گیل خبر/دکتر هادی نوری   پس از اتفاقات سال 88 گفتن اینکه من اصلاح طلب هستم در حوزه عمومی و فضای سیاسی دل شیر می خواست. کاری که دکتر عارف در انتخابات سال 92 انجام داد و نه تنها در حوزه عمومی بلکه در صدا و سیما انجام داد که حوزه حکومتی است. آن زمان عارف خود را نماینده اصلاح طلبان در انتخابات معرفی نمود و حضور او در تلطیف فضای سیاسی برای اصلاح طلبان موثر بود. کرباسچی جهانگیری دومین حضور یک اصلاح طلب در کارزار انتخاب بالاترین مقام اجرایی کشور با اسحاق جهانگیری رقم خورد. کسی که مقابل قالیباف چنان صدایش را بالا برد و اصلاح طلبی سخن گفت که همه بینندگان از ترس خودمان را جمع کردیم مبادا اسحاق روی سخنش با ما باشد. آمدن اسحاق جهانگیری همان، مطرح شدنش برای ریاست جمهوری 1400 همان. امری که البته خود او هم بدش نمی آمد. اکنون جبهه اعتدال و اصلاحات باید تکلیف شان را با پدیده جهانگیری مشخص کنند که دیگر با آن جهانگیری قبل انتخابات فرق می کند. بیش از این جبهه خود جهانگیری است که باید تکلیفش را با خودش مشخص کند. سوال اصلی این است: «آیا جهانگیری می خواهد یک بوروکرات باقی بماند یا سیاستمدار؟» هر کدام از این دو گزینه الزامات خاص خودش را دربر دارد که جهانگیری باید از الان تکلیفش را با آنها مشخص کند. آنچه ما از جهانگیری در مناظره های انتخاباتی 96 دیدیم این بود که اسحاق اصلاح طلبان خمیرمایه سیاستمداری دارد. اسحاق هم می تواند مستدل صحبت بکند و هم شعار بدهد. هم آرام حرف بزند و هم داد بزند. هم لبخند بزند و هم بگریاند (البته این قسمت را هنوز تجربه نکرده ایم اما تصورم این است که توانش را دارد). اسحاق هم مورد تأیید رهبری است و هم مورد قبول اصلاح طلبان. مهره سوخته نیست. بنظر سالم زندگی کرده وگرنه قالیباف چیزهای دیگری رو می کرد. جدای از مشخصات ظاهری که البته برای رسیدن یک فرد برای ریاست جمهوری ضروری است اسحاق اصلاح طلبان دیگر فاکتورها را دارد. حتی در قیافه هم جای نگرانی ندارد چون بودند رئیس جمهورهایی در همین نزدیکی ها که از قیافه بی بهره بودند. پس مردم ما به قیافه رای نمی دهند. لذا جهانگیری اگر خوب کار کند و البته خوب فکر کند و خوب تصمیم بگیرد نیازی به قیافه ندارد. سال گذشته در مورد دکتر عارف یادداشتی نوشتم تحت عنوان «تریلوژی عارف» که در آن گفتم عارف بیشتر شمایلی بوروکرات دارد تا سیاستمدار. اما برخی اصلاح طلبان ناراحت شدند و آن مقاله را حمل بر خصومت من دانستند در حالی که من به ریشه های عارف رجوع کردم نه ریشش. آنها بودند که در فکر ریشش بودند نه من. کار من پی بردن به ریشه ها است نه ریش آدمها. وگرنه ریش آدمها دم دست آدم است. نیازی به پیگیری ندارد، حداقل برای من. اکنون می خواهم بگویم این جهانگیری که ما در مناظره ها دیدیم و نشانه هایش پیشتر در سخنرانی هایش هم نمود می یافت بیشتر سمت و سوی سیاستمداری دارد تا بوروکراتی. کاملا مشخص است که اسحاق اصلاح طلبان اشتیاقش را هم دارد و نشان هم می دهد. لبخندهای عمیق جهانگیری پس از مناظره اول و پس از پیروزی مشخص است که او از ایفای نقش مورد نظرش کاملا راضی است. جهانگیری فرصتی می خواست و این فرصت را قالیباف به او داد. جهانگیری اکنون خودش را نشان داده است. هم خودش راضی است و هم اصلاح طلبان. آنچه در عارف کسر بود را جهانگیری پر کرده است. او دیگر یک بوروکرات خونسرد نیست. جهانگیری در مناظره ها چون شیر غرید. دیگر نمی شود او را ندید یا کنارش گذاشت. اشتهای اسحاق ما فراتر از معاون اولی است. باید از خیز بلند جهانگیری برای 1400 پرده برداشت. حال با این سرمایه چه کنیم؟ جهانگیری اکنون دو راه پیش رو ندارد: یا معاون اول روحانی باقی بماند یا شهردار تهران شود. اولی از او همان بورکرات سابق را نمایان خواهد کرد و دومی او را سیاستمداری بالغ خواهد ساخت که 1400 را در آغوش می گیرد. برای کسی که می خواهد رئیس جمهور آینده ایران بشود و الان معاول اولی آن را تجربه می کند دیگر پست بالاتری وجود ندارد. جهانگیری اگر بر همین معاون اولی بماند تکراری می شود، مستقل نخواهد شد و قدرتش پیش از ریاست مکتوم خواهد ماند. یعنی دقیقا سه مسأله ای که کاندید ریاست جمهوری آینده ایران باید از آنها حذر کند. جهانگیری نباید برای «تکراری» بشود. مردم ایران به «تازه ها» رأی می دهند. جهانگیری 4 سال معاون اول بوده و با رموز کشورداری آشنا شده است. پیشتر هم از فرمانداری تا استانداری و وزارت و معاول اولی بالا آمده است. پس دیگر نیازی ندارد کشورداری یاد بگیرد. آموخته است. ماندن در معاول اولی یعنی تکراری شدن اسحاق اصلاح طلبان برای مردم. نباید چنین بشود. لذا رفتن جهانگیری به شهرداری او را از این خطر دور می کند. شهرداری تهران اصلا جای کوچکی نیست. در ثانی، اسحاق که نمی خواهد برود آنجا صرفا مدیریت بکند. او می خواهد برای ریاست جمهوری آینده آماده شود. جهانگیری باید «مستقل» شود. معاون اولی یعنی ماندن زیر سایه روحانی رئیس جمهور. قاعده این است که رئیس جمهور اول و معاون دوم برای او. معاون برای رئیس کار می کند نه برای خودش. معاون باید قامتش را تا حدی بلند کند که به قامت رئیس نرسد. پس جهانگیری معاون دیگر نمی تواند بیش از این قامت بلند کند. همینی می شود که الان هست. اما جهانگیری شهردار تهران می تواند مسئولیت مستقیم یک کلانشهر تأثیرگذار را بر دوش بگیرد و اگر توانش را داشته باشد طوری بسازدش که همه دنبالش بیایند تا در 1400 هم ایران را به مانند تهران بسازد. آنجا جهانگیری از زیر سایه رئیس بیرون می آمد و خودش می شود. آنجا دیگر اسحاق، رئیس جهانگیری است. این فرصتی است که شاید دیگر برای اسحاق اصلاح طلبان تکرار نشود. جهانگیری شهردار تهران می تواند «قدرت» بگیرد. روی پای خودش بایستد و بسازد. تاکنون مناصب سیاسی اش از مجرای انتصاب گذشته است. اکنون او توسط افرادی انتخاب می شود که باید مقابل مردم پاسخگو باشند. بد کار بکنند توسط همان مردم کنار گذاشته می شوند و دودش به چشم خود اسحاق هم می رود. پس جهانگیری باید هم به خاطر اصلاحات و هم خودش بهترین عملکرد را در شهرداری تهران نشان دهد. این یعنی فرصت و جهانگیری به این فرصت نیاز دارد. ریسک دارد ولی هر کار بزرگی با ریسک همراه است. نباید ترسید چون ریسک با خطر فرق می کند. ریسک نوعی خطر هدفمند و مترقی است. شهرداری تهران مشکل دارد، مگر کشور روحانی مشکل نداشت؟ همان مشکلات عیار روحانی را از دیگران متمایز کرد. حال اسحاق جهانگیری هم باید عیار خاص خودش را مشخص کند. اگر بتواند و بکند می شود قدرت جهانگیری. جهانگیری بدون قدرت اثر گذار نخواهد بود. یادمان باشد روحانی سطح ریاست جمهوری را بالا برده است. مردم به کسی کمتر از روحانی راضی نخواهد شد.   با این اوصاف، جهانگیری که سرمایه اصلاح طلبان است باید «تازگی، استقلال و قدرتمندی» را در اختیار داشته باشد تا 1400 بیاید. بدون اینها نبرد سختی را  با عارف و لاریجانی پیش رو دارد.    گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.