گیل خبر/ ژیلا طبسی* پدرمعلم بود و قبل از این که معلم خوبی برای شاگردانش باشد ؛ تمام سعی اش را به کار بست تا فرزندان به درد بخوری تحویل اجتماع بدهد. این که چه قدر به هدفش نزدیک شد و چه قدر تلاشش به نتیجه رسید در این مقال نمیگنجد .پدر اما درهمان سنین پایین درمیان اولین کتاب هایی که برایم خرید « بیچارگان داستایوفسکی» رمان نویس مشهور روسی با آن جلد آبی مسحور کننده اش بود! هر چند  هیچ وقت انگیزه اش را از این انتخاب نفهمیدم اما بارها و بارها خواندن آن کتاب در سنین پایین ، آن قدر رویم تاثیر گذاشت که دیگرهیچ وقت نتوانستم بی خیال و بی توجه از کنار فقر رد شوم و هیچ وقت نوشته هایم خالی از حضور رگه های پنهان و آشکار فقر در جامعه نبود. این ها را نوشتم تا بی ملاحظه بگویم : جناب آیت الله این روزها بیشتر از هر زمان دیگری فقر مرا به شدت می آزارد . فقر هرزه آن چنان قربانی می گیرد و آن چنان زیر پوست شهر مخفیانه می خزد که نمیشود از کنارش به این سادگی گذشت ! به تاسی از نوشته ای ، فقر که فقط نخوردن و نپوشیدن نیست جناب آیت الله! در کنار مشکلات اقتصادی که مردم با آن دست و پنجه نرم می کنند بزرگترین فقری که این روزهای جامعه ی ما با آن به شدت درگیر است فقر مطالعه و آگاهی ست ! جدای جامعه ی نخبگان و خواص ، اکثریت   جامعه یا آن قدر درگیر روزمره گی اند یا ناخودآگاه جاذبه های دیگری آن ها را به خود مشغول کرده که برای بالا بردن سطح اگاهی خود و اطرافیانشان تلاشی نمیکنند ! جناب آیت الله خودتان بهتر می دانید ملتی که کتاب نمی خوانند به راحتی قابل خرید و فروشند. ! ملتی که کتاب نمی خوانند ساعت ها وقت شان را جلوی شبکه های مختلف خارجی با سریال هایی که نقش اساسی در پاشیده شدن بنیان خانواده را دارند می گذرانند وخیانت به راحتی بین زوج ها اتفاق  می افتد ! ملتی که کتاب نمی خوانند به راحتی مورد ظلم و استثمار قرار می گیرند ! و امروز متاسفانه جامعه ی ایرانی دچار چنین فقر آشکاری ست ! این فاجعه را ازآمارفروش لوازم آرایش و کتاب  دست فروش های توی متروبه راحتی می توان فهمید ! حضرت آیت الله ببخشید که نتوانستم مثل خیلی های دیگر از آمدن تان آن قدر ذوق زده شوم که واقعیت های موجود را نادیده بگیرم و درحالی که سراز پا نمی شناسم با هیجان خاصی با القاب مختلف صدایتان کنم هر چند که بر خلاف دیدارهایم با آقای خاتمی و بیان مسایل و مشکلات ریز جامعه با ایشان تا به حال ، مجال سخن گفتن رو در رو با شما برایم مهیا نشده  اما باز هم بی ملاحظه بگویم یک نفر باید پلیدی و پلشتی ها را مادامی که می بیند ، بگوید . گوشزد کند و به رخ بکشد . هر کسی در جامعه وظیفه ای دارد هر ایرانی دلسوز ایران باید مشعلی برای روشنایی سرزمینش به دست بگیرد ببخشید اگر وظیفه ی من و امثال من روشنگری به مدل ناگزیرانه ی فوق است. هاشمی حضرت آیت الله در یکی از بهترین ماه های سال به گیلان آمدید تا هر آنچه را که نداریم در پشت هر آن چه که بار نگ و لعاب داریم پنهان شده تا جایی که نتوانید آن ها را با هر اندازه یزرگی ببینید ! آخر شما نمی دانید و حتمن کسی هم در این دو روزی که اینجا بودید به شما نگفت که ما چه چیزهای خوب و قشنگی را که حق مان بود داشته باشیم یا داشتیم از دست دادیم یا اصلا هیچ وقت نداشتیم. قصه ی پر غصه ی رودخانه های متعفن ما را که جهان می داند شما هم بهتر از هر کسی باید بدانید. یا کشاورزی بیمار و رو به نابودی مان را و زمین خواری ها و خشک شدن مزارع و باغات چای  و نابودی صنعت و لنگ زدن چرخ های نیمه جان کارخانجات مان را . می دانم که فقط دارایی هایمان را دیدید دریا را . منطقه ی آزاد انزلی  را. اسکله را . کشتی را. سر سبزی و طراوت را  و کسی نبود که نداری های آن همه مان را به رخ بکشد! من اما می کشم . من اما دوست داشتم شما را دعوت کنم به نزدیکترین خانه ی در همسایگی  روستای محل کار این روزهایم. آن جا که یک مادر پیر و فرتوت هر روز صبح برای سیر کردن شکم گرسنه ی سه فرزند معتادش برای گدایی به رشت می رود ومی گویند اگر دست خالی شب به خانه برگردد زیر مشت و لگد سه پسر معتادش استخوان هایش خرد می شوند. جناب ایت الله زنی چند روز پیش هی سرش را داخل تاکسی ها وشخصی های مختلف می کرد چیزی می گفت اما کسی ترمز نمی کرد و سرانجام همان زن مسن و با چادر سیاه به تاکسی که من نشسته بودم در پشت ترافیک  نیمه سنگین به راننده ای که من سوار تاکسی اش بودم گفت من پول ندارم مرا تا میدان صیقلان می برید ! این که راننده ی تاکسی بعد از آن همه راننده ی بی معرفت یا چه می دانم هر چیز دیگر ترمز کرد و من از سر ناراحتی مبادا زن از من خجالت بکشد سرم را بلند نکردم تا به صیقلان رسیدیم بماند اما آیا می دانید روزانه چند نفر از همین زن های درگیر با فقر به راننده هایی برخورد می کنند که در ازای کرایه ی نداشته شان از آن ها چیز دیگری طلب می کنند !!؟ یا پیر مرد خسته ای که راننده ی پرایدی بود که سوارش شدم و گریه کرد که سال ها بعد از بازنشستگی هم چنان برای سیر کردن شکم فرزندان تحصیل کرده ی بیکارش صبح تا شب دنده عوض می کند و وقتی با گوشه ی آستین پیراهنش اشک های چروکیده اش را پاک می کرد دیگر نتوانستم تحمل کنم و هنوز به مقصد نرسیده پیاده شدم . خودتان هم بهتر می دانید همه ی این ها درد است جناب آیت الله و یا آن زن جوانی که برای سیر کردن شکم فرزندانش با وجود داشتن شوهر معتاد تن فروشی می کند ومن هر روز رفت و آمدهای توام با نفرت و خستگی اش را می بینم و "ما هم چنان دوره می کنیم درد را " و همه ی دلخوشی مان شده  برگزاری یک انتخابات جدید و عده ای را خواسته یا ناخواسته بر کرسی های مختلف مینشانیم بدون آن که لباس های پوشیده شده بر قامت شان اندازه شان باشد یا نباشد چرا که ما حکم همان زنبورهای کارگر را داریم و بی هیچ پرسشی همچنان ادامه می دهیم  و سکوت پیشه می کنیم تا آن جایی که بی هیچ اتفاقی کودکان ما جوان، جوان ها میان سال و همه زودتر از موعد بی هیچ اتفاق خوشایندی پیر می شویم! اصلا چرا ما این همه مردم ناشاد و افسرده ای  هستیم و همیشه درهمه ی اتفاقات خوب آخریم و در اتفاقات بد ، اول!؟ جناب آیت الله آماررسمی خودکشی سال قبل  کشور را دیده اید  !؟آمارخرید لوازم آرایش را چه طور !؟ آمار عمل های زیبایی را!؟ آقای هاشمی این ها علاوه بر این که درد است دل گویه است ؛ دل گویه است از آن جهت که شما پدر معنوی همه ی فرزندان این سرزمینید . چند روز پیش قصه ی پرغصه ی یکی از حرف های جوانی پدرم را برا ی اقای رمضانپور تعریف کردم برای شما هم تعربف میکنم بچه که بودیم بعد از هر وعده غذا مخصوصا شام ، پدرم سر سفره دعایی میکرد که هیچ وقت از یادم نرفت و نمی رود .پدر می گفت : خدایا از من که گذشت به داد بچه هایم برس ! و حالا بعد از سی و خورده ای سال هر روز نه سر سفره ی شام که در هر موقعیتی من هم گفتگوی پدرم با خدای خود را تکرار می کنم و می گویم خدایا از من که گذشت ؛ نه به داد بچه هایم که به داد بچه هایمان برس ! حضرت آیت الله من نق نمی زنم اما شاید بیشتر از هر شخص دیگری درگیر مردم کوچه و خیابانم و بدون شک چیزهایی را که میبینم نه شما نه خیلی های دیگر و هیچ مسوولی نمی بیند . مشاورین جناب مسوولین هم که احتمالا آمارهای درستی نمی دهند تا جایی که مثلا جناب استاندار آماری که پارسال از میزان شغل ایجاد شده در گیلان داد برای همه تعجب آور بود !! اقای هاشمی چرا ما این همه داریم اما این همه فقیریم !؟ چرا این همه تفاوت طبقاتی در جامعه بیداد می کند !؟ چرا بچه های قشر متوسط و رو به پایین جامعه باید هرروز لایی کشیدن های بچه های در و همسایه را با خودروهای آن چنانی باحسرت و افسوس نظاره گر باشند ونداری هاشان را توام با نفرت و تهوع  قورت بدهند و عقده های شان چند برابر شود و سر از خرابه ها و مراکز پخش و مصرف مواد مخدر در بیاورند !؟ جناب آیت الله حتمن می دانید اعتیاد و فحشا و اولین تجربه ی این فاجعه ها به چند سال رسیده است. و« ما هم چنان دوره می کنیم درد را » وذهنمان به جای پرداختن به آموزش و پرورش و تربیت نسل های اینده درگیر دکل های نفتی می شود که شبانه  از جا کنده شده اند و یا هر سری بابک زنجانی هایی در گوشه گوشه ی مملکت متولد می شوند و بی هیچ اتفاق خاصی از صحنه ی روزگار محو و پرونده شان بسته می شود و اختلاس های میلیاردی که دست اندرکارن اصلی اش خدا می داند چه کسانی هستند و کجا ها می گردند و یک دوره ای آوازه ی این اتفاقات تا دورترین روستاها دهان به دهان می چرخد و دوباره ما می مانیم وفقری که هر روز بیشتر دامان مان را می گیرد و اعتیادی که خانه ها را به آتش میکشد و فحشایی که ...... جناب آیت الله دختران و زنان جوان ما را در کشورهای عربی و حتا همین کشور خودمان به خاطر لقمه ای نان و همان فقری که صحبتش را کردم به راحتی مورد تجاوز و بی شرمی قرار می دهند و کسی هم صدایش در نمی اید بعد به جای این که پیگیر مسایل به این مهمی باشیم برای مادران و دختران خودمان گشت نامحسوس میگذاریم و مانده ایم که چه چیزی در این مملکت بر چیز دیگر برتری دارد کجاست غیرت و شرف ایرانی ! کجاست ناموس پرستی به جا و به موقع مردهای ایرانی ! کاش آن فیلم پخش شده در مشهد مقدس با حضور آن چند مرد عراقی، ساختگی و از روی دشمنی باشد کاش اگر ساختگی نیست ساختمان آن هتل را برادران دلواپسی که سفارت عربستان را به آتش کشیدند سر صاحبش خراب کنند . کاش یک نفر بیاید و دست آن زن جوان را بگیرد و دیگر زن های درگیر این مملکت را و مسایل و مشکلات اقتصادی و روزمرگی شان را حل کند  تا دست مایه ی لذت مردهای غیر ایرانی ، دشمن ظاهر و باطن قسم خورده ی کشور عزیزمان و البته ایرانی نشوند حضرت آیت الله من نیز نگران و دلواپسم اما جنس دلواپسی من با جنس دلواپسی برادرانمان فرق میکند  من دلواپس خانواده هایی هستم که بنیانش را موذیانه موریانه های استکبارمی زند و ستون هایش را متزلزل می کند شما می دانید چرا مدام  داد از حضور شبکه های ماهواره ای و استعمار و هجوم فرهنگی در خانه ها مان می زنیم  در حالی که هیچ قدمی برای بهتر شدن اوضاع برنمیداریم !؟ مگر در این مملکت خودمان کم سوژه و داستان و فیلمساز داریم  !؟ اما چه خوب شد که ریاست محترم گیلانی صدا و سیما استعفا داد من اگر جای ایشان بودم یا قبول نمیکردم یا زودتر از این ها استعفا می دادم ! بگذریم آقای هاشمی همه ی این ها را که گفتم به کنار شما در بهترین ماه سال به گیلان آمدید ماه دلبری طبیعت . ماه شکفتن شقایق های وحشی.  ماه اطلسی های رنگارنگ . ماه مراقبت از شمعدانی ها. ماه عاشقی های بی ملاحظه و امیدوارم که از این طبیعت بکر و هوای بی نظیرش به همراه خانواده ی محترم تان نهایت استفاده را برده باشید اما به عنوان آخرین سوال : شما که در راس تشخیص مصلحت نظام مملکت عزیزمان هستید ؛ لطفا محض رضای خدا فقط بگویید جناب احمدی نژاد این روزها با تبلیغات آمدن دوباره به انتخابات ریاست جمهوری اش دیگر از جان این مملکت و مردمش چه می خواهد !!؟ لطفن برای عزت و سر بلندی این مملکت هم که شده یک نفر بزرگتری کند و دست ایشان  را بگیرد و گوشه ای بنشاند و وادار به سکوت شان نماید . سردار سازندگی بزرگوار و عزیز ، ما برای دومین بار بعد ازجنگ تحمیلی ، ویرانی، خرابی و جنگ زدگی را در هشت سال ریاست جمهوری ایشان تجربه کردیم باورکنید دیگر توانش را نداریم. کاری باید کرد تا دیر نشده کاری باید کرد حضرت آیت الله...... *روزنامه نگار پایگاه گیل خبر: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.