عماد واسع
۱۳۹۵/۰۵/۱۹ ۰۵:۵۶ چاپ
گیل خبر/ عماد واسع برای نوشتن درباره روز خبرنگار، اکثرا اهل فن در این وادی، دوست دارند سریع این نامگذاری و تجلیل های یک روزه، به سرعت برق و باد بگذرد، تا کمتر زجر کش شوند و کمتر به بازی با کلمات در خطاب قرار بگیرند، پس با تاخیر نوشتم، فکر می کنم برای ما افرادی که نام خبرنگار را آن هم در دوران جوانیمان، البته اگر لایقش باشیم، به دوش می کشیم، این نامگذاری و تجلیل ها بیشتر از هر موقعی دیگر، آدمی را به یاد برخوردها و تشرها، افتراها و تهمت هایی می اندازد، که ریالی هم گیر ما نمی آید، حالا چه برسد علاقمند به ورزشی نویسی باشی، و دوست داشته باشی، از  شهر و استانت، گام ها را با مکاتبه و تبادل اطلاعات بلند و شمرده بر داری. اینکه همیشه کسی تو را دعوت می کند دست از این کار برداری، تازه دستگیرت می شود، باید برای علایقت در چندین جبهه بجنگی تا خودت را در کارزار امتحان صداقت، تازه روبرو کنی. حرفها در این مورد برای ما گوشه رینگ گیر کرده ها، با نام خبرنگار یا روزنامه نگار ورزشی، درد دلچسبی ست، که اگر دلت را برایش در طبق اخلاص بگذاری، حداقل می دانی به ندای دلت هر باره گوش سپرده ای، و می دانی داری گام به مسیری می گذاری که لذتش اگر جمعی نباشد در وجودت خلاصه می شود. در ورزش سقوط کرده گیلان، که دل خوش به ماهی و سالی یک یا دو مقام هستیم، نوشتن ها همان تماس ها و نداهایی ست، که با پیغام و پسغام فرستاده می شود، اول نمی شناسدمان و بعدش درهای متعددی از نوع های مختلفی به رویمان باز می شود، نوشتن از زیر و بم این چیزها، صبر ایوبی می خواهد، اینکه در دنیای اطلاعات و به روز بودن سعی می کنی هیچ گاه حتی المقدور اگر جلو نباشی عقب نمانی، نوشته هایت را صد بار می خوانی تا نقد کنی در نهایت احترام و رازهای پنهان شده معضلات را بگویی، درست در حالتی که می دانی خشم، به شکل تدبیر گونه ای، که کمی کلیشه ای و تکراریست برای تو مثل دیدن ترکه ایست که انتظارت را در مدل های باب میل حضرات، می توانی ببینی. این روز که درست  در 17 مردادماه هر سال خلاصه می شود، بیاد این بیشتر می افتی چقدر نوشته ای، چقدر خوانده شده ای، و چقدر توانسته ای مخاطبین را مسلح کنی به اینکه کجای کار را می خواستی بیشتر نشان کنی و نشان دهی، حرفهایی که آخرش حتی شده، با تهدید مبادله می شود  یا نگهبان محترمی، دست روی سینه ات می گذارد، و برایت تاسف می خورد، تو می مانی و حجم سکوت، پشت درهایی که تو را به آنجاها راهی نیست، گاهی ذله مان کرده اند، اشکمان در آوردند، اما به وقتش برای گیری که توی کارشان است، به خیال خود، ما را به چشم هدایای نقدی وزن می کنند، ما همان کسانی هستیم، که در روز نامگذاری شده مان انبوهی از پیغام های کپی شده را دریافت می کنیم، قلممان را سبز و سرپا خواهان می شوند، ولی کماکان ذره ای به نقد پایبند نیستند. همه این حرفها که اکثرش تکرار مکررات است طول درازی کلام یک جان بی جان اما با امید است، چیزی به غایت دیدن، صندلی و میزهای مه گرفته از خاک قسمت خبرنگاران در یک دیدار فوتبال، که زحمت تکاندن آنها هم با ما می شود، یا در روزهای نمایش آدمها جلوی ویترین یک وزشکارعرق ریخته با نداری در موفقیت آنوقت است که جای برای من و ماهای بی نوا هم نیست، شاید هم اصلا آن روز به چشم نمی آییم و راهمان ندهند، حتی اگر علائم مان به واقعیت مان نشانی بدهد، من فلک زده، همیشه این بودم، یک خبرنگار که از در و دیوار خوردم، تا قامتم کمتر خمیده و تکیده بشود. اما خوب می دانم قلمم را شبیه پیامکهای تبریک یک روزه بیاد افتاده نمی سپارم. این خبرنگاری آخرش برای ما، مثل پست کردن عمری به در خانه ایست، که شاید هیچ وقت درش را برای ما باز نکنند، اما کلنگ در را باز می زنیم، و باز می زنیم. پایگاه گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.