به بهانه خبر ناگوار کشته شدن معلم فیزیک بعلت بدهی!؛ فیزیک ، عشق و راه زندگی
گیل خبر/ رسول امیدی لپوندانے در زندگی انسانها همیشه روزها و لحظاتی هست که در پایین ترین لایه های خاطره اش جا خوش کرده و هر از گاهی در کشاکش زندگی روزمره ، سری به لحظه های اکنونش میزند ،خاطره که می آید ،بوی خاص آن دوران را هم با خود به ارمغان می آورد تو گویی برای لحظانی تمام جسم و جان خود را در آن لحظات احساس میکنی ؛بعد تو میمانی و یک نفس عمیق ،تو میمانی و حسرت ،تو میمانی و حسی غریب که در هیاهوی زندگی گم میشود ،این خاطره ها که از فراخنای وجودت بسان حبابی بیرون می آیند و روح و روانت را سیراب میکنند،بعضی وقتها میتوانند بسیار کوتاه باشند ،کوتاه مثل یک حرف که گفته و یا شنیده ای،جمله ایی که خوانده ای ،گاهی به کوتاهی یک آه هم که باشد در خاطرت میماند و بارها به سراغت می آید، میتواند یک کلمه باشد که دیده ای ،لحظات خوش پایان سال تحصیلی در سنین کودکی و نوجوانی شاید برای خیلی ها بیاد ماندنی باشد ،کتابی که صفحه آخرش را میخوانی و دیگر تمام !!، مخصوصا اگر پایان یک دوره هم باشد ،مثل دوره راهنمایی قدیم و التهاب و هیجان انتخاب رشته ،جامه عمل پوشاندن به انشا هایی که نوشته ای ، انشاهایی که موضوعشان این بود: « میخواهید در آینده چکاره شوید » آخرین کلاس درس حرفه و فن برایم لحظه ایی بود که انشا هایم باید رنگ واقعیت به خود می گرفتند ،مدرسه راهنمایی لپوندان ،معلم قاسمدوست میگفت موقع انتخاب است ،واژه های انسانی ،تجربی ،ریاضی فیزیک درفضای کلاس پیچیده بود ،بعضی مشتاق بودند و بعضی بیخیال و اندکی دنبال تطبیق نمرات با رشته مورد نظر و اینچنین بود که کلمه ای توجهم را بخود جلب کرد : فیزیک! ،کلمه ای زیبا با یک شش کوچک داخل کاف . images میگفتند سخت است ،میگفتند فرمول هایی ست بی روح و بی جان ،اما من بسان عاشقی که در پی توجیه هر آنچه در رد معشوقه بگویند باشد ،فیزیک را انتخاب کردم و همواره دنبال ارتباط آن با زندگی بودم ، از همان ابتدا بیشتر معلمان فیزیک نیز عارف مسلک از کار در آمدند ،اولین معلم فیزیک هم اصغرنیا نامی بود در دبیرستان شهید مطهری شفت ،وقتی میخواست بچه ها متوحه حرفاش باشند ،میگفت داستان خروس و ننه که نمیگم در واقع این تکیه کلامش بود ، معروف ترین شان اما در دبیرستان مدرسه شهید بهشتی رشت بود ،استاد اردشیری ،شیرینی درس فیزیک و علاقه به ادامه آن در دانشگاه را مدیون ایشان هستم ، حل پارامتری مسایل فیزیک ، رابطه آن با زندگی و چگونگی درس گرفتن از قوانین فیزیکی،سه گانه نیوتن را میشد در تمام شئونات زندگی بکار برد ،مخصوصا سومی،عمل و عکس العمل !برایم جالب بود..نمیدانم برای کسی که به فیزیک پیوسته و قسمتی از جهان پیرامون ماست باید چه گفت ، او که دوست داشتنش همچنان باقیست!..اما دانشگاه پر بود از انسانهای بزرگ که هرکدامشان در درسهایشان از انسانهای بزرگتری یاد میکردند ،ارتعاش حرفهاشان هنوز پرده ذهنم را می نوازد،دکترگلشنی استاد فیزیک میگفت :گستره جهان از دل یک ذره تمام نشدنی تا کیهان بی نهایت ما را نتیجه میرساند که در برابر این جهان چقدر ناچیزیم! و در عین حال چقدر بزرگ که قادر به شناسایی و درک آن میشویم کلاس طراحی اجزاء ماشین،استاد دکتر ایرج شادروان ،به مزاح میگفت اسمش را روی تمام سنگ قیرها نوشته اند !! .کتابش جایزه بهترین ترجمه را برده بود ، آنروز درس طراحی اجراء دکتر ایرج شادروان از عامل مهم در طراحی یاد کرد؛ «ضریب اطمینان »، گفت آیا میدانید اتومبیلی که برای سواری چهار نفر طراحی شده چرا تحمل تعداد بیشتری را هم دارد ؟بعد ادامه داد چون در طراحی قطعات آن ضریب اطمینان در نظر گرفته شده ،یا در هواپیما مسافربری حتی یک موتور اضافه در نظر گرفته اند برای بالابردن اطمینان، اما ضریب اطمینان هواپیمای جنگنده پایین تر است و برای همین خلبان آن به چتر نجات مجهز است ، این ضریب در تمام طراحی های مهندسی در نظر گرفته میشود ، بعد از توضیحات فنی رو به ما کرد و گفت شما چی ،شما در زندگی تان این ضریب اطمینان را برای کسانی که با آنها در ارتباط هستید در نظرگرفته اید؟،انسان دارای خصوصیات مثبت و منفی زیادی است و همه را نمیشود در یک نفر پیدا کرد ،خصوصیاتی از قبیل ،عشق،معرفت ،خشم،غرور . ،اما بهترین شاخص شاید تلفیقی از همه اینها باشد؛میزان اطمینان شما ! ، عدد این ضریب شاید چیزی باشد که دوست شما برای از دست دادن دارد ،در واقع میگوید با کسانی که چیزی برای از دست دادن ندارند دوست نشوید ،باید بدانید که در صورت دشمنی تا کجا پیش خواهد رفت ،در واقع دوست خوب برای شما کسی است ک درباره او به آن اطمینان رسیده باشید که با توجه به شاخصه های انسانی ،حتی درصورت دشمنی عکس العملهای او در حد مجاز و چیزی باشد که انتظارش را میکشید،بگذریم که از درس فیزیک و عشق هر چه بگوییم باز قطره ایی از دریاست. شاملو چه زیبا گفت : ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻬﺮﺍﺳﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﻫﺮﺍﺱ ﻣﻦ – ﺑﺎﺭﯼ – ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺰﺩ ﮔﻮﺭﮐﻦ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪ