آرمین حیدریان آستارایی
۱۳۹۳/۰۷/۰۱ ۰۷:۰۸ چاپ
به گزارش گیل خبر ، یادداشتی به قلم آرمین حیدریان آستارایی در اعتدال شرف منتشر گردید که به شرح زیر است : *اگر بخواهیم طبق فرموده ی عزیزان مدعی اردبیلی، تاریخ را ملاک الحاق شهرستان ها بدانیم ؛ بی شک باید نمین و بیله سوار و مغان استان اردبیل از آن استان جدا و به عنوان ادامه ی خاک تاریخی و قانونیِ شهرستان آستارا یا حداقل به صورت شهرستانی مستقل به پیکر استان گیلان بپیوندند… با توجه به اینکه اصالت و زبان اصلی و بومی مردم شهرهای بیله سوار(تالشان میکائیللو و قوجه بیگلو)، عنبران، نمین، مناطق عظیمی از خلخال(شال،کلور،امامرود و…) تالش زبان هستند و وابستگی زبانی، قومی و عاطفی با مردم آستارا، تالش، ماسال و سایر گیلانیان دارند با اعمال این مسائل باید این شهرها به استان گیلان مسترد گردند نه اینکه مردم آستارا که اصالتی تالشی دارند و خود را تالش و گیلانی می دانند به استان دیگر الحاق گردند. *مردم آستارا همیشه در سطح کشور به شیک پوشی شهره ی عام و خاص بوده و هستند هیچ وقت برای خرید و پوشیدن لباس و … به اردبیل نمی روند بلکه کمتر آستارایی ای وجود دارد که حداقل یکبار به خارج از کشور نرفته باشد. حضور بیشمار خودروهای گرانقیمت و درجه یک خارجی در آستارا نیز این موضوع را اثبات می کند. تُجار آستارا معمولاً اجناس خود را از کشورهای ترکیه، دبی، تایلند، چین و … تهیه می کنند نه شهر کوچک و در حال توسعه ی اردبیل.   *توهین آشکار در برنامه ی طنز شبکه ی استانی اردبیل به مردم غیور و آگاه آستارا در سال های اخیر، ادعاهای ارضی بر گردنه ی حیران آستارا و نیز مصادره ی غیرقانونی جاذبه های گردشگری و طبیعی شهرستان های آستارا و تالش استان گیلان از جمله گردنه ی حیران و آبشار لاتون لوندویل آستارا، آبشار حویق،ییلاقات تالش، گردنه ی زیبای اسالم و… به نام استان اردبیل در صداوسیمای اردبیل در سال های اخیر از دیگر کارهایی است که آستارائیان را ناراحت و خشمگین کرده است در پاسخ به برخی توهمات مسئولان استان اردبیل آستارا از گیلان جدا نمی شود کُهن جامه ی خویش پیراستن / به از جامه ی عاریت خواستن. دیر زمانیست که نکاتی چند مرا به اندیشیدن واداشته است که گمان می برم بیراه نباشد، اگر آنان را در این دلنوشته زمزمه کنم. والغرض در این کوتاه مقاله می خواهم دردی را که سال هاست نه تنها من، بلکه تمام مردم شریف آستارا را رنج می دهد بازگو کنم و آن درد مزمن و آزاردهنده؛ چیزی نیست جز دردِ نداشتن اطلاع و درک صحیح تنی چند از عزیزان از واقعیت وجودی تاریخ و فرهنگ مردم اصیل و بومی آستارا. آری مردم فهیم و پاک نهادی که با همدلی خویش یکی از مترقی ترین و متجددترین شهرهای ایران معاصر یعنی آستارا را بنیان نهادند. آستارایی که در سال 1265 ه.ش در آن چندین مکتب خانه وجود داشت که یکی از آنها زنانه بوده است. شهری که شهرداری آن در سال 1287 ه.ش افتتاح شد که جزء 9 شهر اول ایران است که صاحب بلدیه ( شهرداری) شده اند. آستارایی که اولین مدرسه نوین دخترانه در کل ایران در آن به سال 1299 ه.ش افتتاح شد. آستارایی که در سال1300 ه.ش در سالن مدرسه حکیم نظامی آن تئاتر به روی صحنه می رفته است. شهری که در سال1300 ه.ش ورزش های فوتبال، والیبال، بسکتبال و دو میدانی در برنامه ی دانش آموزان مدرسه حکیم نظامی آن رایج بود، در حالی که در بیشتر جاهای ایران اسم این ورزش ها را هم نشنیده بودند. مردمی که هنوز به اصالت تالشی خویش – هرچند درصدی الآن ترک زبان شده اند – افتخار می کنند و همیشه و هرجا که لازم بوده خود را فدای آرمان های نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کرده اند و خواهند کرد و شاهد این مدعا 160 شهید گلگون کفن، 75 آزاده سربلند و دهها جانباز سرافراز آستارایی در هشت سال دفاع مقدس است. این طایفه از تبار عشقند همه / جان سوخته از شرار عشقند همه / دیباچه عمرشان به خون رنگین است / زِنهار که پاسدار عشقند همه. حال جای بسی تاسف است که برای چندمین بار پیاپی طی سال های گذشته باز شاهد ادعاهای واهی و خواب های آشفته ی عده ای از مسئولین اردبیل درباره ی الحاق آستارا به آن استان هستیم؛ و این بار این موضوع در هفته ای مطرح شده است که هفته دولت نام دارد و با عنوان هفته آرامش و امید نام گذاری شده است. این ادعاهای ارضی نه تنها هیچ تفاوتی در هویت گیلانی مردم آستارا نداشته و کوچک ترین تغییری در تقسیمات سیاسی کشور روی نداده است؛ بلکه این گونه خیال بافی ها باعث شدت گرفتن ناراحتی و زدگی مردم آستارا از اردبیل و اردبیلی ؛ و نیز ایجاد تنش های سیاسی میان مسئولین دو استان همجوار گیلان و اردبیل نیز شده است. چرا این آقایان در زمان کنونی که کشور ما در حال عبور از یک پیچ مهم تاریخی بوده و شرایط حساسی را پشت سر می گذارد و دشمنان تا دندان مسلح اسلام و ایران در دور تا دور میهن لانه کرده اند و در حالی که بیش از هر زمان دیگری نیاز به وحدت ملی و یکپارچگی اقوام و ادیان و مذاهب احساس می شود با مطرح کردن چنین سخنان ناصواب، نسنجیده و تفرقه افکنانه- آن هم درباره ی آستارا که نقطه صفر مرزی و یک منطقه ویژه استراتژیکی و ژئوپلوتیکی برای کشور است- را مطرح می کنند؟ آیا کار درستی است؟ چرا برای به راه انداختن کارناوال های صرفاً تبلیغاتی، خود را سخنگوی مردم آستارا معرفی می نمایند؟! چرا به جای پیروی از فرمایشات فرماندهی کل قوا و مقام معظم رهبری مدظله العالی مبنی بر پرهیز از سخنان تحریک کننده و تاکید بر برقراری دوستی و صمیمیت بین اقوام مختلف، خواسته یا ناخواسته با ایجاد تفرقه و چندگانگی بر طبل نفاق و نارضایتی ها کوبیده و با دامن زدن اختلافات قومی – منطقه ای، آب در آسیاب دشمنان متخاصم و فرصت طلب نظام می ریزند؟! بنده به عنوان یک آستارایی اصیل و مسلمان ایرانی آرزو می کنم تمام برادران عزیز و ارجمند اردبیلی و هر برادر دیگر ما از کُرد و لُر و گیل و بلوچ و بختیاری و آرمن و… در حفظ و مانایی فرهنگ خود موفق باشند، چرا که پاسداری از این خرده فرهنگ ها، پاسداری از فرهنگ بزرگِ وطن سبزمان ایران است. برای روشن شدن ذهان عمومی به ویژه دوستان محترم و دلسوز اردبیلی عرض می کنم که در تاریخ به کرات مشاهده می شود که گیلان دو رگه ی قومیِ بومی دارد.گیل و تالش. آستارائی ها نیز از قدیم الایام تالش اند و همان طور که در قدیمی ترین منبع جغرافیایی کتاب “حدودالعالم…” که تالیف 372 ه. ق است آمده : از هزار سال و اندی پیش تاکنون – غیر از دوره ی کوتاهی در دهه های سی و چهل شمسی – آستارا متعلق به گیلان بوده است. یا در کتاب ” صفه الصفا” که اتفاقاً یک اردبیلی به نام توکل ابن بزاز اردبیلی در اواخر دوران تیموری و اوایل صفوی آنرا نگاشته بارها از آستارا با عنوان میان شهر گیلان نام برده شده است. واقعیت این است که عشق متقابل هر گیلانی و آستارایی چون پودی است که بر تارهای زندگی مردمان این دیار پُربرکت تنیده شده است. با کمال تاسف عده ی انگشت شماری از مسئولین استان اردبیل هر از چند گاهی و معمولاً هر چهار سال یکبار از آستارا به عنوان طعمه ی تبلیغاتی خویش استفاده می کنند به طوری که تاریخ، فرهنگ و مهم تر از این ها احساسات و شخصیت مردم ولایت مدار و ایران دوست آستارا را ملعبه ی دست خویش قرار داده اند و هر وقت منافعشان ایجاب کند سخنی از قول و زبان اهالی آستارا مبنی بر درخواست الحاق به استان اردبیل را بر زبان جاری می کنند. توهین آشکار در برنامه ی طنز شبکه ی استانی اردبیل به مردم غیور و آگاه آستارا در سال های اخیر، ادعاهای ارضی بر گردنه ی حیران آستارا و نیز مصادره ی غیرقانونی جاذبه های گردشگری و طبیعی شهرستان های آستارا و تالش استان گیلان از جمله گردنه ی حیران و آبشار لاتون لوندویل آستارا، آبشار حویق،ییلاقات تالش، گردنه ی زیبای اسالم و… به نام استان اردبیل در صداوسیمای اردبیل در سال های اخیر از دیگر کارهایی است که آستارائیان را ناراحت و خشمگین کرده است. متاسفانه این گونه شایعه پراکنی ها به چند سال گذشته برنمی گردد وسابقه ی دیرینه و قدیمی دارد. بنده در این رهگذر سرِ آن ندارم که به جزئیات و عواقب تلخ این خواسته ی نابجا و نامقدور بپردازم لیکن فقط برای یادآوری و نیز در جهت پرهیز از اطاله ی کلام ناگزیر به چند مورد تاریخی، تیتر وار اشاره می نمایم: 1- برگرداندن نظر شاه عباس بر علیه اهالی و ریختن خون بسیاری از مردم آستارا و لنکران، از جمله قتل امیر حمزه خان تالش حاکم آستارا در حالی که از شاه عباس امان نامه داشت به وسیله حکام اردبیل فقط برای بدست آوردن آستارا در زمان صفوی 2- خاموش کردن یگانه چراغ معارف آستارا یعنی مدرسه ی حکیم نظامی که از اولین مدارس پسرانه ایران بود به دست ابوالفتح خان اردبیلی در زمان قاجاریه 3- حمله عده ای از مردم عوام و روستائیان اردبیل با چوب و چماق و دشنه جهت تخریب مدرسه ی دخترانه ی آستارا که اولین مدرسه ی دخترانه ی ایران بوده است در زمان قاجاریه 4- قتل عام مردم بی گناه و وطن دوست آستارا به دست مهاجمان در سال های 1324 و 1325 شمسی و ده ها مورد دیگر که اینها فقط گوشه هایی از برخورد ناشایسته و نامهربانی اردبیل در طول تاریخ با مردم آستاراست. (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل) البته این گونه کُنش ها و واکنش های گذشته ی اردبیل ربطی به مردم امروز اردبیل نداشته و منظور اشاره به رفتار حکام گذشته ی اردبیل با مردم آستاراست. در مقابل برخورد مسئولین گیلانی با مردم آستارا را به تماشا می نشینیم: 1- کمک قوای گیلانی به حکام و مردم آستارا در مبارزات ایرانیان علیه روس های متجاوز در دوره ی قاجاریه 2- حمایت مردم گیلان اعم از گیل و ارمنی از مردم آستارا در دوران نهضت مشروطه خواهی ایرانیان 3- آزادی آستارای شمالی از چنگال بلشویک های روس در زمان میرزا کوچک خان جنگلی به کمک گیلانی ها 4- یاریِ صادق خان خواجوی (مبصرالسلطنه) حاکم مشروطه خواه و مردمدار رشت و قوای گیلانیِ او به عشایر و اهالیِ آستارا در مقابله کردن با حمله ی چماق به دستان متجاوز اردبیل که برای تخریب مدرسه آستارا حمله کرده بودند 5- دفاع جانانه و غیرتمندانه تا آخرین قطره ی خون به وسیله ی شهید مظلوم گیلانی سیدعلی ظهیرنیا در مقابل دمکرات آذربایجان از جان و مال و ناموس مردم آستارا که مهاجمان متجاوز بعد از به شهادت رساندن وی، او را با اسب بر زمین کشیدند به حالتی که صورتش از بین رفت حتی به جسد بی جانش هم رحم نکردند و برای برداشتن انگشتر نامزدی اش انگشت مبارک آن سردار رشید اسلام را بریدند.(رحمت خداوند بر او و هم رزمان شریفش باد) 6- تبدیل آستارا به منطقه ی ویژه ی اقتصادی توسط مسئولین گیلانی در سالجاری 7- افتتاح بندر چند منظوره ی آستارا توسط مسئولان دلسوز گیلان در سال گذشته 8- افتتاح تله کابین حیران – فندقلو آستارا در سال گذشته به دست استاندار محترم گیلان، و ده ها مورد دیگر که رفتار و کُنشِ نیک، برادروار و صادقانه ی مسئولین گیلان را اثبات می کنند. مردم آستارا در حافظه ی خویش همه ی این نامهربانی ها و مهربانی ها را ثبت کرده اند، خود را گیلانی می دانند و هیچ تمایلی برای الحاق به استان اردبیل ندارند. مسئولین اردبیل برای الحاق آستارا به آن استان چهار دلیل مطرح می کنند: قرابت تاریخی، زبانی، فرهنگی و مراودات روزمره و تجاری مردم اردبیل و آستارا. حال برای شفافیت موضوع به بررسیِ این چهار مورد می پردازیم: 1- تاریخ مشترک : آستارا بر طبق اسناد موثق و قابل ارائه از دوران صدر اسلام تا اواخر قاجاریه وسعت زیادی داشته و معمولاً در تقسیمات سیاسی کشور به منطقه ای گسترده که بیشتر مواقع تختگاه تاریخی تالشان و از شهرهای بزرگ و پُر رونق گیلان بوده است، گفته می شد. رونق آستارا به ویژه در زمان صفویه بیشتر بوده است که در کتب تاریخی از آن به عنوان مملکت آستارا در کنار مملکت قزوین (پایتخت صفویه) نیز یاد شده است که نشانگر بزرگی و بلند منزلتی آستارا در آن دوره است. تا اینکه بعد از جنگ های روسیه علیه ایران و واگذاری اجباریِ تالش شمالی به شوروی، نایب السلطنه عباس میرزا به پاس ارج گذاری به مجاهدت های میرحسن خان تالش حاکم آستارا، حکومت نواحی آستارا، ویلکیج(نمین) و اُجارود (بیله سوار) ایران را به فرزندش میر کاظم بیگ داد و او را به سمت مرزداری آن خطه منصوب کرد و این شهرها تا کرگانرود تالش به عنوان ناحیه ای مستقل به نام تالش نامیده می شد که مرکز آن آستارا بوده است. این ولایت تالش که در زمان مظفرالدین شاه قاجار شامل آستارا، ویلکیج (نمین)، دریغ، اُجارود (بیله سوار) و گاهاً کرگانرود بوده با خمسه طوالش گیلان که شامل هشتبر، اسالم، تالش دولاب، ماسال و شاندرمن می شد، متفاوت بوده است. در اثبات اینکه نام منطقه ی ذکرشده ی بالا تا 80 سال پیش یعنی تا حدود سال 1312 ه.ش تالش بوده است – به عنوان نمونه – به دو سند زیر توجه فرمایید: اولی سندی است با این متن:« … در حال حاضر صارم السلطنه به ریاست آستارا،طالش تا (کرگانرود) و نوار مرزی تا پیله سوار منصوب شده است»(1). دومی مدرکی است که دارای تاریخ 1340 ه.ق است که مصادف با سال 1300 ه.ش می باشد که در سر برگ آن از ولایات اربعه اردبیل، طوالش، مشکین و خلخال با شماره ی 1162 ثبت شده است(2). ما چنین ادعایی نداریم ولی اگر بخواهیم طبق فرموده ی عزیزان مدعی اردبیلی تاریخ را ملاک الحاق شهرستان ها بدانیم بی شک باید نمین و بیله سوار و مغان استان اردبیل از آن استان جدا و به عنوان ادامه ی خاک تاریخی و قانونیِ شهرستان آستارا یا حداقل به صورت شهرستانی مستقل به پیکر استان گیلان بپیوندند. 2- قرابت زبانی : در آغاز اشاره به نکته ای ضروری می نماید و آن اینکه چون برخی از اهالی شهر در کنار زبان تالشی به ترکی نیز صحبت می کنند، بعضاً برخورد نامناسب مسافران ترک زبان و اردبیلی – که گاهی به درگیری های لفظی و فیزیکی با گردشگران دیگر استان های کشور نیز می انجامد- به اسم آستارایی ها تمام می شود، در حالیکه هیچ وقت یک آستارایی از خود چنین حرکاتی نشان نمی دهد. ترک زبان شدن بیشتر مردم مناطق شهری آستارا نیز علل گوناگون تاریخی، سیاسی، آموزشی و… دارد که از آن میان می توان به چند مورد مهمتر از جمله : حذف زبان فارسی و تدریس زبان ترکی به جای آن در مقطع ابتدایی در زمان دمکرات ها، تدریس زبان ترکی در دبیرستان حکیم نظامی آستارا که منجر به رواج بیشتر آن زبان به عنوان زبان شهریت در مقابل سرکوب زبان تالشی به عنوان زبان روستاییت شد، قتل عام تالشان بومی مرکز شهر آستارا در دوره دمکرات و بعدها مهاجرت و جایگزین شدن ترک زبانان دهات اطراف اردبیل به جای آنها در آستارا، مرزی بودن و رفت و آمد بسیار تجار ترک زبان جمهوری آذربایجان که باعث شده است مردم آستارا برای دادو ستد با آنان زبان ترکی را بیاموزند، و علل دیگری چون مهاجرت گسترده ی مردم اردبیل از سال1370 ه.ش به بعد به آستارا که آن زمان به وسیله ی مسئولین وقت اردبیل نیز تشویق می شد باعث شد بسیاری از بازاریان آستارا را اردبیلی ها تشکیل دهند که در نتیجه زبان ترکی در بازار و منطقه مرکزی شهرآستارا بیشتر قوت گرفت، پرداخت. یادآوری می کنم برخلاف تفکر غلط بسیاری از دوستان اردبیلی، هنوز زبان اصلی بیشتر مردم روستاهای گردنه ی حیران آستارا، تالشی است. (چئمون، بهارستان، مشند، ونه بین، زره ژیه، صیادون و…) اگر بنابر فرمایش مسئولین اردبیل در سال های گذشته قرار باشد ملاک الحاق آستارا به اردبیل را اشتراکات زبانی دو طرف قرار دهیم، با توجه به اینکه اصالت و زبان اصلی و بومی مردم شهرهای بیله سوار(تالشان میکائیللو و قوجه بیگلو)، عنبران، نمین، مناطق عظیمی از خلخال(شال،کلور،امامرود و…) تالش زبان هستند و وابستگی زبانی، قومی و عاطفی با مردم آستارا، تالش، ماسال و سایر گیلانیان دارند با اعمال این مسائل باید این شهرها به استان گیلان مسترد گردند نه اینکه مردم آستارا که اصالتی تالشی دارند و خود را تالش و گیلانی می دانند به استان دیگر الحاق گردند. 3- فرهنگ یگانه : معلوم نیست برچه اساسی چنین سخنی را بر زبان رانده اند که آستارا با اردبیل قرابت فرهنگی دارد. در اینجا به بررسی تطبیقی چند مورد از مهم ترین شاخصه های توسعه ی فرهنگی بین مردم آستارا و اردبیل در طول تاریخ گذشته تا حال می پردازیم: طبق منبعی مستند و علمی « زمانی که مظفرالدین شاه قاجار در سال 1320 ه.ق به همراه درباریان و مقامات عالی مملکت، در سفر خود به روسیه از مرز زمینی آستارا وارد این شهر می شود و مدرسه ی ملی نوبنیاد و تعداد زیاد دانش آموزان را مشاهده می کند، بسیار متعجب شده و در عین حال اظهار خوشوقتی می نماید. از همان زمان آستارا بنام شهر باسوادان و روشنفکران و دروازه ی تمدن در سطح مملکت مطرح می شود»(3). در مقابل در آن زمان نه تنها در جاهایی غیر از تهران و یک مورد دیگر ، مدرسه ای به سبک نوین در ایران نبود بلکه حتی اندیشه ی درس خواندن در نزد اردبیلی ها مساوی با ارتداد و کفر بوده است و بر همین اساس بود که مجتهد بزرگ و پرآوازه ی آستارا میرزا جعفرقلی الرحی الحسینی بعد از اینکه دختر خود را به مدرسه دخترانه آستارا فرستاد توسط علمای اردبیل مهدورالدم اعلام شد. همچنین طبق اسنادی که در کتاب تاریخ فرهنگ آذربایجان صفحه 314 آمده: « در سال 1326 ه.ش درصد بی سوادی در اردبیل 88% بوده است»(4). و این در حالیست که در آن سال ها آستارا یکی از باسوادترین شهرهای ایران بوده است که چند سال بعد« در سال تحصیلی4- 1353 ه.ش بیسوادی در سطح شهر آستارا به کلی ریشه کن شد به طوری که از سوی کمیته ی جهانی پیکار با بیسوادی مورد تایید و تقدیر قرار گرفت.»(5). *یکی دیگر از شاخص های توسعه ی فرهنگی بهداشت می باشد. متاسفانه با نیم نگاهی به آمار و وضع بیمارستان های موجود اردبیل مشخص است که استان اردبیل با دارا بودن تعداد زیادی بیمار و مصرف کننده ی دارو ، هنوز از مناطق محروم کشور در زمینه ی بهداشت و درمان است و این درحالی ست که «بخشی از مراقبت های پزشکی و درمانی بیمارستان های پزشکی از سال 1308 ه.ش یعنی پس از تاسیس جمعیت شیر و خورشید سرخ برای اولین بار از بیمارستان شهرستان آستارا آغاز گردید و به سایر جاها رفت»(6). بنابراین نه تنها آستارائیان با اردبیلی ها قرابت فرهنگی ندارند بلکه فرق این دو از نظر فرهنگی از زمین تا آسمان است. 4- مراودات روزمره و تجاری: مورد دیگری که نمایندگان مردم اردبیل در گذشته و استاندار فعلی استان اردبیل طی ماه گذشته به آن علت خواستار الحاق شهرستان آستارا به استان خویش شده بودند، رفت و آمد زیاد آستارائیان به اردبیل و وابستگی تجاری ایشان با اردبیل است. برای پی بردن به ماهیت وجودی این حرف کافیست سری به ترافیک سنگین روزانه ی ماشین های پلاک 91 اردبیل به سمت آستارا در گردنه ی حیران آستارا بزنیم. واقعیت این است که آستارائیان نه از لحاظ جغرافیایی، نه سیاسی و نه اداری وابستگی ای به اردبیل دارند که به آنجا بروند و نه گرایش و علاقه ای برای سفر به آن استان سرد و کوهستانی تا بدان جا سفر نمایند. راه دیگر پی بردن به واقعیت این است که در هر دو شهر چرخی بزنیم آن وقت می بینیم که بعد از ساعت ها انتظار حتی موفق به دیدن یک خودرو پلاک56 آستارا در اردبیل نمی شویم ولی آستارا پُر از خودروهای پلاک 91 اردبیلی است که برای گردش، تفریح، خرید، تجارت، کار، مسافرت و … به آستارا آمده اند. در مورد تجارت هم باید گفت: از آنجا که مردم آستارا همیشه در سطح کشور به شیک پوشی شهره ی عام و خاص بوده و هستند هیچ وقت برای خرید و پوشیدن لباس و … به اردبیل نمی روند بلکه کمتر آستارایی ای وجود دارد که حداقل یکبار به خارج از کشور نرفته باشد. حضور بیشمار خودروهای گرانقیمت و درجه یک خارجی در آستارا نیز این موضوع را اثبات می کند. تُجار آستارا معمولاً اجناس خود را از کشورهای ترکیه، دبی، تایلند، چین و … تهیه می کنند نه شهر کوچک و در حال توسعه ی اردبیل. *در کنار سایر موارد یکی دیگر از مشکلات شهرستان آستارا هجوم جوانان تحصیل کرده و بیکار استان اردبیل به این شهرستان برای کار می باشد. شاید بهتر باشد مسئولین اردبیلی به فکر راهکاری چون استخدام یا کارآفرینی برای جوانان تحصیل کرده، و جویای کار خویش باشند که در اینصورت خیلی موفق تر از اینی خواهند بود که در حال حاضر هستند و قطعاً بهتر و زودتر می توانند نظر مردم اردبیل را نیز جلب کنند. معلوم نیست عزیزان اردبیلی تا کی می خواهند اهالی ولایتمدار و بیدار دل آستارا را بازیچه ی خواسته های نامشروع و نامقدور خود قرار دهند؟ مگر اردبیل تاکنون چه گُلی بر سر شهرهای تابعه اش زده است که بر سر مردم آستارا هم بزند؟ و چراهای دیگر که از بیان آنها خودداری میکنم. کاش به خود بیایند کسانی که منصوب شده اند به مردم خدمت صادقانه کنند ولی گفتار و رفتارشان کمتر این موضوع را نشان می دهد.گویا به علت احداث جاده ی اردبیل – سرچم – زنجان – قزوین مسئولان راهدارخانه اردبیل تمرکز کافی برای رسیدگی و نظارت بر منطقه ی تصرفی حیران آستارا را از دست داده اند که مسدود شدن چندین باره ی تونل و جاده حیران آستارا به نمین اردبیل در زمستان گذشته مُهر تائیدی بر این مسئله است. در پایان به عنوان یک شهروند آستارایی دست مسئولین زحمتکش و فعال استان اردبیل را می بوسم و آنها را دعوت می نمایم تا جهت بهبود شرایط فعلی به وضع آموزشی، بهداشتی، عمرانی و دیگر ابعاد شهر و استان اردبیل متمرکز شوند و دیگر هیچ وقت چنین سخنان را برزبان نیاورند. از مسئولان استانمان گیلان نیز خواهشمندم که ضمن رسیدگی بهتر و بیشتر به مشکلات مردم شهرستان آستارا نسبت به گذشته، پاسخی جدی و قاطع به وجود آورندگان چنین مواردی دهند تا باز شاهد بروز این گونه مسائل تفرقه افکنانه و نفاق برانگیز نباشیم. در اتمام عرایضم این پنج مصراع را تقدیم استاندار و نماینده ی محترم و بزرگوار اردبیل می نمایم: گر مسلمان و نصارا واگر از زرتشتیم / لیک از یک پدر و یک نسب و یک پُشتیم / بر کف کشور پِنداری پنج انگشتیم / تا که جمعیم به دهان اجانب مُشتیم / ور پراکنده و فَردیم شکارِ آنان. منابع: 1- اسناد محرمانه وزارت خارجه روسیه تزاری/حسین قاسمیان/به کوشش: احمد بشیری/تهران / صفحه 153. 2- جستارهایی در تاریخ تالش/ عبدالکریم آقاجانی/1378/تهران/صفحه 815. 3- تاریخ آموزش و پرورش آستارا/اشرف آقا حریری/1382/گیله وا/رشت/ صفحه 36. 4- تاریخ آموزش و پرورش نمین/محمد سلمانی/امورتحقیقات و پژوهش/1385/نمین/صفحه 71. 5- تاریخ آموزش و پرورش آستارا/اشرف آقا حریری/1382/گیله وا/رشت/ صفحه 187. 6- گیلان از انقلاب مشروطیت تا زمان ما/سیدمحمد تقی میرابوالقاسمی/1377/انتشارات گیلان و تالش/رشت/صفحه155 آرمین حیدریان آستارایی ، کارشناس حقوق قضایی و دانشجوی کارشناسی ارشد