«شیش و هشت» در سمفونی ۱۷۱ شورای شهر رشت
۱۳۹۵/۱۰/۲۰ ۱۵:۴۲ چاپ
اشک کباب
اختصاصیگیل خبر/ علی رضا فکوری ....یک روز در سرسرای غدیر استانداری گیلان،این سعادت را داشتم که دقایقی کوتاه با خانم«شیرزاد» همسخن شوم.پس از برکناری "«خلیلی» و بررسی چند گزینه،نام «ثابت قدم» برای آمدن دوباره به شهرداری بسامد بیشتری داشت.آن روز «شیرزاد» گفت که وی بهترین گزینه است و لابد بقیه ی همفکران وی نیز «ثابت قدم» را مناسب ترین می دانستند.من اما بهشان گفتم که این انتخاب،انتخاب خوبی نیست.دلیلم نیز این بود که سازمان فکری و منظومه ی فکری «ثابت قدم» با برایند و میانگین ذهنیت و ساختار فکری شورا همخوانی ندارد.این ها را به «شیرزاد» هم گفتم.اما ایشان قانع نشد.بعدها بچه ی چهاربرادران،به شهرداری برگشت،شهرداری تکانی خورد،شورایی که مردم می گفتند در خوابست،خمیازه ای کشید و پاشد؛اما در همه ی این دوران و گذران،همواره نبرد شیرین «تام و جری»،با بندی گاه مریی و گاه نامریی بین خانه ی میرزاخلیل رفیع و ساختمان شهرداری برپا بود. pic-39 ### ....پیش از این که «ثابت قدم» بار اول و از سوی شورای سوم به شهرداری رشت برگزیده شود،ساعت ها برایش نک و نال کرده ام که فازهای متفاوت فکری و نگرش دیگرگونه ی شما با اعضای شورا و نیز «خلق و خو»یی که شورا - به عنوان یک جمع انسانی - به خودگرفته و ناهمسازی اش با خلق و خوی شما،بستر کار در شهر را - که در حال گذر از یک «روستاشهر» به یک «کلانشهر»است - پر تنش می کند.نپذیرفت اما.گاه نیز در حوزه ی نظر پذیرفت،اما در عمل نه. برای بار دوم هم این داستان تکرارشد.حین کارهم یک روز،که پس از مدتها می دیدمش، بهش گفتم یک رهبر ارکستر،پشتش را می کند سمت تماشاچیان و شنوندگان و رویش را به همنوازان گروهش.مسوولیت او مراقبت از اعضای ارکسترش باید باشد تایکی دیر وزود نزند،یکی پس و پیش نزند و یکی خارج.تو هم باید همین کار را بکنی.اگر می خواهی شنوندگان و تماشاگران «لذت»ببرند،حواست به تماشاگران نباشد؛به اعضای ارکسترت باشد تا آن چه می نوازید خوشایند باشد.اگر موسیقی دان بتواند چنین ارکسترش را رهبری کند،هم تماشاگران،هم برپاکنندگان و هم نوازندگان لذت می برند. خود نیز بیشتر از موفقیت و درخشش سرمست می شود.اما اگر چنین نباشد و حواست به برپا کنندگان و تماشاگران باشد و به اعضای ارکستر خودت پشت کنی،چوب ات را بیهوده تکان داده ای و آن چه نواخته می شود،تنها به درد خودت می خورد.باید چوبت را برداری و به خانه ات بروی!اواگرچه ایده ها و کارکردهای قابل انتقاد هم داشته و نویسنده ی این سطرها اینها را بهش یادآوری کرده،اما نکته ی شگفت انگیز این است که هیچ گاه در این کشمکشها ندیده ام یا نشنیده ام که چالش سر کارهای قابل انتقاد باشد.پس سر چیست؟ pic-49 ### ....چندان زمانی نمی خواست تا دریابیم آن ها تصمیم شان را پیش از این که یکشنبه فرا رسد گرفته اند؛چه برسد فکر کنم آن گاه که من درگیر بستن ندانمکارانه ی بریدگی دهانه ی کوچه ی «میهن» خیابان«منظریه» در ساعت ۱۰ دقیقه به ۹ بامداد بودم،اعضای شورای شهر در فکر این بوده اند که پاسخ شهردار به «سوال» های سه گانه ی پرسشگران چه خواهد بود؟ با دشواری خودم را می رسانم به خیابان «حاجی آباد» بعدش سر سه راهی مطهری ،تارانده می شم (به وسیله ی بشکک های راهنمایی و رانندگی)سمت چهارراه میکاییل و دوربرگردانی که روبه رویش ماشین پارک کرده اند و جمآعت رانندگان یک فرمان نمی توانند بپیچند وچون قبلا کل محیطی را که قرار است دور بزنند وارسی نکرده اند،ناچار دو و گاه سه فرمانه می گذرند.«مطهری» - به گفته ی خانم«شیرزاد» - بخشی از آن «همه جای شهر»است که« تبدیل به کارگاه شده است.» این قدر که نیم جانم در می رود تا برسم به کوچه ی زولبیایی شورا و جلوی در «نخبگان»(!؟) جایی برای گذاشتن ماشین بیابم.خیلی وقت است که به شورا نیامده ام.آخرین بار به خاطر یک فیلم مستند که حوزه ی هنری گیلان در باره ی شعر و زندگی شاعر«جلیل واقع طلب»در دست داشت،بچه های حوزه در تیغ گرمای تابستان - گمانم امرداد - کشاندنم باغک ساختمان شورا.امروز اما می بینم که نگهبانان مردان همیشگی و آشنا نیستند.لابد دفتر ریاست شورا بهشان نیاموخته که در جلسات علنی،شهروندان می توانند حضور داشته باشند.من با شرمندگی می گویم که خبرنگارم.نمی گویم آمده ام و برای یک کار «خیر»از «سید روزان»یاری بخواهم؛دلیلی که در حقیقت به خاطر آن آمده ام شورا.هان!راستش دلم برای «محمود»هم تنگ شده بود.«احمدی نژاد» نه ها....محمود خودمان....«باقری».اما من دیر آمده بودم گویا و بعدا عکسش را در رسانه ها دیدم - پشت تریبون.لابد سخن هم رانده بود.نگهبانی که چون دژبان های «ناسا»داشت چکم می کرد،یکباره از کار ایستاد و یک جمله را چند بار در یک ثانیه و رگباری گفت:«شردار بامو....شردار بامو....شرداربامو...خبر بده....خبر بده...بوگو بایید بیجیر...بوگو بایید بیجیر.....»و شهردار نرسیده به هال کوچک نگهبانان مرا دید و نامم را بانگ زد و دست دادیم و من ماچش کردم.اما نمی دانستم آمده به جوابگویی «سوال».اصلا نمی دانستم زیر «سوال»است.رفت بالا و من هم رفتم بالا تا «محمود باقری»حسابی خجالتم دهد.راستش نمی دانم چرا آن وقتهایی که رفته بود سوریه،هی به دلم می افتاد که برنمی گردد!دلم نمی آید این را بهش بگویم وقتی هم را بغل کرده ایم؛همچنان که دلم نمی آید بهش بگویم بوی«بشار اسد»گرفته!.....یا وقتی وارد جریان شورا شدم و دانستم موضوع سوال از «ثابت قدم»در میان است و سوال کنندگان هنگام «توضیح»شهردار یا در آمد و شدند یا در گفت و شنید،دلم نیامد بهشان بگویم اکنون که سوال کرده اید،دست کم به جواب های سوالات خود توجه کنید.چه کار می توانم بکنم که رفتار این ها - که دوستشان هم دارم بیشترشان را - با دو فرمان و سه فرمان راه راست را رل می چرخانند.آنها حتا به تذکرات لفظی و ایما و اشاره و body languageرییس شورا هم کم لطفی داشتند.البته «کاظمی» هم بسیار می کوشید تا توهین به شعور نمایندگان رسانه ها و کوچکشماری شهردار را در فضایی که بوی سنگین «بهانه» در آن لبالب بود،پنهان کند. pic-54 شهردار با اسلایدهای آماری و مقایسه ای به سه «سوال» گروه «براندازی» خود پاسخ داد: ۱ - چرایی نپرداختن بموقع دستمزد کارکنان ۲ - چرایی بی کیفیت بودن آسفالت و۳ -عابربانک های «بانک شهر» در تمام اوقاتی که شهردار سرپا ایستاده بود و درباره ی اسلایدها ی جوابیه اش توضیح می داد،سوال کنندگان بیشتر از بقیه بی توجهی داشتند.این برملا می کرد که سرنوشت داستان سوال از پیش نوشته شده و این ها «بهانه»است؛هم چنان که اگر قرار بود مردم از شهردار سوال کنند و جواب بخواهند ، قطعا سوالاتشان از «ثابت قدم» با آن چه که «نماینده» هایشان پیش پای شهردار گذاشته بودند،توفیر داشت؛سنگ چندانی به نظر نمی رسید. پس از توضیحات شهردار ،که ریتمی منطقی داشت و مستند به اسنادی بود که هیچ یک از اعضای پروژه ی براندازی شهردار به چالشش نکشیدند،موافقین و مخالفین دفاعیه ی شهردار سخن گفتند.علوی ، رسولی،رفیعی، و شیرزاد و رجبی ویسرودی حرف زدند؛برخی به عنوان موافق توضیحات شهردار و برخی مخالف.اما این که من در این گفتار دو دسته را از همدگر سوا نکرده ام،دلیلش این است که در حقیقت روح گفته های کسانی که به عنوان«مخالف»سخن گفتند،مخالفت نبود!....حتا در کلماتشان نیز همچنین.مثلا «ویسرودی»جز این که اعلام کند:پیش از آمدن به شورا (که نهادی اجتماعی ست)زندگی کاملا «فردی»ای داشته و کسی را تحویل نمی گرفته و به تلفن کسی هم جواب نمی داده،در عین حال که در منقبت شهردار سخن می گفت،در شمار مخالفان نام نوشت و حرف زد تا هنگام رای گیری«قانع نشود»! «علوی»و «رفیعی نوده»هم تقریبا همانند «شیرزاد» و «رسولی» در باره ی موضوعات سخن گفتند تا آنها نیز خود را قانع نکرده باشند.حتا رفیعی - که در آغاز گفته هایش با بانگ رسایی گفت که« همه می دانند که من رک هستم....» - انگاری از «ثابت قدم» رودر بایستی داشت.او حتا «قاطعیت»شهردار را در اندام این جمله که:«....می دانیم کارکنان و زیردستان شما چه قدر از شما حساب می برند...»قابل ستایش معرفی کرد و مرا به یاد یکی دیگر از اعضای ارجمند شورای شهر رشت(به خاطر نمی آورم کدام یک) انداخت که پیشترها هنگام سخن گفتن رسمی در مخالفت با عملکرد «ثابت قدم» به بیانی هویدا گفته بود که:«من به شما غبطه می خورم...». موافقت و مخالفت که پایان یافت،«حاجی پور» به تندی و شتاب جوانانه ای که هنگام بازی در پست هافبک راست از او دیده بودم - به قول حافظ - «ناگهان پرده برانداخت» و رو به شهردار ولوم صدایش را دو- سه پرده بالا برد و ضمن این که گفت:«....ان همه توضی - موضی ندایی!؟.....مره هیچی حالی نوبوسته...» شهردار را به جان پدرش سوگند داد که حقوق کارکنان شهرداری را بدهد!این در حالی بود که شهردار،با ارایه ی مودبانه و متین جدول پرداختها و بدون این که به اوضاع نه چندان روبه راه اقتصادی کشور اشاره ای کند و پشتش پناه بگیرد،زمان نزدیکی را برای صفر کردن مطالبات اعلام کرده بود.هنگامی که «God fother»شورا چنین پوپولیستی به شهردار آویخت،اول خیالی به سرم زد؛اما فوری به یاد آوردم که او با کت و شلوار سفیدش،دست کم سه بار، آن هم در سرسرای «خاتم» و در میان مردم گفته که «من بعد در هیچ انتخاباتی شرکت نخواهم کرد.» هیچ وقت اما درنیافتم که او چرا از کارت «زرد» هایش در شورا بهره نگرفت....چرا از اتوریته ای که نمایش اش می داد سودی در راه گامهای بهتر شورا نجست....؟ گمان می کنم لولهنگ اش پیش جوانترهای شورا آبی نمی گرفت. بعد از این شهردار را مرخص کردند و رفتند در اطراف و اکناف و اتاق و متاق تا لابی های گذشته را چک کنند.کردند. تشریفات انجام شد و حین رای گیری صدایی دوبار برخاست:«هشت به شیش». آرا خوانده شد هشت نفر خودشان را قانع نکرده بودند،شش نفر هم که از آغاز قانع بودند،یک نفر هم لایی زده بود.بازی تمام نبود اما.نبرد با ضمیر ناخوداگاه و وجدان پنهان،خیلی سخت است.وقتی دلت نمی خواهد که کاری انجام دهی،وقتی زدن زیر گوش کسی را درست نمی دانی و دریافت سیلی را حق طرف نمی دانی،اما بنا به دلایلی«مگو» مجبوری زیر گوش طرف بخوابانی،دلت می خواهد زود کار تمام شود و خلاص.وچنین بود که آن ها تاب شکیبایی یک هفته چالش با وجدان را نتوانستند آوردن و روز یکشنبه ی هفته ی بعد برای اعلام وصول استیضاح رای نیاورد،ریتم آهنگ سمفونی برکناری شیش و هشت شد و قرار شد در جلسه ای فوق العاده در روز سه شنبه،استیضاح شهردار کلید بخورد. اما این که سرنوشت استیضاح به کجا می انجامد؟داستان دیگری ست که بدم نمی آید وظیفه ی روشنگری خود را در باره ی آن انجام دهم؛هرچند که به گفته ی «صایب تبریزی»: اشک کباب باعث طغیان آتش است.... فعلا یا حق - علی رضا فکوری جلسه 171 شورای شهر رشت گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.