاشق معنویت و شعر و زندگی شاعرانه شوهرش نصرت بود. نصرت در دوران چل چلی اش مدام در تهران بود و کمتر فرصت پیدا می کرد که به رشت بیاید. پوران خانم با خیاطی روزگار می گذراند و مدام چشم به راه آمدن شوهری بود که انگار هرگز نمی آمد یا اگر می آمد سایه وار می آمد و در سایه می رفت و از آمد و رفتن اش سودی نصیب همسرش نمی شد. اما پوران خانم عاشق ترین زن جهان بود و هیچ لذتی برایش بالاتر از این نبود که شوهرش در اوج باشد و ستاره وار بدرخشد و از زندگی اش لذت ببرد. اما وقتی زمانه دیگر شد و نصرت پرده نشینی اختیار کرد، پرده دار و پرستار و همدم و همیاری جز پوران خانم نداشت.
بعد از انقلاب، در واقع ناگزیریهای اجتماعی او را وادار کرد که به رشت بیاید. در این سالها خیلی پاتوقباز نبود که بشود او را در کافهها یا کتابفروشیهای مختلف دید. او اکثراً در خانه بود و دیگران بودند که به او سر میزدند. یا هنرمندانی که از تهران میآمدند تا نصرت رحمانی را ببینند.
سالهای آخر دهه ۶۰ بود که مجله آدینه منتشر میشد. یک بار سردبیرش با من تماس گرفت و از من خواست تا در حوزه نقد با آدینه همکاری داشته باشم. یک بار برای این همکاری به رشت آمد و از من پرسید، نصرت کجاست؟ دوست دارم او را ببینم. یعنی هرکس که میآمد، دوست داشت برود نصرت را ببیند. من هم دست او را گرفتم و به اتفاق به خانه نصرت رفتیم.
به هرحال نمیشود منکر شد که نصرت یکی از چهرههای شاخص ادبیات معاصر ما است. خانه نصرت همانطور که اشاره کردید، سالها پاتوق مهمترین چهرههای ادبی و هنری کشور ما بود. چندین سال است که حرف و حدیثهایی در خصوص اینکه قرار است خانهی نصرت تبدیل به موزه شود، به گوش میرسد اما متاسفانه تاکنون این امر محقق نشده است. ارزیابی شما در این مورد چیست؟
به عقیده من این خانهها که بخشی از خاطرات شهر و مردمانش هستند و بخشی از تاریخ آن شهر محسوب میشوند باید حفظ شوند. همه جای دنیا هم به همین شکل است. خانهی نصرت یک خانهی معمولی نیست و یک روزگاری جزو خانههای اربابی رشت به حساب میآمد. چه از بابت شکل و ویژگی معماری این بنا و قدمت آن و چه از بابت حضور شخصیت برجستهی ادبی در این خانه که بسیار مورد توجه اهالی فرهنگ و ادب است، ارزش بسیاری دارد و حفظ آن بسیار حایز اهمیت است و جا دارد که میراث فرهنگی آن را بخرد و بازسازی کند. البته گویا پسر نصرت با این مسئله مخالف است. البته اگر بستری فراهم میشد تا بنیاد نصرت شکل بگیرد و این خانه به موزه نصرت و فضایی فرهنگی تبدیل شود، قطعاً کار ارزشمندی بود. اما گویا میراث قصد دارد این خانه را بگیرد و صرفاً به عنوان یک خانهی قدیمی آن را بازسازی کنند.
شک نکنید اگر نصرت رحمانی با همین ویژگیهایی که در شعرش دارد، در کشوری زندگی میکرد که به هنرمندان احترام میگذاشتند، مطمئن باشید که خانهاش را طلا میگرفتند و آن را به موزه تبدیل میکردند.
رشت رویایی
پاسخ دهید

جشن امضای رونمائی فیلم تئاتر «شرقی غمگین» و اجرای نمایش«در نیومده» در مجتمع خاتم الانبیاء رشت+ گزارش تصویری

هرگونه تعریف از من موجب ناراحتی ام می شود/ هیچ تمجید و تجلیلی نباید انجام دهید/ به جای خرج زیاد برای جشن های نیمه شعبان به نیازمندان کمک کنیم
- ازدواج بازیگر پایتخت با یک مدل/عکس
- قتل در کوچصفهان با شلیک گلوله
- یک طلا فروشی در رشت سرقت شد
- محکومیت خاوری قطعی شد؛ شناسایی اموال داخلی برای اجرای حکم
- «حاج خانام» مردترین طرفدار سپیدرود را به داخل ورزشگاه ببرید
- شنیده ها از مراودات مالی روزهای پایانی آقای مدیرکل
- نرخ سکه و طلا در بازار رشت
- پیش بینی بانک جهانی از دوام ظرفیت نفت در ایران/ ۷۵ سال بیشتر از عربستان!
- جزئیات جدید از قتل دیشب شهر کوچصفهان تشریح شد
- جزئیات حقوق و مزایای کارگران در سال ۹۷/ جدول
- یارانه نقدی فروردین واریز میشود
- واکنش پرویز پرستویی به اعدام بهمن ورمزیار